باب بیست وپنچم درمدح ذم(منجیات)

ساخت وبلاگ

منهج دوم البابُ الخامِس والعُشرُون فِی المَدح وَالذَّم
باب بیست وپنجم در مدح وذمّ-
ترجمۀ اجمالیّه:فرمود حضرت امام صادق علیه السّلام که:نمی گرددعبد،بندۀ خالص بی غشّ ازبرای خدای تعالی،تا آنکه بگردد مدح و مذمّت کردن مردم او را،درنزد او یکسان؛زیرا که کسی که او ممدوح است درنزد حقّ تعالی،نمی گردد مذموم به مذمّت کردن مردم ، و همچنین است مذموم. و مسرور مباش به مدح هیچکس؛پس بدرستیکه زیاد نمی کند مدح خلق درمنزلت و مقام تو درنزد حقّ تعالی،و بی نیاز نمی گرداند مدح ایشان تو را ازآنچه حُکم شده است از جانب حقّ تعالی از برای تو و آنچه معدوم و مفقود است ازحق برتو.و محزون مباش نیز به مذمّت کردن هیچکس؛ بدرستی که نُقصان به هم نمی رساند از تو به واسطۀ آن، ذرّه ای ازحظّ و نصیب تو، و تنزُّل نمی دهد از رتبۀ نیکی تو چیزی را.و کفایت کن به شهادت دادن حقّ تعالی ازبرای منفعت و خوبی تو و برتو ازجهت مضرّت و بدی تو؛فرموده است خدای عزّوجلّ:«و کفایت می کند شهادت دادن خداوند تو را »(1). وکسی که قدرت ندارد برصرف وگردانیدن مذمّت از نَفس خود واستطاعت و امکان ندارد بر اثبات مدح ازبرای خود،چگونه امید دارد کسی دیگر مدح او را و بترسد از ذمّ او، یا چگونه امید دارد به مدح دیگران او را یا ذمّ ایشان؟!. وبگردان صورت مدح و ذمّ خود را یکی؛ یعنی چنان که از مدح خوشحال می شوی از ذمّ هم خوشحال باش، یا چنان که از ذمّ افسرده می شوی از مدح هم افسرده باش. ومی بایست در مقامی که غنیمت شماری به آن،مدح خدای عزّوجلّ را از برای خود و رضای او را؛ زیرا که بدرستی که خلایق،خلقت شده اند ازعجز،از آب سُستی، ونیست از برای منفعت ایشان مگر آنچه را سعی نمایند دراکتساب آن؛فرمود خدای عزّوجلّ که جلیل گوینده ای است :«و آنکه نیست از برای انسان مگر آنچه را سعی نماید»(2).فرمود خدای عزّو جلّ:«مالک نیستند خلایق از برای نُفوس خود ضرری ونه نفعی، ومالک نیستند موت ونه حیات ونَشر اعمال خود را در قیامت»(3).
توضیحات
1-وکفی بالله شهیداً،سوره نساء4 /79
2- وَاَن لَیس لِلاِنسانِ اِلّا ما سعی،سوره نجم 53 /39
3-ولایَملِکُونَ لِاَنفُسِهِم ضَرّاً ولانَفعاً ولایَملِکُونَ مَوتاً ولا حَیوةً وَلا نُشُورا،سوره فرقان 25 /3
تحقیق تفصیلی درباب مدح وذمّ بقلم حضرت راز شیرازی
ص 431-اِعلَم!اَیَّدَکَ اللهُ تَعالی بِصِفاةِ العُبُودِیَّةِ،یعنی بدان(ای خوانند)که خدا تو را به صفات عبودیّت تأییدفرماید»آنکه فاضلترین مَلَکات حَسَنات نَفسانیّه واخلاق حمیدۀ انسانیه که بیخ شجرۀ سعادت اَبَدیّه ومایۀ نجات و راحت و معیشت سَرمَدیّه است وذخیرۀ عُظمی به جهت(یَومَ لایَنفَعُ مالٌ وَلا بَنُون،یعنی روزی که نفع نمی دهد مال دنیا و نه اولاد،سوره شعرا 26 /89)است،عُبودیّت حقّ جلّ وعلاست که دارای جمیع صفات حسنه و اخلاق حمیده است؛ زیرا که عبودیّت کامله،جوهری است با نَفاست و شرافت که حقیقت وبُطون آن رُبوبیّت است که فرموده اند:«اَلعُبُودِیَّةُ جَوهَرةٌ کُنهُهَا الرُّبُوبیّة،یعنی بندگی،گوهری است که حقیقت آن پروردگاری است»؛و رُبوبیّت حقّ جلّ وعلا جامع جمیع صفات و خیرات کمالیّه است؛پس عبودیّت که مظهر و صورت اوست نیزمِرآت ومَجلای(=تجلّی گاه)تمام صفات حسنۀ حمیده باشد؛زیرا که بُروز کمال هرحقیقتی،درصورت و عَلانیّت اوست؛چنان که حُسن هر حَبّه و بذری را در محاسن اوراق واَزهار و اَثمار شجرۀ آن توان یافت.فَعَلی هذا،هربنده که درطریق عُبودیّت حقّ جلّ وعلا سالک است،به قدری که از نورعبودیّت برنَفس او تافته،صفات حسنه و اخلاق حمیده را مالک است؛به قدری که ازبیخ و اصل این شجرۀ طیّبۀ عُبودیّت در نَفس اوپنهان است،ازاَعضان وفروع آن که صفات حسنه است از شخص او

ص431-ظاهر می شود تا آنکه عبد،درمَلَکۀ عبودیّت به مقامی درکمال در رسد که مافوق آن متصوّرنباشد وعبد کامل الهی شود؛ دراین مقام آئینۀ سراپا نمای ومظهر جمیع صفات کمالیّۀ الهیّه گردد وآشکارا و عیان خالق و معبود خود درصفات کامله شود؛چنان که ازحضرات اهل عصمت علیه السّلام وارد است که:«نَحنُ عَینُ الوُجوُدِ وَعَلانِیَةُ المَعبُود،وَنحنُ اَسماءُ اللهِ الحُسنی وَ صِفاتُهُ العُلیا، یعنی ما اصل و حقیقت وجود و آشکارای معبودیم،و مائیم نامهای نیکوی پروردگار وصفات بلند پایۀ او»و خاتَم درکمالات عُبودیّت گردد که:(ما کانَ مُحمَّدٌ اَبا اَحَدٍمِن رِجالِکُم وَلکِن رَسُولَ اللهِ وخاتَمَ النَّبِیّین،یعنی محمّد ص پدر هیچیک ازمردان شما نیست،ولیکن رسول خدا و خاتم انبیاست سوره احزاب33/40)،و اخلاق او اخلاق عظیمۀ الهیه شود که (اِنّکَ لَعَلی خُلُق عظیم یعنی توای رسول گرامی خُلق و خویت عظیم پسندیده است سوره قلم 68 /4) .پس حضرات خاتم وختمیّون که اهل عصمتند –علیهِمُ والصّلوةُ والسّلام- عباد خُلّص وکُمَّلِ حضرت رُبوبیّت، ومُتَّعصِف

ص433-به جمیع صفات کمالیّۀ الهیّه می باشند و نُفوس این بزرگواران،نُفُوس قُدسیّۀ کلیّۀ الهیّه است که تَقَدُس وتَنَزُّه دارند از نقایص و لوازم بشریّت و امکانیّت،و دارای عبودیّت بر وجه کامل اکمل که مافوق آن مُتصوّر نیست- می باشند؛زیرا که ختم کمال درمیان جمیع انبیاء ومرسلین به این بزرگواران شده؛نُفوس شیعیان ایشان،مُنشَعِب و ظاهر از نفوس کُلّیّۀ ایشان است. پس هرکس به قدر صدق و محبّت و توجّه و توسّل به ایشان،از انوار بدنیّه،وچشمه ومعدن بحر عبودیّت این بزرگواران بهره دارد؛هرکه ارتباطش بیشتر،اِکتِسابش بیشتر و هرکه اکتسابس زیادتر،صفات حسنه واخلاق حمیده اش بیشتر است

و ازجمله لوازم عبودیّت خالصه به حقّ جلّ وعلا، طلب عبد است مقبولیّت و ممدوحیّت درنزد معبود خود،و هَرَب(=گریز) و فرار از مذموم شدن درنزد او جلّ وعلا،و چشم پوشیدن ازما سوای او،«کائِناً مَن کان،یعنی هر موجودی ،هرکه باشد»؛زیرا که اگر نظر و التفات نماید به مدح وذمّ دیگران او را و خشنود شود از مدح خلایق و افسرده گردد ازذمّ ایشان ، هنوزدرعبودیّت خالص نباشد بلکه مشرک است؛زیرا که وجود خلایق و مدح وذمّ ایشان را مبدإِ اثر و فایده و ضرر از برای خود دانسته ؛و حال آنکه مؤثّر به اسباب در عالم وجود و بدون اسباب درعالم غیب و شُهود، نیست مگر حقّ جلّ و علا. پس خُلوص عبودیّت مُقتضی عدم التفات به مدح و ذمّ خلایق است،بلکه تساوی این دو درنظر،مَشهود او؛ زیراکه مدح ایشان باعث مَمدوحیّت عبد در نزد خالق ، وذمّ ایشان مذمومیّت نیست.فَعَلی هذا،امام ص می فرماید: نمی گردد بنده ای خالص درعبودیّت خداوند

ص434-تا نگردد مدح وذمّ خلایق نزد او یکسان؛ زیرا که ممدوح درنزد خالق،نمی گردد مذموم به ذمّ خلایق،وهم چنین بر عکس .و کمال عبد ، طلب ممدوحیّت خود است درنزد معبود خود،و هَرَب ازمذموم شدن درنزد او- جلّ وعَلا –پس به این جهت نباید فرحناک شود بندۀ خالص دربندگی به مدح کسی وغمگین نگردد به مذمّت او مگر کسی که مدح و ذَمش به منزلۀ مدح و ذَمّ معبود حقیقی و حُکم و امر و اطاعت و مُتابعتش چون حُکم و اطاعت او -جلّ وعَلا-باشد؛ مِثل اهل عصمت ص که امر و حُکم و اطاعت ایشان،قرین امر و طاعت حقّ تعالی است بلکه عین اوست،که:«مَن اَطاعَکُم فَقَد اَطاعَ اللهَ وَمَن عَصاکُم فَقَد عَصَی الله،یعنی،آن کس که شما(اهل بیت عصمت وطهارت) را اطاعت کند بی گمان خدای را اطاعت کرده باشد. وآن کس که به شما عصیان ورزد،بی شک خدای را نافرمانی نموده است - زیارت جامعه کبیر »،

وقال اللهُ تعالی:(اَطیعوا اللهُ وَاَطیعُوا الرّسُولَ وَاُولِی الاَمرِ مِنکُم،یعنی خدا و رسول و صاحبان امر را ازمیانۀ خود را اطاعت کنید، سوره نساء4 /59) .فَلِهذا باید عبد،نقد اخلاق وکمالات نَفسانیّۀ خود را به مَحَکِ این بزرگواران زَنَد تا ازغلّ و غش خالص آید و از مقبولیّت وممدوحیّت درنزد ایشان افتخار نماید،و از مَردودیّت و مَذمومیّت درنزد ایشان احتراز کامل کند چنان که از مدح حقّ جلّ وعَلا افتخار، و از ذمّ او احتراز می نماید؛زیرا که هرکس مقبول و ممدوح ایشان،ممدوح و مقبول حقّ جلّ وعَلاست. و همچنین برعکس؛بلکه علامت مقبولیّت ومردودیّت درنزد حقّ تعالی،مقبولیّت ومردودیّت درنزد این بزرگواران است. پس مدح وذمّ انبیاء و اوصیاء و اولیاء،نه چون مدح وذمّ خلایق است. وحضرت امام صادق علیه السّلام دو وَجه وَجیه(=پسندیده) ازبرای خشنودی ازمدح خلایق،و دو وَجه وَجیه ازبرای عدم حزن از مذمّت ایشان بیان می فرماید
ص436-وجه اوّل از اوّل،آنکه مدح خلایق عبد را،زیاد نمی کند درمنزلت ومقام او در نزد خالق و معبود حقیقی او؛زیرا که عباد ، عاجز و ذلیل و اسیرند درقبضۀ قدرت الهیّه،و وجود ایشان مَنشَإِ اثری نیست،چه رسد به افعال و کلامشان؛پس مدح ایشان اصلاً باعث کمال قرب بنده در نزد حقّ تعالی نشود،

و وجه ثانی از اوّل،آنکه مدح خلایق عبد را،چنان که باعث کمالات نفسانیّه و قرب به حضرت ربّانیّه نیست،نیز باعث بی نیازی ازخیرات ومنافع مُقَدَّرۀ الهیّه واز مَضرّات و مَصایب محکومۀ مُقتضیه از برای او نیست؛یعنی خواه خلایق بنده مدح نمایند وخواه ذمّ، آنچه ازخیرات و مضرّات دربارۀ او مُقَدّر است-حتماً حُکماً-قضای الهی به او رو آور است«َکما وَرَدَ فِی الاَدعِیَه:لا مانِعَ لِما اَعطَیتَ وَ لا مُعطِیَ لِما مَنَعَتَ وَ لا رادَّ لِما قَضَیت،یعنی،چنان که دردعاها وارداست بدانچه عطا فرمائی جلوگیری نیست، و از برای آنچه جلوگیرشوی عطا کننده ای نیست و ا زآنچه قضای تو برآن رفته باشد،باز گرداننده ای نخواهدبود»و عبد،با وجود مدح خلایق،بازمحتاج به عطایای حقّ جلّ وعلا،و محلّ ورودقضای اوست؛ پس مدح خلایق بی حاصل و ثمر باشدعبد را.و مرد عاقل با فطانت،چگونه فَرَحناک گردد به چیزی که حاصل ندارد برای او؟

و وجه اوّل از ثانی آنکه مذمّت خلایق عبد را ناقص نمی سازد از عبد چیزی را؛ یعنی باعث سَلب منفعت یا کمالی از او نخواهد شد؛زیرا که وجود عباد و اقوال و افعال ایشان،مبدإِ اثری بدون ارادۀ الهیّه نیست.

و وجه ثانی از ثانی،آنکه مذمّت مردم بنده را، تنزّل نمی دهد او را از درجۀ سعادت و خیر او؛پس نباید عبد محزون گردد به چیزی که اصلاً باعث ضرر درمرتبه وکمال و منفعت او نباشد.بعد از آن حضرت امام علیهالصلوةُ وَالسّلام-نصیحت می فرماید ص436--بنده را به جهت تصحیح علاقۀ عبودیّت او با حقّ جلّ وعلا به آنکه:اکتفا وقناعت کن به شهادت حقّ تعالی برخیرو سعادت و بر ضرر و شقاوت تو؛ زیرا که شهادت کسی معتبر است دربارۀ عبد که بینا وخبیر باشد بر ظاهر و باطن او؛ و چنین شاهد خبیر و بصیری نیست مگر حقّ جلّ وعلا که :( اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدّور ، یعنی،اوست داننده به آنچه درسینه هاست )،(وَ یَعلَمُ ما تُخفُونَ وَ ما تُعلِنُون،یعنی،و آنچه را پنهان کنید و یا آشکار سازید می داند سورۀ نمل27 /25)،کـَما قال اللهُ تَعالی: (وَکـَفی بِاللهِ شَهیداً، یعنی،وکفایت می کند شهادت دادن خداوند تو را،سورۀ نساء4/ 79 ).پس هرگاه چشم پوشید عبد ازخلایق و مدح و ذمّ ایشان و کفایت کرد او را شهادت خداوند،کامل می شود علاقۀ عبودیّت او با حقّ جلّ وعلا، ویکسان می گردد او را مدح و ذمّ مردم. و در این مقام،نکته ای است دقیق و تحقیقی است به اظهار حقیق (= لایق و سزاوار)؛وآن این است که: شهادت حقّ تعالی دربارۀ عباد به مدح و ذمّ و سعادت و شقاوت و خیر و شرّ، موقوف به شهادت ائمۀ عُدولی(=عادلها،کسانیکه ازسرصدق ودرستی به امری گواهی دهند) است که ازجانب حقّ تعالی شواهد برعباد درهرعصرمی باشند، و اعمال و طاعات وسیئات ایشان را هر روز به عرض آن بزرگواران حَفَظۀ اعمال می رسانند؛و چنان که ایشان را حقّ جلّ وعلا شواهد برعباد قرار فرموده،حضرت رسول صلّی اللهُ علیه وآلِه –را برایشان نیز شاهد قرارفرموده؛کـَما قال اللهُ تَعالی: (وَکذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُم شَهیداً،یعنی و هم چنین ما شما(پیشوایان راستین) را درکمال اعتدال قرار دادیم تا(برکردار ورفتار)خلق جهان شاهد و گواه باشید و پیامبر را نیز برشما ناظر وشاهد قرار دادیم ،سوره بقره 2 /)143

ص437-ودرتفسیر اهل عصمت ص وارداست که به جای اُمّت،ائمّه بوده، خُلفای جور آن را تحریف کرده اند،و خطاب مَسطور (= نگاشته شده)،به حضرات ائمّۀ طاهرین ص است. پس این بزرگواران شهود عُدول الهیّه اند درهر عصر بر عِباد که ذرّه ای از اقوال و افعال و احوال و عقاید ایشان از امام آن عصر علیه السلام مَستور و پنهان نیست،وبه آنچه در یوم القیامت شهادت دهند درنزد حقّ تعالی-از سعادت و شقاوت و معصیِت و طاعت –مَسموع مقبول حضرت احدیّت خواهد شد.و کاتبین اعمال خیر و شرّ ازجانب حقّ جلّ وعلا مأمورند به آنکه هر روزه اعمال هر طایفه را در هر زمان به عرض امام آن زمان برسانند بلکه از اهل عصمت ص منقول است که در هرعصری،هریک ازائمّۀ هدی ص که مأمور به امامت می شوند،عَلَمِ نوری ازبرای آن امام درهرشهری برپا می شود از زمین تا آسمان که آن امام مشاهده می فرماید درآن «عَلَمِ نور،اعمال اهل آن شهر را،هرروزه،-اصول کافی ،باب موالید الائمه-

ص438و439-وذرهّ ای اعمال ایشان برآن بزرگوار،پنهان نمی ماند.پس اگربنده ای عارف شد به معبود حقیقی و رسول و ائمّۀ دین خود، و آنکه ایشان بصیر و خبیر و شاهد برسَرایِر و علانیۀ او می باشند،و صغیره و کبیره ای ازاو مَستور بر ایشان نیست،چگونه اعتنا به سایرخلق نماید به مدح وذمّ ایشان.

وحضرت امام ص وَجه دیگر به جهت عدم اعتنا به مدح و ذمّ خلایق،به عنوان اِستِبعاد وتعجّب فرموده که: کسی که قدرت ندارد بر آنکه صَرف نماید ازخود مذمّتی یا امر مذمومی را، و استطاعت ندارد به آنکه ثابت نماید ازبرای خود مدحی یا امرممدوحی را، چگونه دیگران امید به مدح او دارند یا خوف از ذّم او می نمایند؟ زیرا که او عاجز است در امرخود؛و مدح و ذمّ شخص عاجز درکار خود،چه نفع و ضرر از برای غیر او دارد؟ پس سزاوار آن است که اعتنا به مدح وذمّ عباد عاجزین نشود، و توجّه و توسّل نماید به کسی که قادر است در امورخود و دیگران که معبود حقیقی است بنا بر آنکه اعتنائی به مدح وذمّ عباد به سبب عجز ایشان نیست،طریق مدح وذمّ بنده واحد می شود زیرا مدح آن است که حقّ تعالی و خاصّان او قبول و تعریف نمایند بنده را،و ذمّ آن است که ایشان توبیخ و ردّ نمایند؛و سوای این دو را درحقیقت مدح و ذمّ نگویند

.و لِهذا حضرت امام ص می فرماید:بگردان راه مدح وذمّ خود را واحد؛یعنی حقیقت مدح وذمّ را منحصردرمدح وذمّ معبود و عباد خواصّ او بدان، و بِایست درمقامی که غنیمت شماری مدح و رضای خدای عزّوجلّ را از برای خود؛ یعنی چنان در بندگی حقّ تعالی مستقیم باش که اعتنا به رضای خلایق که باعث مدح است و عدم رضای ایشان که باعث ذمّ است نکنی،وطلب رضای معبود حقیقی خودکنی که باعث مدح اوست تورا.

پس از بیان حضرت،ظاهر گردید که سبب مدح حقّ جلّ وعلا بنده را،رضای اوست ازعبد؛پس باید غنیمت شمارد رضای پروردگار را، و التفات به رضای خلایق ننماید تاعلاقۀ عبودیّت اومستحکم وکامل گردد.حضرت امام ص می فرماید:سبب غنیمت شمردن رضای حقّ جلّ وعلا

ص440-ازعبد ومدحت او مرعبد را ،آن است که خلق مخلوق شده اند ازعجز،از آب سستی یا از آب خواری؛وکسی که طینت خلقت او آب سُستی، قَذِرِخواری باشد،فی ذاته،او را قوّت و قدرت برچیزی نیست الّا به حول و قوّۀ معبود طاهر قادر قویّ خود،که:«لاحَولَ وَلاقُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العُلیّ العَظیم،یعنی به خدا و رسول او ایمان آوردیم،وحرکت و قوّتی نیست مگربه ارادۀ حقّ تعالی»و مالک نیست چیزی را،مگر آنچه را سعی نماید درتحصیل آن ازمالک حقیقی و معبود واقعی خود؛چنان که فرموده:(وَان لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ماسعی،یعنی و آنکه نیست از برای انسان مگر آنچه را سعی نماید سوره نجم 53 /39).پس بایدغنیمت شمرد عبد اقامت درمقام عبودیّت را، وسعی وکوشش درطلب رضای معبود حقیقی نماید تا آنکه جزءّ خود را مُتَّصل به کُلّ، و فرع خود را متصّل به اصل،ونقص خود را متصّل به کمال،و ضعف و عجز خود را متصّل به قوّت و قدرت،و ظلمت خود را متصّل به نور ربوبیّت نماید، و دیدۀ توجّه والتفات از ماسوای معبود و مبدأ و اصل و حقیقت و ربّ خود بپوشاند،و به واسطۀ این سعی جمیل،درطریق عبودیّت،اجر جَزیل وثواب و خیرجلیل ازحضرت ربوبیّت و ربّ جلیل بَرَد،و مورد حمد و ستایش خداوند وممدوح او جلّ وعلا و مستغنی ازمدح عباد گردد.

پس حضرت امام ص سبب ممدوحیّت بنده را درنزد حقّ جلّ وعلا که مایۀ افتخار وعزّت اوست نیز بیان فرمود که سعی درکمال عبودیّت است؛چه کمال وخُلوص در عبودیّت ، باعث قبول ظهورکمالات و صفات ربوبیّت است درعبد؛زیرا که سابقاً محقّق شدآنکه مظهر صفات کمالیّه الهیّه،عبودیّت است که باطنش ربوبیّت است»ودرحقیقت این شایستگی که عبد را حاصل می شود

ص441-درمدحت حقّ جلّ وعلا به سبب ظهورصفات کمال حضرت ربوبیّت است در او؛فعلی هذا، حقّ تعالی درمدحت بندگان خاصّ کامل خود، مدحت صفات کمالیّۀ خود را فرموده است، وستایش ایشان ستایش اوست؛زیرا که عبد واقعی،آن است که فی ذاته، از خود تُهی، و مُمتَلی (=آکنده) از کرامت و رحمت و عنایت معبود خود باشد؛چنان که وارد است که:«اَلعَبدُ وَ ما في یَدِهِ کانَ ِلمَولاه، یعنی بنده و آنچه دارد مال صاحب اختیار اوست».وحضرت امام ص شاهد آورده اند بر آنکه عباد،ازجانب نفس خود مالک هیچ چیز نیستند مگر آنچه را که خداوند به ایشان عنایت فرماید به قول حقّ عزّوجلّ :(لایَملِکُونَ لِاَنفُسِهِم، مالک نیستند خلایق از برای نفوس خود ....سوره فرقان 25 /3»:)اَلآیه:و در این مقام،لطایف عرفانیّه ای است که اظهارش موجب قوّت نورایمان می گردد ، به بعضی از آنها اشاره می رودکه:عبدخالص کامل که فی حَدّ ذاته،ازهستی و کمالات آن تُهی است، وازجانب نَفس خودمالک هیچ خیر و کمالی نیست،و به سبب استقامت درمقام عبودیّت و توجّه به حضرت ربوبیّت،و استکمال به صفات کمالیّه او ازعلم و قدرت و حیات و سمع و بصر و غیره مظهر صفات حسنه و اخلاق حمیدۀ خداوندی شده که:«وَ اتَّصِفُوا بِصِفاةِ الله، و تَخَلَّقوُا بِاَخلاقِ الله یعنی به صفات الهی آراسته شوید وبه اخلاق الهی متخلّق شویدو این کمالات بسبب عبودیت حاصل می شود ومی پوشاند حق تعالی به او کسوت اصفیا خود »-مِرآت حق نمائی است که دست او،دست حقّ و ارادۀ او ،ارادۀ حقّ و سَمع وبَصَر او، سَمع و بصرحقّ و فعل او،فعل حقّ،و معرفت او،معرفت حقّ و اطاعت او،

ص442-اطاعت حقّ و معصیت او،معصیت حقّ و صورت او،وَجه حقّ و رؤیت او،رؤیت حقّ ومحبّت او،محبّت حقّ و عداوت او،عداوت حقّ است،چنان که وارد است که:«ترجمه فارسی-پیوسته بنده همی کوشد تا بمدد نوافل وکردار شایسته خود را بمن نزدیک سازد تا آنگاه که او را دوست دارم وچون او را دوست دارم آنگاه دیگر (اونیست که میشنود ومی بیند ومیرود..بلکه)این منم که گوش شنوا وچشم بینا و پای روا وپنچۀ قهّار اویم»، و به معرفت نفس خود که معرفت ربّ است واصل گشته،که:«مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه)،وبه این جهت ممدوح حقّ جلّ وعلا،شده است؛زیرا که معبود حقیقی،به جهت اظهار صفات کمالیّۀ جمالیّه وجلالیّۀ خود،آئینۀ سرا پا نمائی می خواست تا آنکه درآن ، خود را به خلایق بشناساند، ومقصودش ازخلقت عالم و آدم،اظهار کـَنزمخفی و شناسائی جواهرصفات مَخزونۀ این کـَنز ذاتی بود؛چنان که فرمود:«کُنتُ کـَنزاً مَخفِیّاً فَاَحبَبتُ اَن اُعرَفَ فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکـَی اُعرَف، یعنی من گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته و آشکار گردم لذا آفرینش را ایجاد کردم تا شناخته و آشکار گردم»پس عبد خالص و انسان کامل الهی،مِرآت ذات و صفات حضرت اَحَدیّت، و مقصود ازخلقت و ممدوح و مقصود حضرت ربوبیّت وخلیفۀ الهیّه درعوالم غیب و صورت می باشد که درشأن او وارد است:« لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاکَ وَلَولا عَلِیٌ لَما خَلَقتُکَ،یعنی اگر تو(ای پیامبر گرامی)نبودی،من افلاک را نمی آفریدم واگرعلی ع نبود تو را نمی آفریدم ؛

ص443- فَعلی هذا،حَضرات خاتم وختمیّون علیهم الصلوَةُ و السّلام که خالص وکامل درعبودیّت و موصوف به صفات کامله و اخلاق حسنۀ ربوبیّت،و مقصود بِالذّات ازخلقت عالم وآدم،و مظهرجامع ومخزن کامل جواهرکـَنز الهیّه می باشند،مُستحقّ ستایش و مدحت حضرت احدّیّتند«دُونَ غَیرِهِم مِنَ النّاس،یعنی سوای دیگر مردم » ومؤمنان وشیعیان این بزرگواران،به قدر رَبط و اتّصال و تولّی و تَمسُّک به عُروَةُ الوُثقای ولایت ایشان، به طفیل ایشان،ممدوح و مقبول حقّ جلّ وعلا می گردند.پس مقام حبیبیّت ومَمدوحیّت خداوند، از خصائص این بزرگواران است و شیعیان به فضل مُتابعت ایشان داخل دراین مقام می شوندکه:(قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاَتَّبِعُوني یُحبِبکُمُ الله،)؛دست هرکس به دامان جلال دولت این صاحب دولتان نرسد وازنعمت محبوبیّت و ممدوحیّت خداوند،مُتنعّم و بهره مند نگردد«اَللهُمَّ اجعَلنا مِن حِزبِکَ؛ فَاِنَّ حِزبَکَ هُمُ المَحبُوبُونَ عِندَکَ،وَمِن جُندِکَ،فَاِنَّ جُندَکَ هُمُ المَمدُوحُونَ لَدَیکَ،یعنی با خدایا،ما را از حزب خود قرار ده؛زیرا که حزب تو پیش تو محبوبانند،و از لشکریان خویش مقرر فرمای؛زیراکه لشکرین تو در نزد تو مورد ستایش تو اَند.»و ازجمله امتحانات الهیّه نسبت به فقیر شارح آنکه دربین تحریرشرح

ص444-باب مدح وذمّ،روزی درمجلس تَعزیۀ حضرت سیّدالشُّهداء علیهَم السّلام حاضربودم. و واعظ جلیل صاحب فَطانتی به حسب ظنّ خود،مدحی ازفقیرمذکورکرد و دعائی درحقّ من نمود،حزنی درقلب خود از مدح او یافتم و گفتم:«اگر دوستان دست از اظهار محبّت خود بر می داشتند و مرا مدح علانیه نمی کردند بهتر بود یا کاشکی در این مجلس حاضر نمی شدم که مدح دوستان و خلق را شنوم ». ولله الحمد،ازباطن سلطان ولایت، طبع خود را متنفّر از استماع مدح خود یافتم، و حال آنکه متفطّن نبودم که در این ایّام،مشغول به شرح باب مدح وذمّ هستم؛بعد ازتفطُّن، سَجَدات(=سجده ها) شکر حضرت خداوندی را به عمل آوردم،و یافتم این فقره ازباب امتحان بوده؛لهذا امیدوار به عنایت الهیّه شدم که شاید کلام فقیر را درشرح این باب اثری درقلوب اخیار و ابرارباشد.«اَللهُمّ اجعَلنی مِنَ المُتَّعِظینَ بِبَرَکـَةِ وَلایَةِ آلِ طه ویس علیه السّلام اِلی یَومِ القِیام،یعنی بارخدایا به برکت ولایت آل طا ها ویاسین که درود تو تا به روز رستخیز برایشان باد،مرا ازپندپذیران قرار ده.
خاتمه باب مدح وذم

ازکتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقۀ امام صادق(ص)وتألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله سره

+ نوشته شده در  جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱ساعت 19:51&nbsp توسط سیماهاشمزاده   | 

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 16:52