منهج دوم باب بیت وچهارم درباب ورع(منجیات)

ساخت وبلاگ

البابُ الرّابِع وَالعِشرُون فِی الوَرَع

باب بیست وچهارم در ورع

ترجمۀ اجمالیّه اصل فرمان: فرمود امام صادق ص علیه السّلام-: ببند درهای اعضایت را ازآنچه برگردد ضرر آن به سوی قلب تو،وببرد ابروی تورا در نزدحقّ تعالی،وبه عقب بیاورد حسرت وندامت را در روز قیامت، ومورث شود حیاءِ از حقّ تعالی را به واسطۀ جُرمی که کرده اند اعضاء وچوارح ازگناهان.و کسی که خواهد قبول ورع نماید،احتیاج دارد به سه اصل؛گذشتن ازلغزش و خطاهای خلق- تماماً-،وترک خطای خود نسبت به خلق، ومساوی شدم مدح وذَمّ اورا. واصل ورع دوام حساب کردن طاعات ومعاصی است باخود،و صدق درگفتگو،وصفاءِ معاملۀ عبد با حقّ تعالی در اِمتثال اَوامِر وتَرکِ مَناهی،وبیرون آمدن ازهرشُبهه درحقّ ومعرفت آن، وترک هرعیب وشَکّی،و مُفارقت کردن تمام هرچیزی که قصد صحیح وحاصلی درآن نیست،وترک بازکردن درهائی که نمی داندچگونه ببندد آنها را،و ننشیند با کسی که مشکل است را و امر واضح،ومُصاحبت نکند باکسی که اِستِخفاف دین کند،ومُعارضه نکند ازعلم،آنچه را قلبش نتواند اِحتمال نماید ونتواندبفهمد آن را از گوینده اش، وبِبُرد ازکسی که قاطع اوشود از حقّ تعالی.

شرح تحقیق تفصیلی بقلم حضرت راز شیرازی قدس الله

بدان«اَورَعَکَ اللهُ تعالی فِی الدارَین،یعنی خدای تعالی تو را در دو دنیا به زیور وَرَع آراسته دارد»که وَرَع،خُلقی است ازاخلاق حَسَنۀ نَفسانیّه وصفتی ازمَحامِدصفات انسانیّه دردین،و خصلتی است ازخِصال مؤمنین که از شرور نَفس وشیطان،حِصنی(=قلعه) است حَصین(=قلعه استوار) ،وقلب انسان را ازمهالک وخطرات،حصاری است متین.واز حضرت رسول وائمۀ طاهرین ص براین خصلت نیکو،امر وحَثِّ مُبین(=برانگیزاندن وتشویق آشکارا)وارد شده است؛چنان که از حضرا صادق ص منقول است که به بعضی از اصحاب فرمود:«وصیّت می کنم تو را به تقوی و وَرَع واجتهاد،وبدان آنکه نفع نمی دهد اجتهاد درعمل،بدون وَرَع». «حفظ نمائید دین خود را به وَرَع؛ بدرستی که نمی رسد بنده به فیوضات

422-الهیّه مگر به وَرَع».و:«وَرَع اَشدّ عبادات است».و:«اصحاب من آنانند که شدید است وَرَع ایشان». و:«حقّ تعالی فرمود:یَابنَ آدم!اجتناب کن ازمُحرّمات من که خواهی بود از اَورَعِ مردم».و:«بندۀ مؤمن، کسی است که اجتناب نماید ارمَحارم حقّ تعالی».ونیز فرمود:«نیست ازما و کرامتی ازبرای او،کسی که بوده باشد درآن شهر،دیگری اَورَع ازاو».وفرمود:«اِعانت کنید ما را به وَرَع؛کسی که ملاقات کند حقّ تعالی را از شما به وَرَع،ازبرای فَرَجی است درنزدحقّ تعالی؛وقال اللهُ عزّوجلّ:(وَمَن یُطِعِ اللهَ والرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الذَّینَ اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبیّنَ وَالصّدیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ اُولئکَ رَفیقاً،یعنی ،آنان که خدا ورسول را اطاعت کنند،بی شکّ باکسانی که خدا به آنها لطف وعنایت کامل فرموده یعنی با پیمبران وصدّیقان وشهیدان ونکوکاران محشورخواهند شد؛واینان (دربهشت)چه نیکورفیقائی اند سوره نساء4 /64)). پس فرمود:« مِنَّا النَّبِیُّ وَمِنَا الصدّیقُ وَالشُّهَداءُ وَاُولئِکُ رَفیقاً،یعنی از ماست پیامبر و از ماست صدّیق و(همچنین)شهیدان وصالحان».وازجمله اِتّباع امرما،وَرَع است؛ مُتَزَیّن(=آراسته)شوید به آن تا رحمت کندخداوند شما را».و:«باشید دعوت نمایندۀ مردم به غیر زبان خود تا آنکه ببینند ازشما وَرَع واجتهاد وصلوة وخیرراوبخوانند این اعمال مردم را به سوی ما».ونیست از دوستان«ونیست ازشیعیان ما کسی که حدیث ننماید مُخَدّرات را به وَرَع خود،ونیست ازدوستان ما کسی که درقریه ای بوده باشد که درآن ده هزار مرد است که خلق آن قریه،اَورَع باشند از او». ونیز وصیّت و نصیحت جامعه فرمود

423-بعضی از اصحاب را که:«برتوباد به تقوای حقّ تعالی و وَرَع واجتهاد وصِدق حدیث واَدای امانت وحُسن خُلق وحُسن جوار». وفرمود:« باشید دعوت کنندگان به سوی نُفوس خود به غیرزبان،و باشید زینت ازبرای ما نه شَین(=رسوایی وعار)،وبرشما باد به طول رکوع وسجود که ابلیس ازعقب شماگوید:یا وَیلاه!اطاعت کرد وعصیان کردم من،وسجده کردم من،وسجده کرد واِبا (=سرباززدن)کردم من».

پس ازکلمات مذکوره،ظاهرآمد آنکه وَرَع درطاعات وعبادات واعمال دین،اصلی است متین.و وَرَع،اجتناب است از مُحرّمات الهیّه که باعث فساد اعمال است،تا سالم ماند عمل ازفساد وباعث گردد بر رَشاد.وصفت وَرَع را ده مرتبه است؛ اوّل:اِستِقصاء(تعمّق کردن وبه نهایت چیزی رسیدن)در اِجتناب ازمطلق از محرّمات فعلیّه وقولیّه.ثانیه:اِجتناب ازقَبایح ومَکروهات شرعیّه ودَناءات(فرومایگیها)طبیعیّه که مروّت مُقتضی آنها نیست اگرچه درشریعت مقدبسه حرام نباشد،از برای رفع ظرافت نَفس (مقصود،ریزه کاریهای است که نفس برای فریب شخص به کارمی بند)ومنع وقوع ان در محرّمات . ثالِثه:باز داشتن نَفس است از فُضولاتی که مشغول سازد او را ازرعایت ومُراقبۀ قلب مَرحقّ تعالی را، و حفظ نمودن آن از اعتمادبه خلق وریاء درطاعات.رابعه:حفظ نَفس است از اخلاق دَنیّۀ خبیثۀ نَفسانیّه که باعث است حِرمان نَفس زا ازمَکارم اخلاق.خامسه:اجتناب ازالتفات کردن به کسانی است که محرومند ازتوجّه به عالَم قُدس،وتَنزیه قلب است ازتردُّد درعزم زیارت حقّ تعالی وتوقّف برغیرباب او.

424-سادِسه:بیرون آمدن ازآنچه بصیرت وکشف مُقتضی آن نباشد بلکه اِنکار کند آن را،و سُکون نیافتن به آن.سابِعه:اِحتراز ازآنچه مُستَحسَن نباشد به ذوق روحانی،ومُقتضی نگردد آن را شوق ربّانی به حُکم محبّت الهیّه.ثامِنه:پرهیز نمودن ازهرچه بخواند مُحِب را به سوی تفرقۀ وقت وحواسّ،بلکه ازهرچه مشغول سازنده ازحقّ تعالی که موجب حِرمان ازتوجّه به او شود. تاسعه:بیزاری ازهرچیزی است که مانع آید ازمُشاهدۀ محبوب،وباعث گردد مُغایرت را اگرچه وجود مُحِب بوده باشد.عاشِره:تَبَرّی است ازآنچه مُعارضه نماید حالت فنا ومحو رُسوم بَشَریّت را درحقّ تعالی،و مانع گردد از فنای در او.

پس مراتب صفت وَرَع،به حَسب مراتب ظاهروباطن ومقامات نَفسانیّه قلبیّه وروحیّه وسِریۀ انسان،مختلف باشد؛ودرهر مرتبه،به حَسب تقاضای آن،اِجتناب و وَرَع از ناملایمات آن مرتبه لازم است تا کمال آن مرتبه حاصل آید؛فَعَلی هذا،وَرَع کامل،اِجتناب کردن ازجمیع آنچه مانع باشد ازکمالات انسانیّه درطریق سُلوک الی الله و وُصول به قرب و لقای او،و موجب گردد حسرت ندامت وحیاء ازحقّ تعالی را در روز قیامت.ولِهذا حضرت امام ص می فرماید:وَرَع،بستن ابواب جَوارح ظاهر وباطن است ازآنچه ضرش راجع به قلب انسان است،و موجب ذَهاب آبرو در نزد حقّ تعالی وحیا از سیّئات ظاهریّه وباطنیّه وحسرت وندامت درقیامت است؛وآن مَبنی برده عمل است؛ اولّ:دوام مُحاسبه با نَفس،وطریق محاسبه،آن است که هر روز که برمؤمن بگذرد،با کمال اِجتهاد واِجتناب ازآنکه فعل حرام یا مَکروهی از اوناشی شود که مُضرّ دردین اوباشد،عصرآن روز،بانَفس خود مُحاسبه نماید اعمال وحرکات خود را درآن روز؛اگر عامل وباعث شده است اعمالی را که مَرضی حقّ تعالی است،شکر نماید برتوفیق یافتن ازاو براین اعمال

425- واگرعمل کرده است به اَعمالی که مَرضِیّ حقّ تعالی نیست از حرام ومَکروه،اِستغفار تنماید ازمخالفت اودراین اعمال،تا آنکه سَیئات اومحو گردد به نور توبه وانابه؛وهرروزبردوام به این محاسبه درآخر روز مشغول گردد.دوّم:صدق درگفتگوست؛یعنی مُراقب باشد نَفس خود را که کِذبی دردین یا در اموردنیا از او سرنزند،وآنچه گوید برقانون شرع وحقّ ومطابق واقع گوید.سیُم:صفاءِ معامله است؛یعنی عبادات وطاعاتی که از اوسر زند، از روی صفاء نیّت وخُلوص عقیدت با حقّ تعالی ودین او باشد،ونفاق وریاء وعُجب وسایر نَواقِض(=باطل کردن)ومُبطِلات ظاهریّه وباطنیه رادر طاعات خود راه ندهد،واجتناب از تمام معاصی نماید تا اعمال وعباداتش سالم بماند ازمفاسد ظاهریّه وباطنیّه ه ندهد،وارا در طاعات خود را نماید تا اعمال وعباداتز مفاسد ش سالم بماند امفاسد ظاهره وباطنه،ومقبول حقّ تعالی ومورث ثواب ودرجات قُرب به او گردد.چهارم:بیرون آمدن از هرشُبهه است؛یعنی تصرّف در اموال شُبه ناک دنیا ننماید،وقناعت نماید به حلال بَیّن(=آشکار)اگرچه قلیل باشد.پنجم:رَفض(=ترک کردن)کردن هرعیب ونقض وشکّ است از نفس وعقل وقلب؛یعنی خطرات نَفسانیّه وقلبیّه وشُبُهات عقلیّه را درامور دین از خود دفع نماید تا صاحب یقین کامل گردد. ششم:مُفارقت کردن است ازجمیع مالا یَعني(=آنچه بی معنی است)ومالا یَدري (=وآنچه مفهوم نیست)؛یعنی ترک کردن ملاهی(= سرگرمیهای بازدارنده ازحقّ)ومَلاعب(=وسیله های بازی بی فایده وبیهوده) وفُضول ازاعمال واقوال که مبنی بر

426- قصد وعلمی در دین نباشد،بلکه به محض غفلت وهوای نفسانی از انسان سر زند ومشغول سازد عبد را از سلوک سبیل حقّ تعالی وتحصیل مَرضات وتوجّه به او،وپس ازگشادن ابواب آنها برخود،راه بستن آن ابواب را برنَفس نداند ونتواند.هفتم:ترک مجالست کردن کسی است که مشکل باشد بر امور واضحه در دین،و به سبب مجالست با او،در اِشکال وشُبهه ای افتد که نجات ازآن دشوار باشد. هشتم:ترک مصاحبت کردن کسی است که استخفاف به دین الهی نماید،از اهل نفاق وتَشکیک وکسانی که صاحب یقین ومعرفت دردین نباشند؛زیرا که مصاحبت با آنها موجب سُستی در دین وظلمت قلب وضعف یقین گردد.نهم:ترک مُعارضه کردن با علمی است که نفهمد وقلبش حامل آن نتواند گردد،از علوم دین وعرفت ذات وصفات وافعال حقّ تعالی ومعارف انبیاء واوصیاء واولیاءِ او وآنچه متعلّق به امورمعاد وقیامت است؛ یعنی بعد از تصدیق ویقین کامل برحقّ تعالی ونَبیّ وحُجَج وشریعت وکلام او،آنچه ازایشان وارد باشد. به صدق ویقین تصدیق نماید واگر چه عقل مؤمن، وفا به فهم بعضی ازآنها نکند وقلبش نتواند حامل شود اسرار ومعارف الهی ودین وصاحبان دین را،انکار آنها را ننماید و معارضه نکند باعلم آن اسرار به جهل خود که موجب کفر وهلاکت است،بلکه بگوید:حقّ تعالی و رسول وحُجج وخُلفای او دانایند به اسرار دین خود،وآنچه فرموده اند حقّ وصدق است اگر چه عقل من وفا به فهم آنها نکند.دهم:قطع کردن ازکسی است که قطع کند او را از حقّ تعالی؛ یعنی از قُطاع طریق الهی احتراز نماید،اَعمّ از خویش یا بیگانه ودوست ودشمن وموافق ومنافق،تا به واسطۀ مُصاحبت آنها،از سُلوک الی الله باز نماند. وضرر مصاحبت منکرین طریقت حقّۀالهیّه،اشدّ است از ضرر به عقاید رسانند:

ص427-«ای برادر، می گُریزاز یار بد / یاربد، بدتر بُوَد از مار بد

ماربد، تنها تو را بر جان زند / یار بد، برجان وبرایمان زند»مثنوی معنوی

وهرکس اعمال عَشَره را بجا آورد، بسته است درهای جوارح ظاهر وباطن را از آنچه ضرر رساند به قلب او؛وبه این واسطه،قلب سالم ماند از امراض نقسانیّه، وتوجه کامل به حقّ تعالی حاصل نماید. ودرحقیقت،وَرَع،اجتناب از جمیع قَواطِع(جمع قاطعه بمعنی برنده وجدا کننده وبازدارنده)ظاهری وباطنی است از توجّه کامل قلبی به حقّ تعالی.

وفرمود:شخص صاحب ورع،محتاج است به سه اصل تا ثابت قدم گردد در ورع،اوّل:صَفح(=چشم پوشی) ازعثرات خلق تماماً، یعنی گذشت نماید ازهر ناشایستی که مردم نسبت به او کنند تا سال ماند از اشتغال به خلق،واشتغال به خَلق مانع نیاید او را ازاشتغال به حقّ تعالی که:(لایَخافُونَ لَومَةَ لائمٍ،یعنی از ملامت ونکوهش احدی باک ندارند ،سوره مائده 5 /54).اصل ثانی:آنکه خود ترک نماید خطا وخلاف را در حقّ مردم تا آنکه از خلق باز ماند،وتواند به حقّ تعالی وطلب رضای اوست.اصل سیُم:مساوی بودن مدح وذمّ خلایق است او را؛زیرا که میل به مدح کردن خلق او را واِنزجار از

428-ذمّ خود،علامت نَفس پرستی است؛وحق پرستی با نَفس پرستی راست نیاید:

«مدح وذمّت گر تفاوت می کند / بُت گری،کو سجده بر بُت می کند» منطق الطیر

دیگر آنکه از مدح ومذمّت خلق،او را نفعی وضرری حاصل نیاید؛زیرا که اگر بنده،مقبول حقّ تعالی است،مذمّت خلق او را چه ضرر رساند،واگر مردود حقّ است،مدح خلایق اورا چه نفع رساند؛بلکه عبد کامل،خلق را آلت ارادۀ حقّ تعالی داند که آنچه را مصلحت عبد خود داند،خلق رانسبت به ام برآن دارد؛

«گر بدی ات رسد زخلق، نَرُنج / که نه راحت رسد زخلق، نه رنج

ازخدا دان خلاف دشمن ودوست / که دل هر دو درتصرّف اوست»سعدی

پس مدح وذمّ مردم را نسبت به خود،مصلحت نَفس خود داند از جانب حقّ تعالی ؛لِهذا یکسان شود نزد او. وهرگاه عبد مُتَوَرّع،به اصول ثلاثۀ مذکوره عمل نمود،سهل می شود براواتّصاف به صفت وَرَع؛زیرا که از گرفاری به خلق نجات یابد وبه اصلاح نَفس پردازد،وتواند توجّه کامل به حقّ تعالی نماید. واگر ورع واجتناب کامل ازهستی خودنمودآخرمراتب ودرجات وَرَع است نتواند به خلق پردازد،بلکه جز دست حقّ درمیان نبند،واصول ثلاثه،او راآسان شود.«جَعَلَنَا اللهُ وَاِیّاکُم مِن اَهلِ الوَرَعِ وَالتّقوی،یعن خدا ما وشما را از اهل ورع وتقوی قرار دهد».

خاتمه باب وَرَع

از کتاب مصباح الشریعه ومفاتح الحقیقه امام صادق علیه السلام تألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله

+ نوشته شده در  سه شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۱ساعت 18:15&nbsp توسط سیماهاشمزاده   | 

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 16:52