منهج دوم باب سی ویکم درعفو (المنجیات)

ساخت وبلاگ

البابُ الحادی وَالثلاثون فِی العَفو

باب سی ویکم درعفو

ترجمۀ اجمالیه اصل فرمان:فرمود حضرت امام صادق علیه السّلام:گذشت ازگناه مردم درنزد قدرت،از دأب و عادات مُرسَلین است ومُتَّقین. وترجمۀ عفو آن است که لازم نیاوری برصاحب خود،درآن چیزی که جُرم کرده است بِحَسب ظاهر؛یعنی برروی اونیاوری،یا آنکه فراموش کنی از اصل،آنچه را برخوردی از او درباطن،وزیاد کنی برتمنّیات اواحسانی را. وهرگزنمی یابد به سوی عفو راهی، مگرکسی که بتحقیق،عفو کرده است حقّ تعالی ازاو،وبخشیده است از برای اوآنچه مقدّم است ازگناه او وآنچه مؤَخَّر است، ومُزَیَّن فرموده است او را به کرامت خود وپوشیده است او را از نور بَهاءِ خود یعنی حضرت رسول الله ص –زیرا که عفو وغُفران ، دو صفنتند از صفات خداوند عزّوجلّ که امانت گذارده است این دو را در اسرار اَصفیاءِ خود،ازبرای آنکه مُتَخَلّق شوند با خلق،به اخلاق خالق وجاعل ایشان. ازبرای این است که فرموده است خدای عزّوجلّ «وهرآینه بایدعفونمایند وباید صَفح وتجاوز کنندآیا دوست نمی دارید آنکه بیامرزد خداوند از برای شما؟وحقّ تعالی بخشنده ورحیم است سوره24/22»(1).وکسی که عفو نکند ازبرای بشری مثل خود،چگونه امید دارد گذشت مَلِک بسیار تلافی کننده را؟.فرمود حضرت نبی ص – درحالی که حکایت می فرماید از ربّ خود که امرمی کند او را به این خصال- فرموده است پروردگارش:«وصل کن کسی را که قطع کند از تو،وعفو کن ازکسی که ظلم کند تو را.وعطا کن بسوی کسی که محروم گرداند تو را،ونیکی کن به کسی که بدی کند به سوی تو.وبتحقیق،مأمورشده ایم به مُتابعت او؛می گوید خدای عزوجلّ:«وآنچه آورده است شما را پیغمبر،پس بگیرید او را وآنچه نهی کرده است شما را ازآن،پس قبول نهی کنید»(2). وعفو،سِرّ خداوند است دردلها، دلهای خوّاص خود. پس کسی که میسّر وسهل شود عفو ازبرای او،مسرور می شود. بود رسول الله ص که می گفت:«آیا رسول الله ص کیست «ابوضَمضَم»؟ فرمود:«مردی است ازمردان پیش ازشما؛بود که هروقت صبح می کرد،می گفت: خداوندا بدرستی که من بتحقیق، تصدُّق کردم به عِرض وناموس خودم برمردم جمیعاً- بحار الانوار».

توضیحات

1-(وَلیَعفُوا وَلیَصفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَن یَغفِرَ اللهُ لَکُم وَاللهُ غَفُورٌ- وهرآینه بایدعفونمایند وباید صَفح وتجاوز کنندآیا دوست نمی دارید آنکه بیامرزد خداوند از برای شما؟وحقّ تعالی بخشنده ورحیم است سورۀ24 /22)

2-(وَماآتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا- وآنچه آورده است شما را پیغمبر،پس بگیرید او را وآنچه نهی کرده است شما را ازآن،پس قبول نهی کنید سوره حشر59 /7)

شرح تحقیق تفصیلی باب عفو بقلم حضرت راز شیرازی قدس الله سره

«اِعلَم!عَفَا اللهُ عَنکَ فِی الدّارَین،یعنی بدان!خدای تعالی ازتودردنیا وآخرت در گذرد» آنکه عفو وصفَح،خُلقی است از اخلاق حسنه مُنجیۀ نَفسانیّه،وصفتی است ازصفات حمیدۀ انسانیه؛عقل را جندی است ازجُنود سعادت نمود،ونَفس را خُلقی است محمود؛درنزد قدرت،ازشخص قادرمطلوب،ودرنزد عجز و ضعف ،ازعاجز مرغوب؛ازمحاسن وآداب مرسلین،وازشِیَم وعادات سابِقین ومُتَّقین؛ موجب عزّت ومورث حُرمت است؛مدح آن درشریعت مقدّسه وارد است،چنان که حضرت اَبی عبدالله ص ازحضرت رسول ص روایت فرموده که فرمود:« آگاه باشید!خبردهم شما را به بهترین اخلاق دنیا وآخرت؛وآن عفو کردن است ازکسی که ظلم نماید شما را،

560-و وصل کردن باکسی که قطع کند ازشما،واحسان به کسی که بدی کند به سوی شما،وعطا کردن به کسی که محروم سازد شما را».ونیزازحضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام وارد است که فرمود«هرگاه یوم قیامت شود،جمع می فرماید حقّ تعالی اوّلین وآخرین را درزمین واحدی،پس ندا می کند مُنادی که کجایند اهل فضل؟». فرمود:«برمی خیزند بعضی ازمردم،پس ملاقات می کنند با ایشان ملائِکه و سؤال می کنندکه:چه چیز است فضل شما؟ می گویند:بودیم که وصل می کردیم کسانی که قطع می کردند ما را،وعطا می کردیم کسانی که محروم می ساختند ما را،وعفو می کردیم از کسانی که ظلم می کردند ما را. پس گفته می شود که: راست گفتید داخل شوید بهشت را».ونیزازآن حضرت،از حضرت رسول ص مرویّ است که فرمود:«برشما باد به عفو،که زیاد نمی کند عفو مگر عزّت عبد را؛ پس عفو نمائید که عزّت می دهد خدا شما را». ونیز ازحضرت اَبی جعفر ص وارد است که فرمود:«ندامت برعفو،اَفضل وسهلتر است از ندامت برعقوبت وانتقام». ونیز مُعَتّـِب از حضرت موسی بن جعفر ص نقل می کند که آن حضرت را حائِطی(=دیوار)بود که خراب شده بود؛من نظر کردم به سوی غلام حضرت که گرفت ظرف خرمایی را وانداخت آن را عقب دیوار؛من آمدم وگرفتم آن را وآوردم به سوی حضرت و گفتم: «جُعِلتُ فِداک،فذایت شوم»یافتم این را واین غلام را؛پس فرمود:ای غلام !عرض کرد لَبّیک ،گفت:آیا گرسنه ای؟ عرض کرد:خیر،فرمود:آیا برهنه ای؟،عرض کرد:ای سیّد من خیر،فرمود: به چه جهت گرفتی این سبد خرما را؟ گفت: میل کردم ،فرمود: برو

561-این سبد از برای تو،فرمود:رها نمائید اورا. ونیزازآن حضرت وارد است که: تلافی نمی نمایند دوطایفه هرگز،مگرآنکه نُصرت می یابد عظیمُ العَفوازایشان.و نیز ازابی جعفرص منقول است که:ضَعیفۀ یهودیّه مسموم کرد گوسفندی را از برای حضرت رسول ص .وآوردند آن یهودیّه را درنزد حضرت .پس فرمود آن حضرت:چه چیز داشت تو را براین عمل؟ گفت: پیش خود گفتم:اگر محمّد ص پیغمبر است،این سمّ ضررنمی رسانداورا،واگر سلطان است به راحت می اندازم مردم را از او. فرمود:پس عفو کرد حضرت رسول ص از آن زن یهودیّه. ونیز ازآن حضرت وارد است که فرمود:سه چیزاست که زیاد نمی کند مرد مُسلم را مگرعزّت از جانب حقّ تعالی ؛ صَفح وعفو ازکسی که ظلم نماید او را،و اِعطا به کسی که محروم سازد او را،و صله(=پیوند) به کسی که قطع صِلۀ او را نماید. پس فضل عفو وصَفح،ازاحادیث مذکوره معلوم گردید،وآنکه این خُلق، ازاخلاق اَئِمۀهدی وحضرت مصطفی علیه السّلام ودَأب وعادت کِرام، وباعث عزّت دنیا وآخرت درنزد خلایق وخالق اَنام (= خلق ) است. وعفو وصَفح،گذشتن وتجاوزعبد است ازآنچه جُرم نماید مُسیءِ(گنهکار)مجرمی نسبت به او؛وانتقام که ضدّ آن است،طلب تَشَفّی قلب است از آلام غَیظ به مجرم،به تلافی جرم او؛واین صفات جهل وجنود آن است که عمل لِئام(=فرومایگان)است. وغیظ مرضی است نفسانی وآفتی است قلبی که عارض می شود جُهّال را به واسطۀ مُتأَثر شدن نُفوس

562-ایشان ازآنچه خلاف هوی وخواهش آنهاست.ولیکن کِرام وبزرگان دین را چون دأب وشیوه،مخالفت نَفس است،غنیمت می شمرند خلاف نَفسی که از دیگران به ایشان می رسد،وبه فُتوّت وجوانمردی خود،عفو وصَفح وتجاوز می نمایند ظالمین ومجرمین را،بلکه غنیمت می دانند این ظلم را نسبت به نَفس خود که خلاف نَفس اضطراری است واَشدّ از خلاف نَفس اختیاری است؛ پس درصدد تلافی برنمی آیند مگر به عفووگذشت،با وجود قدرت برانتقام وتلافی. وبه این جهت،حضرت امام ص می فرماید عفو درحال قدرت برانتقام،از سنّت های رُسُل و متَّقین علیه السّلام است که اهل عصمتند؛زیرا که سابقاً بیان کرده آمد وبعد ازاین درشرح کلام حضرت،ذکر می شود که این خُلق نیک وسایر اخلاق حسنه، ازخصایص این بزرگواران است.

بعد تفسیر می فرماید عفو را به دو درجه؛درجۀ اولی از برای اهل عقل وعلم،وآن این است که الزام نکند مؤمن،جُرم را برمجُرم،ظاهراً؛یعنی برگردن اولازم نیاورد بلکه برروی اونیاورد که موجب خجلت واِنفعال او شود؛پس به همین قدرعفو کرده است از او ومُثاب(=ثواب وپاداش داده شده)است. درجۀ ثانیه، ازبرای اهل معرفت و ولایت است؛وآن،آن است که فرامو نماید جرم را از مجرم –بِالاَصل- باطناً،بلکه تلافی نماید او را به احسان؛چنان که ازحضرت سیّدُ السّاجدین ص مرویّ است که آن حضرت،آب خواستند ازجاریه به جهت وُضوءِ نماز؛پی پینَکی زد آن جاریه واِبریق(=آفتابه)از دست اوافتاد وشکست وزخم کرد صورت آن حضرت را؛بلند فرمودآن حضرت،سررا به سوی جاریه؛

563-جاریه گفت:حق تعالی می فرماید: (وَالکاظِمینَ الغَیظِ،یعنی وفروخوردن خشم)حضرت فرمود:«فروخوردن غیظ خود را، گفت جاریه:(والعافینَ عَنِ النّاس،یعنی ودرگذراندگان ازجُرم خَلق )،فرمود:«خدا عفوفرماید ازبرای تو،عرض کردجاریه: (وَاللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ ،یعنی وخدای تعالی نکوکاران را دوست می دارد،سوره آل عمران3 /134).آن حضرت فرمود:«برو که تو حُریّ،لِوَجهِ الله. ونیزروایت شده است ازآن حضرت که خواندند جاریۀ خود را دو مرتبه،جواب نداد،جواب داد دردفعۀ سیُم،آن حضرت فرمود به او:«آیا نشنیدی صوت مرا»؟ گفت: چرا،فرمود:چرا جواب ندادی مرا؟ گفت جاریه:ایمن بودم ازمُؤاخذۀ تو فرمود:«اَلحَمدُلِلهِ الَّذی جَعَلَ مَملُوکي یأمَنُني،یعنی خدای را سپاس که کنیزمرا نسبت به من،آسوده خاطر قرار داد».ونیزمرویّ است آنکه غلامی گناه کرد آن حضرت را گناهی که مُستحقّ عقوبت بود؛ پس گرفت آن حضرت تازیانه ای را وفرمود:(قُل لِلَّذینَ آمَنوآ یَغفِرّوا لِلَّذینَ لایَرجُونَ اَیّامَ اللهِ،یعنی(ای رسول خدا) به اهل ایمان بگو از جُرم آنان که به روزهای خدای تعالی امید ندارند درگذرند،سورۀ جاثیه 45 /14) غلام گفت: نیستم من چنین،بلکه امید دارم رحمت خدا را ومی ترسم ازعقاب او حضرت تازیانه را انداخت وفرمود» توآزادی.ونیزمرویّ است که:بدزبانی وبی حیائی کرد مردی نسبت به آن حضرت،وتَغافُل فرمود آن حضرت از او.گفت آن مرد:تورا قصد کرده ام،فرمود آن حضرت:من هم ازتو چشم می پوشم. ونیز مرویّ است که فیمابین آن حضرت و اِنِ عمّش حسن بن حسن، مُنافَرتی(=بیزاری)بود؛پس آمد حسن به سوی حضرت،درحال آنکه با اصحاب خود درمسجد نشسته بود ،

264-ونگذاشت بدی را مگر آنکه گفت به آن حضرت وحضرت سکوت فرمود پس برگشت حسن.چون که شب شد،آمد آن حضرت وکوبید باب منزل او را.حسن بیرون آمد،آن حضرت فرمود:ای برادر اگر راستگویی درآنچه گفتی،خدا بیامرزد مرا،و اگردروغگویی،خدا بیامرزد تو را،والسَّلامُ عَلَیکَ وَرَحمَةُ الله، بعد برگشت آن حضرت. وحسن به عقب آن حضرت آمد ومُلازمت نمود از عقب او،دید گریه می کرد آن حضرت .گفت حسن:وَاللهِ برمی گردم به سوی امری که مکروه توست. پس فرمود آن حضرت که:تو را حلال کردم درآنچه گفتی وآنچه بگویی بعد از این.دأب آن حضرت این بود که درعرض سال،هربنده ای که آن حضرت را معصیتی می نمود،آن را ثبت می فرمودند تا ماه رمضان می آمد؛آن حضرت شب عید رمضان،جمع می فرمود غلامان وکنیزان را درخانۀ خود وثبت معاصی آنها را می آوردند وازهریک یک ایشان سؤال می فرمودند که:فُلان روز،فُلان عمل را کردی؟ همه اقرار می کردند؛بعد به همگی آنها می فرمودند:من عفو کردم از جمیع تقصیرات شما که دراین سال کرده اید و شما را تمامی آزاد کردم در راه خدا شما هم دعا نمایید که خدا عفو ومغفرت فرماید ازگناهان اِمسالۀ من ومرا آزاد فرمایدازآتش،چنان که من شما را آزاد کردم.آنها به همین طریق دعا می کردند وآن حضرت آمین می فرمود ومی فرمود: (ترجمه فارسی)بارپروردگارا تو به ما فرموده ای که برما ستم کنند درگذریم،پس درگذشتیم چنان که به ما فرمان دادی، پس از ما درگذر زیرا که تو به چنین رفتار از ما شایسته تری،وبه ما امر فرموده ای که خواهنده را از درهای خود نرانیم،پس اینک سوی توآمده ایم درحالتی که خواهندگان ومسکینانیم،برآستان و درگاه توسر نهادیم وازتو کرم واحسان وعطای تورا می طلبیم،پس برما منّت نِه وما را نومید مگردان .

565-ومی فرمود:شما هم عفوکنید از بد،طوری که من با شما کرده ام. پس همه می گفتند:عفو کردیم ازتوآنچه را که نکرده ای ازبدی،ای سیّد ومولای من. ومی فرمود: بگوئید:«اَللهُمَ اعف عَن عَلیّ بن الحُسین علیه السّلام کـَماعَفا عَنّا،یعنی بارخدایا ازعلیّ بن الحسین( علیهما السّلام) درگذر چنان که اوازما گذشت نمود.». پس مَؤُونۀ گُذران به آنها می داد وروانه می فرمود.و هرساله همین عمل می فرمود. سبحان الله، این چه خُلق است که به خاصّان وصدّیقان وحُجَج خود کرامت فرموده ای که عقول ازدرک آن عاجز است. این شمّه ای بود از عفو و ضَفح یکی از اهل عصمت ص؛واگرقِصَص عفو وگذشت ایشان مذکور شود،مُجَلَّدات پُرمی شود. وبه این جهت است که حضرت امام ص می فرماید: راه نمی یابد به سوی عفو وصَفح مگر حضرت مصطفی ص که حقّ جلّ وعلا درحقّ او فرموده: (لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَما تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکَ وَیَهدِیَکَ صِراطاَ مُستَقیماً، ویَنصُرَکَ اللهُ نَصراً عَزیزاً،یعنی تا آنکه خدای تعالی گناه گذشته وآیندۀ تو را بیامرزد ونعمتش را برتوتمام کند و تو را به راه راست هدایت فرماید،ونصرعزیزنصیب گرداند،سورۀ فتح 48 /2و3)،ومُزَیَّن ساخته است او را به 566- کرامت خود،وپوشانیده است او را ازنوربهاءِ خود؛وچون حضرت رسول ص صاحب عصمتند،منظورذُنوب شیعیان آن حضرت وذُریّۀ طاهرین آن حضرت علیه السّلام است که به سبب بودن ایشان اَجزاء آن حضرت،حقّ تعالی برآن حضرت حمل فرموده ومغفرت وعفو فرمود؛یعنی عفو وصَفح، کارکسی است که معدن عفو خداوندی است،وبه طُفیل ذات پاک اوسایرین مَعفوّ(=موردعفووگذشت واقع شده) ومغفور می شوند، کار کسی که معدن کرامت ونوربَهاءِ حقّ تعالی است،نه کاردیگران؛زیرا که عفو وآمرزش،دوصفتند ازصفات خداوند عزّوجلّ که امانت گذاشته است آنها را دراسرار وبُطون برگُزیدگان خود از تمام خلایق به سبب قابلیّت مَظهریّت از برای صفات وکمال واسماءِ خود تا آنکه مُتَخَلّق گردند به اخلاق خالق وجاعل خود درمعاشرت با خلایق،که هرکس ایشان واخلاق ایشان را مشاهده نماید،گویا خالق ایشان را دیده باشد؛ ولِهذا حضرت رسول ص فرمود: «مَن رَاني فَقَد رَأَی الحَقّ،یعنی آنکس که مرا دید حق را دیده است یعنی چون من آینه سان نمایانندۀ اوصاف الهیم به تحقیق هرکی مرا نگرد حق را نگریسته باشد)،ودرحقّ آن حضرت نازل گردید(اِنَّکَ لَعَلی خُلُق عظیم،توای رسول گرامی خُلق وخویت عظیم پسندیده است ،سوره قلم68/4)یعنی توصاحب خُلق های عظیمی که اخلاق حقّ تعالی است.

567-وبعدمی فرماید:وبه سبب آنکه حقّ تعالی ایشان ر امعدن عفو ومغفرت خود فرمود،امرفرمود به ایشان: (وَلیَعفُوا وَلیَصفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَن یَغفِرَ اللهُ لَکُم وَاللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ،یعنی وهرآینه بایدعفونمایند وبایدصَفح وتجاوز کنندآیا دوست نمی دارید آنکه بیامرزد خداوند از برای شما؟وحقّ تعالی بخشنده ورحیم است،یعنی - وهرآینه بایدعفونمایند وباید صَفح وتجاوز کنندآیا دوست نمی دارید آنکه بیامرزد خداوند از برای شما؟وحقّ تعالی بخشنده ورحیم است سوره نور24/22). پس مُحقّق گردید از کلمات حضرت امام ص آنکه معدن عفو ومغفرت خداوند،حضرت خاتم وخَتمیّون علیه السّلام می باشند واین دوخُلق حَسُن،فطری وجبلّی ایشان است- مثل سایراخاق حمیده،وعفو ومغفرت،شأن این بزرگواران می باشد وبس،وحقّ تعالی ایشان را به حِلیۀ اخلاق خود آراسته تا حجّت باشند-دراین اخلاق –براخلاق او؛ولِهذا سایرین،مادام که جنگ توسلّ به عُروَةِ الوُثقایِ ولایت ایشان نزنند واز نور ولایت الهیّۀ مُوَدَّعه دراین بزرگواران بهره ور نشوند،تَخَلُّق به این اخلاق حمیده حاصل ننمایند؛وصاحبان این توسُّل وتَمَسُّک،نیستند مگرشیعیان خالص الولای ایشان وبس،دون سایرالنّاس.پس طریق تهذیب اخلاق ازبرای شیعیان نیست مگرفنای درنور ولایت ومحبّت ایشان واقتدای به این بزرگواران،به قدرقوّۀ ولایت ومحبّت،تا خود ازاین خُلق حسن وسایراخلاق حمیدۀ ایشان به قدرحوصله،بهره ورگردند. بعد می فرماید:کسی که عفو نکند از بشری مثل خود،چگونه امید دارد عفو سلطان جبّار را؟ زیرا که افراد بشر،درضعف وعجز وعدم قدرت برتلافی نسبت به یکدیگر،مُساوق(=ملازم) وهم دوشند؛با وجود آنکه درامکان وعبودیّت،هم دوشند ومالک عنان وجود واَرزاق وحُظوظ وثواب وعقاب یکدیگر نیستند،پس قدرت برانتقام کامل از یکدیگر درجرایم ندارند؛فَعَلی هذا، شأن ایشان،

568-به حَسب اضطرار،گذشت است ازیکدیگر؛زیرا که اگر کسی گذشت نکند وعذاب دیگری را درانتقام از جُرم نسبت به خود خواهد وخداوند عذاب او را نخواهد،خواست او را دربارۀ مثل خودی،اثری نخواهد بود. پس لاعلاج،بندگان باید درحقّ یکدیگر عفو نمایند تا مورد عفو ومغفرت ورحمت پروردگارگردند. واگرعفو نکنند ، چگونه امید عفو دارند از سلطان قادر جبّاری که بسیار تلافی کننده درطاعت ومخالفت است؛طاعت را تلافی به ثواب می کند ومعصیت را تلافی به عِقاب؛یعنی درصورتی که بنده،امیدعفو به قادر جبّاردارد،خود با عدم قدرت وضعف،اَولی به عفو از مثل خوداست. پس باید بندگان عفو نمایند از یکدیگر،تا آنکه امید ایشان موجب حُصول مراد گردد.بعدمی فرماید از قول حضرت رسول ص که حکایت می فرماید ازپرورد گارخود که امر فرمود او را به این خصال جامعه که:«وصل کن قطع کنندگان صلۀ خودرا،وعفو کن ظلم کنندگان به خود را،وعطا کن محروم سازندگان خود را،واحسان کن به سوی کسی که اِسائه وبدی کند به سوی تو». وحال آنکه ما،ازجانب حقّ تعالی مأمور به مُتابعت رسول ص می باشیم به قول حقّ جلّ وعلا: -(وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا،یعنی وآنچه آورده است شمارا پیغمبر،پس بگیرید او را وآنچه نهی کرده است شما را ازآن،پس قبول نهی کنید سوره حشر59 /7).وحضرت رسول ص نیزبه این خصال جامعه،دوستان خود را امرفرموده؛چنان که دراوّل باب،ذکرکرده آمد. پس باید متابعت کرد آن حضرت را به حُکم این آیه، دراین خصال وسایر اخلاق حسنۀ آن حضرت. به علاوه آنکه همین آیه،سند اهل ولایت است درآنکه اوامر ونواهی حضرت رسول ص،بدون اخبار به ورود آنها از جانب حقّ تعالی،ازبرای امّت، حجت است وباید امتثال آنها را نمود،وما مأموریم به حُکم این آیه

569- برامتثال اوامر ونواهی آن حضرت مُطلقاً خواه از جانب حقّ تعالی باشد یا از جانب خود آن حضرت.

بعد حضرت امام ص می فرماید:عفو سِرّ خداوند است دردلهای خواصّ خودپس کسی که میسّر شود عفو ازبرای او،مسرور می شود. بازاین کلام از حضرت،اشاره است به آنکه خُلق نیکوی عفو،موهوبی خواصّ وجبلّی ایشان است نه اکتسابی؛اگر کسی فایز گردد به این موهبت،مسرور است؛زیرا که لذّت عفو ازبزرگان،زیاده از لذّت انتقام است بلکه انتقام،باعث پشیمانی است ازبرای خواصّ وعفو،باعث شادکامی است؛چه عفو موجب شادی مجرمین است که امید به عفو دارند یا ندارند وشادی ایشان،باعث شادی عفو کنندگان است،علاوه بر ثمرات دنیویّه واُخرویّه که در آن است،و وجه دیگر،آنکه چون سِرّ حقّ تعالی است دردلهای خواصّ،پس از صدور عفو ازایشان مسرور می گردند به آنکه مظهر این صفت وسِرّ خداوند آمده اند،واز این عنایت حقّ تعالی نسبت به خود شادکام می گردند که گفته اند *درعفد لذّتی است که درانتقام نیست*. بعد حضرت ازقول حضرت رسول ص حکایت «اَبی ضَمضًم»را بیان می فرماید که یکی از رجال متقدّمین است،ودأبش این بود که هر روز صبح می گفت:پروردگارا عِرض وناموس خود را تصدّق کردم برتمام مردم؛یعنی در راه رضای تو،ازعِرض خود،امروز می گذرم که هرکس هرچه خواهد به من بگوید،تلافی نکنم وصَفح نمایم. ومنظورحضرت از این حکایت،آن است که:با وجودی که اَبی ضَمضًم،ازاُمَم انبیاءِ مُتقدّمین است وشما از امّت

570-پیغمبرآخرالزَّمان که خیرالاُمَم است می باشید وهراُمتی مظهرصفات کـَمالیّه واخلاق حمیده وافعال نَبی و رسول خودند،وشرافت من برسایرپیغمبران وسیادت برانبیاء ومرسلین گذشته برشما ظاهراست،چرا شما عاجز باشید ازاظهار صفت عفو مثل پیشینیان؟وحال آنکه به حُکم اَشرَفیّت،می باید بهترازایشان دراخلاق باشید.واین کلام نیزاشاره به آن است که اَجزاء که اُمّتند،باید تابع کُلّ خود درکمالات واخلاق باشند،تا آنکه به کمال مرتبۀ خود فایز گردند؛و اگرمتابعت اصل و کُلّ خود را ننمایند،ازاصل خود منقطع ومرده گردند؛چه اصل وکُلّ،به منزلۀ رأس است واجزاء،به مثابۀ اَعضاء؛وهرگاه اعضا از سَر منقطع شوند، اِزهاق(=نابودکردن)روح ازآنها شود ومرده وناقص مانند:

«گفت پیغمبر که اجزاء مَنید /جُزء را از کُل چرا بر می کـَنید

جُزء از کُلّ قطع شد،بیکارشد/عضو ازتن قطع شد مردار شد»-مثنوی معنوی

پس کلمات حضرت امام ص درتمام ابواب اخلاق حسنّ مُنجیه،صریح واشاره است به آنکه طریقۀ تهذیب اخلاق مُنحصراست دراقتداء به اهل عصمت ص،و توسلّ به عروةُ الوثقای ولایت ایشان،وعلاوه برهدایت آن حضرت دوستان را درتهذیب اخلاق،اِرشاد به طریق محبّت و ولایت ومعرفت این بزرگواران می فرماید که طریقۀ مذکوره،دراین دین،رُکنی است رَکین و اصلی است متین ونوری است مُبین که منبع تمام خیرات ومعدن جمیع حسنات ومدینۀ کُلّ علوم ومعارف وتوحید اربعه (3)است.

«اَعانَا اللهُ وَاِیاکَم اِتمام اَنوار وَلایَتِهِم وَهِدایَتِهِم في قُلوُبِنا لِیُهَذّبَ اَخلاقَنا بِهِم،وَیَعفُوَ وَیَغفِرَعَن سَیّـِئاتِنا بِعَفوهِم وَفَضلِهِم،بِجاهِهِمُ الاَرفَعِ الاَسنَی الاَعلی،یعنی خدای تعالی اتمام انوار ولایت وهدایت اهل بیت اطهارعلیه السّلام را به دلهای ما وشما عطا کند تا بدان وسیله اخلاق ما را تهذیب وگناهان ما رابه عفوایشان وفضل ایشان عفو فرماید وبیامرزد ،به حقّ جاه رفیع و والا وبرتر ایشان ».

توضیحات

3-بزرگان اهل معرفت توحید حضرت باری تعالی را به چهار مرحله تقسیم کرده اند: توحید آثاری-توحید افعالی-وتوحید صفاتی-وتوحید ذاتی؛وشخص موحد مادام که به تمامی این مراتب تحقّق حاصل نکند به کمال مرتبۀ انسانیه نمی رسد:رزقنا الله

خاتمه باب عفو

ازکتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقۀ امام صادق(ص)وتألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله سره

وتوحید حقّ تعالی وحلم،دور می زند برپنج وجه؛آنکه بوده باشد صاحب حلم عزیز،پس ذلیل شود،یا بوده باشد صادق،پس تهمت زده شود،یا بخواند به سوی حقّ تعالی،پس استخفاف شود به او،یا آنکه اذیّت کرده شود بدون جرم،یا آنکه طلب کند به حقّ خود،پس مخالفت کنند او را درحقّ او؛پس هرگاه اتیان نمائی هریک ازاین پنج وجه را به حقّ آن،به تحقیق برخورد به حقّ کرده ای. ومقابله کن ضَعیف العَقل را به اعراض از او وترک جواب اوکه می باشند مردم یاوران تو؛زیرا کسی که جواب دهد ضعیف العقل را، پس گویا که گذارده است هیمه را بر روی آتش. فرمود حضرت پیغمبر ص:« مَثَل مؤمن مَثَل زمین است؛منافع خلایق اززمین وبدی ایشان هم برزمین است.»وکسی که صبر نکند برجفا وآزار مردم،نمی رسد به رضای حقّ تعالی؛زیرا که رضای حقّ تعالی مَشوب وپیچیده است به جفا وآزار خلق. وحکایت شده است آنکه مردی گفت از برای اَحنَف بن قَیس: «ایاکَ اَغني»یعنی تورا قصد می کنم گفت اَحنَف:واز توحلم می کنم. فرمود رسول ص خدا: مبعوث وبرانگیخته شده ام درحالی که مرکزم حلم را،ومعدنم علم را، ومَسکنم صبر را.

شرح تحقیق تفصیلی باب حلم به قلم حضرت راز شیرازی قدس الله

بدان-نَوَّرَکَ اللهُ بِنُورِ الحِلم،یعنی خدای تعالی تورا به نور حلم منوّر دارد.-آنکه حِلم وبُردباری،ازاخلاق حمیده وصفات حَسَنۀ نَفسانیّۀ پسندیده است،وشُعاع انوار ربوبیّت است درنَفس انسانیّه،وباعث کمال عبودیّت است،وقرین علم است، وازجنود عقل ومحاسن اوست؛چنان که سَفَه(=سبکسری وحماقت)وطَپش(=تندخوئی)که ضدّ آن است از جنود جهل ومساوی آن است.و تعریف وتوصیف این خُلق نیکو درشریعت مقدّسه برلسان اهل عصمت علیه السّلام وارد است؛چنان که از حضرت ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا- روحی فداه –مَرویّ است که فرمود:نمی باشد مردعابد، تا آنکه بوده باشد صاحب حلم؛وبدرستی که دأب در بنی اسرائیل چنین بود که اگر مردی می خواست که عابد باشد،شمرده نمی شد عابد تا آنکه سکوت می کرد قبل ازآن به ده سال. ونیز از ابوحمزه ثمالی از حضرت امیرالمؤمنین ص مرویّ است که فرمود:مؤمن مخلوط است عمل او به حلم،می نشیند ازبرای علم،وتَنَطُّق می کند ازبرای فهم،حدیث نمی کند امانت خود را مگر ازروی صِدق،وکتمان نمی کند شهادت خود را مگراز روی وعده وحکمت،ونمی کند چیزی ازحقّ را از روی ریا،و ترک نمی کند حقّ را از روی حیا. ونیز از حضرت ابی جعفر ازحضرت علیّ بن الحُسین علیه السّلام منقول است که می فرمود :تعجّب می آورد مرا مرد که دریابد اورا حلم درنزد غضب او. نِعمَ ما قال:

«وقت خشم و وقت شهوت،مرد کو؟/ طالب مردی چنینم کو به کو» مثنوی معنوی

541-ونیز ازآن حضرت است آنکه: خدای عَزّو جل،دوست می دارد صاحب حیا وحلم را. ونیز از حضرت ابی عبدالله از حضرت رسول ص مرویّ است آنکه:عزیز نگردانیده است حقّ تعالی به جهل هرگز،وذلیل نگردانیده است به حلم هرگز. ونیز از آن حضرت است که فرمود:کافی است نصرت بندۀ مؤمن را حلم. وفرمود:هرگاه حلیم نباشی،حلم را برخود ببند. ونیزازآن حضرت است که:فرستاد غلامی را درحاجتی،ودیرکرد. پس حضرت تَعاقُب فرمود او را ودید اورا خوابیده.پس نشست درنزد سراو،وباد می زد او را تا آنکه بیدار شد. حضرت فرمود:ای غلام به خدا قسم که خواب شب وروزازبرای توست،امّا شب ازبرای توباشد وروز ازبرای ما. ونیز ازآن حضرت است که فرمود:هرگاه واقع شود فی مابین دونفر منازعه،نازل می شوند دومَلَک ومی گویند ازبرای سَفیهِ از این دو:گفتی و گفتی،واز برای توست آنچه گفتی واهل آنی ،وجزا داده می شوی به آن ومی گویند از برای حلیم ازآن دو:صبر کردی وحلم کردی،زود باشد که بیامرزد حق تورا اگر تمام کنی صفت حلم را واگرجواب گفت حلیم او را به مِثلِ سخن او،بالا می روند آن دو مَلَک.

پس ظاهر شد ازفضایل مذکوره دراحادیث مسطوره آنکه حلم،کمال نَفسانی است از برای عباد مؤمنین که باعث عزّت ونُصرت است.و معنی حلم،بردباری است درنزد هرگفتار وکردار ورفتار خَشنی ازجُهّال واعادی-کـَمال قال اللهُ تعالی:وَاِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالوا سلاما یعنی(مردان حقّ)چون مورد خطاب نابخردان قرار گیرند باسلامت نَفس مقابله کنند سورۀ فرقان25/ از63)،ودرنزدحُکما شُعبه ای

542-ازشُعب صفت اعتدال درقوّۀ غَضبیّه؛زیرا که تعبیر شده است ازاعتدال قوّۀ غضب،به شجاعت اگرچه به کشتن ماری یا عقربی باشد؛وحقّ تعالی دوست می دارد شجاعان را،وقوّۀ غضبیّه را سه حالت است؛اوّل:افراط،وثانی،تفریط،وثالث :اعتدال؛پس اگرمیل کرد این قوّه به افراط،نامیده می شودتَهَوُّر، واگر میل کرد به تفریط،مسمّی می گردد به جُبن(=ترس)،واگر مستقیم شد دراعتدال،نامیده مس شود به شجاعت. وازهریک از این سه،مُنشَعِب می گردد اخلاق کثیرۀ رزیله وحمیده؛چنان که افراط تَهَوُّر و صَلَف(=لاف زدن و استنشاط(=جمع شدن پوست ازغرور) وکِبر وعُجب وغیرذلک ازصفات واخلاق رذیلۀ مُهلکه،وازتفریط، جُبن ومَهانت(=خواری)ومذلّت وعدم غیرت وضعف حَمیّت براهل و وَلَد، وصِغَر نَفس؛ومُنشَعِب می گردد ازاعتدال،اخلاق کریمه،ازشجاعت ونَجدَت(=دلاوری درجنگ ونهراسیدن از مرگ)وشهامت وحلم وثبات وکـَظم غلیظ وعفوازمردم و وقاروهیبت وغیرذلک ازاخلاق حسنه،پی حلم، شعبه ای است از شُعب شجاعت که اعتدال قوّۀ غضبیّه است از جنود عقل است؛زیرا که به حکم عقل،انسان به عدالت می دارد قوّۀ غضبیّۀ خود را تا آنکه ناشی می شود ازآن،اخلاق حمیده که ازآن جمله است حلم و سَفه وطیش وتَسرُّع(=به سوی بدی شتافتن)،ازجنود جهل وشعب باطل وافراط درقوۀ غضبیّه است،آن را تَهَوُّرنامند و طیش وتَسَرُّع، لازمۀ تَهَوُّراست وسفاهت که

543-اضطراب رأی وعدم استقامت درآن است- ازشُعَب تَهَوُّراست که درعُرف،استعمال می شود درجهل«فُلانٌ سَفیهٌ، ای جاهِلٌ عَنِ الحَقّ،مُستَخِفٌ بِه،یعنی فلان شخص سفیه است یعنی حق را نمی داند وآن راسبک می شمارد». وبه اعتقاداهل حکمت،کامل می گردد اخلاق حسنه درنَفس انسان،وقتی که حاصل شود جمیع شُعَب قوای ثلاثه آن –که شهوت وغضب وادراک است –برنَهج اعتدال وتوسّط درانسان؛وظاهرمی گردد اخلاق ذمیمه درنَفس انسان،وقتی که قوای ثلاثه،ازحدّ اعتدال تجاوز نموده،به افراط یا تفریط مایل گردند و مؤَدی به انشعاب اخلاق ذمیمه شوند. وبه مَشرَب عُرَفای الهیّین،اخلاق حَسَنه درنَفس انسانیّه،اَشعّۀ انوار صفات کمالیّۀ الهیّه اند که فِطری نَفس انسان کامل ونُفوس کاملّااهل عصمت علیه السّلام وسُعَدا وشیعیان ایشانندچنان که درباب حُسن خُلق درهمین منهج تحقیق کرده آمد.

پس حلم نیز که ازاخلاق حسنه است نوری است ازاشعّۀ انوارصفت حلم الهی که مُوَدَّع(=سپرده شده،قرارداده شده)است درنُفوس حضرات ائمۀ هُدی علیه السّلام وبزرگان دین وسُعداء؛چنان که حضرت امام ص می فرماید:حلم چراغ خداوندی است که مُستَضيء می شود به آن صاحبش به سوی قُرب جوار پروردگار؛زیرا که اشعّۀ انوار صفات کمالیۀ الهیه که درنُفوس بزرگان دین مُوَدَّع است،می کشاند صاحب خود را به سوی اصل ومبدإِ خود،ومی رساند اورا به قرب جوار حضرت خداوند که:«کُلُّ شَیءٍ یَرجِعُ اِلی اَصلِه،یعنی هرچیز به اصل وریشۀ خود بازگشت می کند-بحارالانوار».ونورسراج حلم که ظهورصفت حلم خداوندی است درنَفس انسان،باعث می شود اعتدال قوۀ غضبیّه را درانسان،ومنع می نماید او را از میل کردن به حد افراط وتفریط تَهَوُّر و جُبن

544-که مورثند اخلاق ذمیمه را که ازآن جمله است سَفه وطَیش که ضدّ حلم است ،اگرنه تابش نورصفات کمالیّۀ الهیّه بود،چگونه قُوای شهویّه وغضبیّه بدون فاسِر ومانعی،به حدّ اعتدال می آمدند درانسان وازتقاضای ثَورتِ(=انگیزه وموجب)خود منحرف می شدند؟

پس نظراهل معرفت،برسبب اصلی دراخلاق حمیده است،وبیان مبدإِ اوّل اخلاق حسنه را می نماید؛ونظرحُکـَماء وعُلماءِ اخلاق ، بر صورت اخلاق و تفسیرآنهاست باغفلت ازمبدإ ِآنها؛چنان که حضرت امام ص می فرماید:نیست صاحب حلم مگرکسی که مُؤَیَّد باشد به نورحقّ تعالی ونورمعرفت وتوحید او؛زیرا که محقّق آمد که حلم درانسان،ظهورنورصفت حلم خداوندی است وشُعاعی است از انوارمعرفت وتوحید او. و منظورآن حضرت ازمعرفت وتوحید،شناسائی توحید صفات است؛چه نورحلم،شعاعی است ازتوحید مذکور،فَعَلی هذا،صفت حلم،به تأیید الهی،فطری وموهوبی است درنُفوس قُدسیّۀ اهل عصمت علیه السّلام،ودرنُفوس مقدّسۀ شیعیان،به ارتباط واتّصال وانشعاب ازنُفوس ایشان. ودراین کلام حضرت ص،لطیفۀ عرفانیّۀ دیگراست که نمی یابند آن را مگر اهل عرفان؛زیرا که مُؤَیَّدین به انوارمعرفت وتوحید صفات، نمی بینند خلایق بلکه تمام اشیا را مگر مظاهرصفات کمالیّۀ الهیّه؛ پس سُعدا را مظاهر صفت جمال ولطف ورحمت حقّ تعالی می بینند، و اشقیا را مظاهرصفت جلال وغضب وقهرالهی می دانند که حقّ جلّ وعلا به یَدِ قدرت واَنامِلِ (=سرانگشتان)لطف وقهر،حرکت می دهد

545-نُفُوس سعیده وشَقیّه را؛چنان که وارد است«قَلبُ العِبادِ بَینَ اِصبَعَینی مِن اَصابِعِ الرَّحمنِ؛یُقَلّبُهُ کـَیفَ یَشاء،یعنی دل انسان مؤمن میانۀ دوانگشت ازانگشتان خداست تا آنگونه که خواهد آنرا بگرداند».پس سفاهت وجهالتی که درمَقال ازجُهّال واشقیا نسبت به بزرگان دین ومؤمنین ظاهر می شود چون آنها را مظهرقهرخداوندی می دانند حرکات ایشان راحمل برحکمت خداوند درتربیت نُفوس خود می نماید:

«دگر گَزَندت رسد زخلق ،نَرَنج / که نه راحت رسد زخلق ونه رنج

از خدا دان خلاف دشمن و دوست / که دل هر دو در تصرف اوست»-کلیات سعدی

«آلت حقّی و، فاعل دست حقّ / کی زنم بردست حق من طعن ودَق»مثنوی معنوی

(وَاِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالوا سلاما!یعنی(مردان حقّ)چون مورد خطاب نابخردان قرارگیرند باسلامت نَفس مقابله کنند سورۀ فرقان25/ از63)؛چنان که ازحضرت رضا روحی فداه-یعنی علیّ بن موسی علیهمَا السّلام –مرویّ است که پس ازآنکه مأمون مَلعون،انگور های پُرزهر را به اصرار بلیغ به آن حضرت خورانید،حضرت خوشۀ انگور را انداختند وبرخاستند،مأمون عرض نمود: فدایت شوم،یَابنَ عَمّ!به کجا می روی؟فرمودند به آنجائی که فرستاده ای!. واز مجلس بیرون آمدند وزیاده ازاین،اعتراضی به آن ملعون نفرمودند. پس اهل معرفت

546-وتوحید،حلم می نمایند درمقابل افعال واقوال وناهنجاریهای اشقیا وجُهّال واعتراض نمی فرمایند برآنها زیرا که تسلیم دارند واردات الهیّه را که ازمظاهرلطف وقهراوبرحسب تقدیربرایشان وارد می شود.فَلِهذا حِلم،ازخصایص اهل معرفت وتوحید است،دون سائر النّاس:

«عاشقم برلطف وبرقهرش به جِدّ / بوالعجب من عاشق این هر دوضدّ»-مثنوی(ای عجب)

«فَاغتَنِم ذلِکَ، وَکُن مِنَ الشّاکرین،یعنی پس این را غنیمت دان وازشکرگزاران باش».بعد از آن،امام ص بیان مواضِع حِلم را می فرمایدومواضع آن پنج است؛اوّل آنکه شخص عزیزباشد،پس ذلّت عارض اوشود؛ودراین موضع می باید حلم ورزد واضطراب را ترک نماید،وچنین داند که عزّت وذلّت به دست حقّ تعالی است که: (تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیرُاِنَّکَ عَلی کُلّ شَیءٍ قدیرٌ،یعنی عزّت وسرافرازی می بخشی هرکه را بخواهی وخوارمی گردانی هرکه را بخواهی به دست توست هرخیر وتوئی که برهمه چیز توانائی ،سوره آل عمران3 /26). وتَسَرُّع درطلب عزّت نیزننماید که عزّت اِکتسابی نیست واضطراب درذلّت وتَسَرُّع درطلب عزّت ، شخص را از صفت حلم بیرون می آورد.

«عزیران را عزیزی اودهد ،او / به هرناچیز،چیزی اودهد،او»-دیوان وحشی بافقی

بعد اگرعزّت یابد،به لوازم آن که دستگیری خلق خداست، به جاه وعزّت خود عمل نماید؛واگرذلّت بیند،به لوازم حلم که تأَنّی واطمینان وشُکر است عمل فرماید،تا این خُلق حَسَن دراو راسخ وثابت گردد.

547-ثانی:آن است که صادق باشد شخص دراحوال واقوال خود،و او را تهمت زنند مردم به مکروخُدعه وحیله وافعال او را درافعال او را حمل برصدق ننماید ودراقوال او را کاذب دانند وتعییر وسرزنش کنند اورا درافعال واقوال ودراین موقع نیزمی باید حلم بورزد وغیظ وطَیش ننماید نسبت به مُکذّبین،تا آنکه خداوند به لطف عَمیم،صدق آن را برخلق ظاهر سازد که منظورش درافعال واقوال،حقّ صِرف بوده نه هوی وتَمَنَّیات نَفسانیّه؛چنان که درحقّ انبیا واوصیا واولیا علیه السّلام،اُمَمِ سابقه ولاحقه،تکذیب می نمودند وایشان را دروغگو و مجنون می خواندند،وچنان می دانستند که مثل آنها این بزرگواران هم به هوای نَفس می خواهند حکومت وسلطنت برخلق نمایند،وایشان حلم می ورزیدند ونصیحت می کردند خلایق را،تا آنکه حقّ جلّ وعلا به فرمودۀ خود: (اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا،یعنی همانا که ما البتّه پیامبران خود را یاری می کنیم،سورۀ مؤمن 40/51) نُصرت می داد رُسُل واولیای خودرا به آیات حسنات ومعجزات باهِرات(=جمع باهره یعنی واضح وروشن) که تصدیق می کردند،لاعلاج،به صدق قول وفعل ایشان.

ثالث: دعوت نماید داعی الی الله به سوی حقّ تعالی ،پس است استخفاف ورزند به دعوت او واطاعت نکنند او را، با علم به آنکه او از جانب حقّ تعالی است و به سوی حقّ میخواندعباد را که تکمیل نماید ایشان را،و به هواهای نَفسانیّۀ خود مغرور باشند وتَرکِ باطل را نگویند وبه سوی حقّ ودعوت حقّ،میل ننمایند. دراین موقع نیزباید داعیان الی الله،حلم ورزند وغیظ وطَیش ننمایند وازدعوت به سوی حقّ،ملول نشوند ودست ازکار خودبرندارند،تا فتح ونُصرت حقّ تعالی ایشان را نازل شود چنان که حضرات انبیاء واوصیاء(ع) در

548-دعوت به حقّ چنین بوده اند وفراعنۀ مقابل ایشان استنخاف واهانت می کرده اند به ایشان وقبول دعوت حق را ازایشان نمی کرده اند؛مثل نوح وابراهیم وموسی وعیسی وحضرت خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلواةُ الله علیه وعلیهم که قِصصِ ایشان واستخفاف فراعنۀ ایشان درکُتُب مسطور ومشهوراست. وهمچنین امرکنندگان به معروف ونهی نمایندگان از مَنهیّ نیز در دعوت به سوی حقّ ونهی از باطل،استخفاف کرده می شوند وجُهّال،این مُحِقّان رامُبطِل واحمق وبی سلیقه وسَفیه می پندارند که چشم از لذّات بدنیّه پوشیده اند،ومردم را نیز ازآنها منع می نمایند،ودعوت بر زحمات ومَشقّات طاعات بلکه ریاضات ومُجاهدات می نمایند،وخود را زیرک وفَطِن وصاحب سلیقه وعاقل می دانند:نَعُوذُبِاللهِ مِنَ الجُهّال،به جز حلم وحوصله وبردباری که شبوۀ انبیا وبزرگان دین ایشان است چاره ندارند،تا آنکه حقّ تعالی ایشان را تأیید فرماید به مُتابعین حقّ،وعزیزگرداند به انصار خود.

رابع:آن است که اذیّت کرده شود بدون جُرمی؛چنان که دأبِ جُهّال وجِلف های خلق آن است که سُخریّه واستِهزاء براهل صداقت وزهد و ورع می نمایند. وافعال ایشان که تمامی،مَبنیّ برحکمت ومَحاسن باطنیّه واَوامِر الهیّه است، به نظرآنها سَخیف(سست وبی ارزش)وباطل می آید، وخودنمایی وعام فریبی می دانندودراقوال ورفتار به عبث سخریّه واستِهزاء می نمایند ایشان را؛یا آنکه جُهّال ،سُعَداء را به سبب مُعاندتی درجاه واعراض نَفسانیّۀ خود-بدون جرمی ازایشان-آزار واذیّت نمایند به قول وفعل خود؛وچاره ازبرای ایشان،بهترازحلم و برد باری وعفو نیست که آن، بهترین ناصری است حلیم را؛زیرا

549- که باعث اِنفعال آنها می شود بلکه دربعضی تَنَبُّه می شود که ازفعل خود پشیمان و رجوع به طریق حقّ می نمایند وتائِب می شوند.

خامِس:آن است که طلب می کند حقّ خود را،ومخالفت می نمایند غاصبین حقّش اورا دراحقاق حقّ او؛زیرا که غاصبین حقوق او،مطیع حقّ تعالی دراوامرونواهی الهیّه نیستند وبه هوای نَفس،می خواهند اموال مردم را تصرّف نموده بخورند.پس آن کس که طلب حقّ خود نماید،درمخالفت و معاندت وضرب وشَتم اومی کوشند وخودداری ندارند،تاآنکه او راعاجز ومُستأصل یا هلاک نمایند. ودراین موقع می باید شخص مُحقّ،پناه برد به حقّ تعالی وحِصن حَصین حلم او،تا حجّت خدا برمُبطِلین تمام شود وخداوند چنان که وعده فرموده است حمایت واِعانت فرماید او را به اهل حقّ و سعادت ومُتّقیان که به معاد وثواب وعقاب الهیّه معتقدند،وحقّ او را اگرمقدّراست که دردنیا به او رسد- به اومی رساند،اگرهمه به موت مدّعیان باطل او یا به ذلّت ایشان باشدواگرمقدّرنیست که دردنیا به اورسد،در آخرت به اَضعاف مُضاعف به اوکرامت فرماید وثمرات شجرۀ طیّبۀ حلم را که غُصنی ازاَغصان شجرۀ بهشتیه است،به اوکرامت فرماید واَعدایش را،به سبب مخالفت اَوامر ونواهی خود ومتابعت هواهای نفسانیّه،به خزی و خِذلان دنیوی واُخروی برساند.اگرچه حیوانی به حیوانی،به شاخی یا دندانی ظلم کرده باشد،برعدالت حقّ تعالی واجب است که تلافی آن را دردنیا و دارمعاد بفرماید؛کـَما قالَ اللهُ تعالی:(وَالظّالِمینَ اَعَدَّلَهُم عَذاباً اَلیما، یعنی وبرای ستمکاران،(خدای تعالی)عذابی دردناک آماده فرموده است،سورۀ انسان 76 /31).

550- و درموضع خامِس از مَواضع خَمسۀ حلم،شارح را سخنی است وآن این است که:اگرزمانی که مؤمن حلیم می خواهد اِحقاق حقّ خود نماید ومخالفت کرده می شود،زمانی باشد که خلایق،مُتَدیّن وسعید ومطیع امرونهی الهی باشند وامربه معروف ونهی ازمُنکر نمایند،حلم ازغاصبین حقوق خود- بعداز طلب حقّ ومخالفت کردن آنها مُستَحسَن،وباعث نصرت کردن خداوند به وجود سُعَدا ومُتَّقین است او را؛چنان که بعد می فرماید:ترک جواب و اعراض کن ازجاهلین، که مردم می باشند انصارتو.امّا اگرزمانی باشد که دین وایمان خلایق،ضعیف شده باشد ورعایت حقوق برادران دینی خود را نمایند وامربه معروف ونهی ازمنکر را ترک کرده باشند وتمام مردم در جلب منفعت خود باشند و به غیرخود نپردازند،ظاهرآن است که تکلیف به حلم ساقط باشد؛زیرا که دراین زمان،مؤمن اگرحلم کرد در اِحقاق حقّ خود ازغاصِبین ومخالفین کسی اِمداد نخواهد کرد او را،ومورث هلاکت او واهل اوست؛چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه الصلوةُ والسّلام از اهل این زمان وحُکم سُلوک با ایشان دراین قطعۀ عربیّه اخبار می فرماید:

»اِذا کانَ الزَّمانُ زَمانَ سُوءٍ / فَکانَ النّاسُ اَمثالَ الذّئابِ

فَکُن کـَلباً عَلی مَن کـَانَ ذِئباً / فَاِنَّ اذّئبَ یُدفَعُ بِالکِلاب

«یعنی چون روزگار روزگاری زشت وناهنجار شود درچنین روزگارمردم همچون گرگ ها خواهند بود بنابراین توهمچون سگی درنده با گرگها مقابله کن؛زیرا که حملۀ گرگ بوسیلۀ سگ دفع خواهد شد.»

وآن زمان سوء که حضرت اخبارفرموده زمان ماست که مردم تمام چون گرگان شده اند؛وبه فرمودۀ حضرت،دفع گرگ نمی شود مگر به سگ؛پس باید تَشَبُه به ایشان نمود،تا آنکه تواند اِحقاق حقّ خود را نماید.

551-بعد می فرماید:هرگاه اتیان کردی به حقّ هریک ازاین مواضع خمسه درحلم وبردباری،پس برخورد به صواب دراین خُلق حَسَن کرده ای ، و سزاواری آنکه تورا صاحب حلم نامند. ولیکن وفا کردن به حقّ این مواضع به صفت حلم،از برای کسی است که مُحتاجٌ الیهِ خَلایق باشد در امور دین ودنیا،وخلایق را رجوع به اوباشد دردین یا دنیای مَشروعۀ ممدوحه ؛بلکه دررجوع مردم به او ومصاحبت اوبا مردم لابِدّ است ازصفات و اخلاق حمیده واعمال صالحۀ دیگر،مثل صبر وحیا وعفو وتواضع وسخا وطلاقتِ وجه وحُسن اخلاق واعمال از هر جهت؛پس اگر تکلّم نمایند با او. جواب دهد حقّ جواب،با رعایت حقّ درکلام واجتناب ازلغو وهزل وباطل؛واگر زیارت نمایند او را،تعظیم نماید ایشان را برقدرمراتب آنها و شُکر کند ایشان را؛واگرسکوت نمایند از او واِعراض نمایند،غنیمت شمارد ازآنها؛واگراقبال به حقّ یا خیرات نمایند،مُساعدت نماید ایشان را؛واگر میل کنند به سوی لغو و شرّی،مخالفت ومهاجرت کند از ایشان،بلکه زجر ومنع کند ایشان را اگرامید قبول ازایشان داشته باشد؛پس قیام نماید به جمیع حقوق آن کسانی که رجوع به او دارند،از زیارت وعیادت وقضاءِ حاجت ومطالبی که به او رجوع می نمایند به قدرامکان خود، وطلب تلافی ننماید ازایشان،بلکه امید نداشته باشد ازایشان عوض را وبه قدرمقدور،بذل وبَسط یاد استاد ...

ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:52