منهج دوم باب سی ودوم در تواضع(المنجیات)

ساخت وبلاگ

البابُ الثّانی وَالثَلاثُون فِی التّواضُع

باب سی ودوم درتواضع

ترجمۀ اجمالیه اصل فرمان :فرمود حضرت امام صادق علیه السّلام-:تواضع،یعنی فروتنی،اصل وبیخ هرشَرَف گرانمایه ومرتبۀ بلندی است.واگرمی بود ازبرای تواضع لُغَتی که بفهمند آن را خلایق،هرآینه تَنَطُّق می کرد ازحقایق بُطون،آنچه درمَخفیات عاقبت هاست. وتواضع آن است که بوده باشد ازبرای خدا، ودر راه خدا؛وماسوای آن،مکروحیله است.وکسی که تواضع کرد ازبرای خدا،شرافت وبزرگی می دهد حقّ جلّ وعلا اورا بر بسیاری از بندگان خود. وازبرای اهل تواضع،سیما وعلامتی است که می شناسند آن را اهل سماوات ازملائکه،واهل زمین ازگروه معرفت؛وازآن فرموده است خدای عزّوجلّ:«وبراَعراف –که مَوقِفی(=توقفگاه)است میان بهشت وجحیم- مردان چند می باشند که می شناسد هریک ازاهل جنّت و جهنّم را به علامتی که در صورت ایشان است»(1).واصل تواضع،ازجلیل دانستن حقّ تعالی وهیبت وعظمت اوست.ونیست ازبرای خداوند عزّوجلّ،عبادتی که باعث رضا وقبول او شود مگر آنکه باب آن طاعت،تواضع است. ونمی شناسد آنچه درمعنی حقیقت تواضع است مگراهل قرب ازبندگانی که متصِلند به وحدانیّت حقّ تعالی؛فرمود خدای عزّوجلّ:«وبندگان رحمان،آن کسانی اند که راه می روند برزمین،از روی خوف وآهستگی ومذلّت،وهرگاه خطاب نمایند ایشان را جُهّال از روی جهل،می گویند سلام را»(2). وبتحقیق،امرفرمود خدای عزّوجلّ،عزیزترین خلق خود را و بزرگ مردم را که حضرت محمّد ص است به تواضع؛پس فرمود:عزّوجلّ:«پست کن بالهای خود را ازبرای کسی که متابعت نماید تو را ازاهل ایمان»(3).وتواضع:مزرعۀ خُشوع وخُضوع وخوف وحیاء است؛وبدرستی که ظاهر نمی شوند این چهار صفت نیک،مگر ازمزرعۀ تواضع ودرآن. ومُسَلَّم نیست شَرَف تمام اصل دار،مگر ازبرای اهل تواضع درطریق حقّ تعالی.

توضیحات:

1-(وعَلَی الاَعراف رجالٌ یَعرِفُونَ کُلاً بِسیماهُم،یعنی وبراَعراف –که مَوقِفی(=توقفگاه)است میان بهشت وجحیم- مردان چند می باشند که می شناسد هریک ازاهل جنّت و جهنّم را به علامتی که در صورت ایشان است سورۀ اعراف7/46)

2-(َعبادُالَّحمَنِ الَّذینَ یَمشُونَ عَلَی الاَرضِ هَوناً واِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالُوا سلاماً،یعنی وبندگان رحمان،آن کسانی اند که راه می روند برزمین،از روی خوف وآهستگی ومذلّت،وهرگاه خطاب نمایند ایشان را جُهّال از روی جهل،می گویند سلام را سورۀ فرقان 25 /63)

3-(وَاخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمنینَ،یعنی پست کن بالهای خود را ازبرای کسی که متابعت نماید تو را ازاهل ایمان سورۀ شعراء 26 /215)

تحقیق تفصیلی باب تواضع بقلم حضرت راز شیرازی قدس الله سره

اِعلَم- رَفَعَکَ اللهُ بِصِفَةِ التَّواضُع،یعنی بدان (ای سالک)که خدا تورا به صفت تواضع ،رفعت بخشد»،آنکه تواضع وفروتنی درنزد خداوند وخواصّ او،از اخلاق حسنه وصفات حمیدۀ مُنجیۀ نَفس انسانیّه است که درصورت،باعث شرافت ودرمعنی،موجب رفعت است؛عقل را جُندی است ازجُنود که موجب عزّت است در نزد ربّ وَدود(=از اسماء حقّ تعالی،به معنی دوست دارنده است)،ازنتایج عزّت وهیبت وعظمت، وازثمرات شجرۀ جلالت حضرت پروردگارمجید است،باب عبودیّت وباعث رضای حضرت ربوبیّت است،تعریف این خُلق محمود درشریعت مقدّسه،زیاده ازحدّ،وارد است؛چنان که از حضرت رسول ص مَرویّ است که فرمود:«مَن تَواضَعَ لِلهِ رَفَعَهُ الله، وَمَن تَکـَبَّرَ خَفَضَهُ الله،یعنی آن کس که از برای خدای تعالی فروتنی کند خدای تعالی رفعتش بخشد وآن کس که تکبّر ورزد،خدای تعالی او را پست کند-کافی ».

575-و ازحضرت ابی عبدالله ص وارد است که:وحی فرمود حقّ تعالی به سوی حضرت داودع:«یا داوُدُ کـَما اَنَّ اقریبَ النّاس مِنَ اللهِ المُتَواضِعُونَ کـَذلِکَ اَبعَدُ النّاس مِنَ اللهِ المُتَکـَبّـِرُون،یعنی ای داود چنان که نزدیکترین مردم به خدای تعالی فروتنانند،همچنین دورترین خلق از(رحمت)خدا متکبّرانند-کافی).

ونیز ازآن حضرت وارد است که:فرستاد نجاشی پادشاه حبشه به سوی جناب جعفربن ابی طالب (ع) و اصحاب او. پس داخل شدند براو،وحال آنکه اودر خانۀ خود برخاک نشسته بود وبراو دوجامۀ کهنه بود. گفت جعفر که ما ترسیدیم ازاو درزمانی که دیدیم او را براین حال. چون دید تغییر صورت ما را،گفت:حَمد مَرخداوندی را که نُصرت داد حضرت محمّد ص را و روشن کرد چشم او را،آیا بشارت ندهم شما را؟ گفتم:بلی اَیُّها المَلِک گفت:آمد مرا دراین ساعت،از زمین شما،یکی از اعیان (=جمع عین به معنی چشم،دراینجا خبرگزار) من وخبر داد مرا آنکه خدای عزّوجلّ،نُصرت داد پیغمبر خود محمّد ص را وهلاک کرد دشمن او را و اسیر شد فُلان وفُلان، وبرخوردند به وادیی که گفته می شود ازبرای آن بذر که درخت اَراک درآن بسیار است. پس گفت جعفر:اَیُّهَا المَلِک چه می شود که می بینم من تورا برخاک نشسته وجامۀ کهنه پوشیده ای ؟ گفت نجاشی که ای جعفرما یافتیم درآنچه نازل کرده است حقّ تعالی برعیسی ع آنکه: ازحقّ خداوند است بر عباد او که تازه نمایند تواضعی را از برای او در وقتی که تازه می فرماید او از برای ایشان نعمتی را. پس چون تازه فرمود خدای عزّوجلّ،

576-ازبرای ما نعمت را به رسالت محمّد ص،من هم تازه کردم ازبرای حقّ تعالی این تواضع را. پس چون رسید این حکایت به حضرت رسول ص فرمود:صدقه،زیاد می کند ازبرای صاحبش کثرت مال را؛ پس تَصَدُّق نمائید که رحمت می کند حقّ تعالی شما را، وتواضع، زیاد می کند ازبرای صاحبش رفعت را؛پس تواضع نمائید تا آنکه بلند گرداند خداوند شما را،وعفو زیاد می کند ازبرای صاحبش عزّت را؛ پس عفو کنید تا آنکه عزیز گرداند خداوند شما را. ونیزازآن حضرت مرویّ است که فرمود:درآسمان دومَلَک هستند مُوَکَّلَین بربندگان؛کسی که تواضع کند از برای خدا،بلند می کنند او را وکسی که تکبّر نماید،پست می نمایند او را. ونیزازآن حضرت است که فرمود:افطار فرمود رسول خدا ص شامِ روز پنجشنبه را درمسجد قُبا وفرمود: آیا شرابی هست؟پس آورد اورا«اَوس بن خَوَلیّ انصاری» به کاسۀ آب یا شیری که داخل بود درآن عسل. چون که گذارد آن حضرت کاسه رابردهان،دور کرد آن را از دهان وفرمود:این دوشراب است که کفایت می توان کرد به یکی ازآنها؛نمی خورم ازآن وحرام نمی کنم آن را،ولکن تواضع می کنم ازبرای حقّ تعالی که تواضعش موجب رفعت است وتکبّرش مورث پستی. کسی که میانه روی کند درمعیشت،خدا رزق می دهد اورا وکسی که اسراف نماید ،محروم می فرماید او را وکسی که ذکرموت را بسیارنماید،دوست می دارد او را وکسی که یاد خدا را بسیار نماید،او را درظِلال جنّت خود جای می دهد.ونیز از حضرت ابوجعفر ص است که فرمود آمد حضرت رسول ص را مَلَکی وگفت:خداوند،مُخیَّر گردانید تو را آنکه بوده باشی عبدی رسول با تواضع، یامَلِک وسلطانی با رسالت پس نظر کرد به سوی جیرئیل،[جبرئیل با دست اشارت کرد که تواضع را اختیارکن]پس گفت:عبد[با تواضع] رسول پس گفت آن مَلَک:با وجود آنکه کم نگردد از

577-رتبۀ تو درنزد پروردگارت چیزی وبا آن مَلَک،کلیدهای خزائن ارض بود.ونیز از حضرت اَبی عبدالله ص وارد است که فرمود:کسی که تواضع کند،آن است که راضی شود به مجلس پائین مجلس را،وسلام کند برکسی که ملاقات می کند،وترک کند جدال و مِراء را واگر چه مُحِقّ باشد، ودوست ندارد محمَدَت وثناءِ خود را برتقوی.ونیزازآن حضرت است که فرمود:حقّ تعالی وحی کرد به سوی موسی ع که: ای موسی می دانی چرا برگُزیدم تو را به کلام خودم از سایر خَلق خود؟ عرض کرد:پروردگارا چرا؟ وحی فرمود که: یا موسی من پشت و رو کردم بندگان خود را ونیافتم درایشان اَحَدی را که ذلّت دهد به نَفس خود ازبرای من بیش از تو،یا موسی هروقت نماز می کنی،می گذاری صورت خودرا برخاک.ونیزازآن حضرت است که: گذشت حضرت علیّ بن الحسین ص برجُذام وخوره دارندگان در حالی که سوار بود برالاغ خود- وایشان غذا می خوردند، پس دعوت کردند حضرت را به غذا؛ فرمود:اگر روزه نبودم،می آمدم ومی خوردم. وچون رفت آن حضرت به منزل،امرفرمود به آنکه طعامی ساختند ودعوت فرمود ایشان را درنزد خود وغذا خورد با ایشان.ونیز ازان حضرت است که فرمود:تواضع آن است که بنشیند مرد،پائینترازمرتبۀ خود. ونیزازآن حضرت است که:نظر فرمود به سوی مردی از اهل مدینه که خریده بود ازبرای عیال خود چیزی را و حامل شده بود آن را. پس چون دید حضرت را،حیا کرد؛آن حضرت فرمود:خریده ای از برای عیالت وحمل کرده ای به سوی ایشان آگاه باش وَاللهِ اگرنبودند اهل مدینه هرآینه من دوست داشتم آنکه به جهت عیال خرید کنم وببَرم به سوی ایشان.ونیزازحضرت ابوالحسن موسی بن جعفر ص مرویّ است آنکه:حضرت نوح ع در کشتی بود به قدری که خدا خواست؛وکشتی مأمور بود از جانب حقّ تعالی؛

578-ونوح،رها کرده بود زمام کشتی را؛ طواف کرد کشتی بربیت الله،طواف نِساء؛ پس وحی فرمود حقّ تعالی به سوی کوهها که: من می گذارم کشتی نوح،بندۀ خود را برکوهی ازشما،پس بلند شدند کوهها واظهاربزرگی کردند،وتواضع کرد کوه «جودیّ».پس خورد سفینه به سینۀ خود،کوه «جودی»را وساکن شد. ونیزازآن حضرت است آنکه: تواضع ،آن است که سُلوک کنی با مردم،آنچه را دوست می داری که مردم سُلوک نمایند با تو.ونیز پرسیدند ازآن حضرت که تعریف تواضع چه چیز است که اگر بکند آن را مرد،مُتواضع خواهد بود؟ فرمود: تواضع را درجات است، بعض ازآنها آن است که بشناسد مرد نَفس خود را و درمنزلت خود قرار گیرد به قلب سَلیم، ودوست ندارد آنکه سُلوک کند با کسی مگرآنچه را می خواهد سُلوک نمایند با او؛واگر ببیند بدی را ازکسی، تلافی نماید او را به خوبی وکـَظم غَیظ،وعفو کند از مردم: (وَاللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ،یعنی و خدای تعالی نیکوکاران را دوست دارد ،سوره العمران3/134).

پس از احادیث مَسطوره،ظاهرگردید فضیلت این خُلق محمود که از جمله مُنجیات اخلاق وفَضایل احوال نَفس انسانیّه است، وآنکه تواضع نسبت به حقّ جلّ وعلا وآن کس که منسوب به اوست از انبیاء واولیاء و مؤمنین،لازم است،وتکبّر،ضدّ تواضع است وازجملۀ مُهلکات و رَذایل اخلاق است. وفرق میان ضِعَه و تواضع وکِبر وتکبّرآن است که: صِعَه،خاطری است که وارد می شود درپستی نَفس واِحتقار آن؛ و تواضع،متابعت کردن این خاطر است واِصرار برآن؛وکِبرخاطری است که وارد می شود دربلندی نَفس وعظیم شمردن آن؛ وتکبّر،متابعت این خاطر واستقامت برآن است. وهریک از

579-این دوخُلق را عامّی است وخاصّی؛ پس تواضع کردن عامیّ،اِکتفا کردن است به پست ترین مَلبَس و مَسکن ومَرکـَبی نسبت به شأن خود؛وتکبّرعامّی درمقابل آن،تَرَفُّع (=برتری جویی)است درآنها ازشأن خود؛و تواضع خاصّی،عادت دادن نَفس است برقبول کردن حقّ،ازهرشریف و وَضیعی؛وتکبّر خاصّی،در مقابل آن،تَرَفُّع است ازآن،به عدم قبول. وتکبّر،معصیتی است بزرگ وخطائی است عظیم که موجب نار است ؛ چنانکه حضرت رسول ص حکایت فرمود از حقّ جلّ وعلا که:«عظمت،اِزارِ من است وکبریاء رِداءِ من؛ پس کسی که مُنازعه نماید با من دراین دو،می شکنم او را ومی اندازم درآتش». حقّ تعالی فرماید: (فَلا تَزَکُّوا اَنفُسَکُم،یعنی پس(به واسطۀ پاک جلوه دادن خود)خودستائی مکنید،سورۀنجم 53 /23).ومَنشإِ این خُلق مَذموم، جهل است؛چه آن ازجُنود جهل است وتهذیب این خُلق مذموم،لازم است تا آنکه قوی گردد صفت تواضع. وحِصنِ تواضع که نگاه می دارد انسان را از وقوع درتکبّر،تذکّروعلم است بر بَدایت و توسّط و نهایت حالات خود،ازآفات واَقذار؛چنان که گفته اند:«اوّل تو ،نُطفه ای است قَذِرَه وآخرتو،جیفه ای است قَذِرَه؛وتوئی درمیان حاصل عَذِرَه(=چیزنجس)»؛وبه این مطلب،به جهت معرفت به ذلّت نَفس انسانیّه،کلام حقّ جل ّوعلا ناطق است:( قُتِلَ الاِنسانُ ما اَکفَرَهُ،مِن اَیِّ شَیءٍ خَلَقَهُ،مِن نُطفَةٍ خَلَقَهِ فَقَدَّرَهُ، ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ،ثّمَّ اَماتَهُ فَاَقبَرَهُ،ثُمَّ اِذا شاءَ اَنشَرَهُ،یعنی ای کشته باد انسانی(بی ایمان)،چرا تا این حد کفر می ورزید؟آیا نمی نگرد که ازچه (مادّه ای)آفریده شده؟ ازنطفه ای(پلید وبی قدر)خدای تعالی او را موزون آفریده،آنگاه راه (استکمال)را بر او آسان ساخته،آنگاه اورا میرانیده پس به قبرسپرده،وآنگاه ه بخواهد اورا برانگیزاند،سورۀ عبس 80/17تا22). ودر این آیۀ کریمه،اشاره است

580- به سه حالت انسان از بَدایت ونهایت واَوسَط؛زیرا که دراوّل،انسان چیزی نبود،وبود درکـَتم عَدَم که از او خبری وذکری واثری نبود-پس خلقت فرمود حقّ تعالی ازتُراب ونُطفه وعَلَقه،پس عَظم،پس پوشانید او را لَحم، بعد مُصوّر فرمود به صورت انسان. پس دراوّل احوال،جمادی بود مرده-بدون سمع وبصر وحرکت ونُطق ومَشی وبَطش(حمله) وادراک وعلم،وبود موتش قبل از حیات،وعدمش قبل ازوجود،وضعفش قبل ازقوّت،وجهلش قبل ازعلم،وکوریش قبل ازبصر،ونقایِصش قبل ازکمالات؛پس فرمود( فَجَعَلناهُ سَمیعاً بَصیراً،یعنی پس از آنکه (آدمی را از نطفۀ مختلط آفریدیم) شنوا وبینایش ساختیم،سورۀ انسان 76 /3)؛وجمیع اجزاء وقُوای اِدراکیّۀ طبیعیّه را به او کرامت فرمود،ازاعضاء وقوی(قوا) وحواس ظاهره وباطنه وقوای عقلیّه؛ وچون جمیع مایحتاج خود را درکنارخود یافت،حالت اواین است که فرمود: (اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراَ وَاِمّا کـَفُورا،یِعنی همانا که راه(حقّ) را به او نمودیم،حال خواهد شکرگزارباشد یا کفران پیشه ،سورۀ انسان 76 /3) که اشاره به اَواسِطِ احوال است؛یعنی بعد ازعجایب خلقت وبدایع فطرتی که دراو قرار داد، ورفع احتیاج ظاهر وباطن او را-بعد ازفقر او- نمود، وهدایت فرمود اورا بعد از ضلالت؛ چنان که فرمود: (ثُمَ السَّبیلَ یَسَّرَهُ،یعنی آنگه راه (استکمال) را براو آسان ساخته سوره عبس 80 /20)به آنکه ارسال رُسُل وسُفَراء به سوی اونمود واِنزال کُتُب و وَحی سَماوی فرمود،ومَوازین قِسط وعدل- که اَئِمّۀ دینند – ازبرای او در هرعصر،قرار داد که هادی راه درسُلوک علمی وعملی به سوی خودش به جهت انسان باشند؛پس اگر تواضع کرد به شُکرنعماءِ حضرت خداوندی،فایزخواهد شد به کرامت های او- جلّ وعلا،واگرکُفران وتکبّر کرد نسبت به نعمت و

581-حضرت کبریاءِ او،مُنقَلب می گردد به عِقاب ها وبدترین عذابهای او درآخرت؛ولِهذا تعبیر وسرزنش فرمود او را به قول خود: (قُتِلَ اِنسانُ ما اَکفَرَهُ،یعنی ای کشته باد انسان (بی ایمان) چرا تا این حد کفرمی ورزد؟سوره عبس 80/ 17)،(اَوَلَم یَرَالاِنسانُ اَنّا خَلَقناهُ مِن نُطفَةٍ فَاِذا هُوُخَصیمٌ مُبینً،یعنی آیا انسان (ستم پیشه) ندید که ما او را ازنطفه ای(پلید وناقابل) آفریدیم که (این چنین) آشکارا دشمن گردید،سورۀ یس 36 /77)؛ وحال آنکه سزاوار انسان این بود که بعد از اِعطاءِ این همه کرامت ورفعت- بعد از فقر وناچیزی وذلّت -به او،وبعد ازاِکمال و اِتمام نعمت واسباب وآلات واَدوّات حیات وهدایت به جهت امورمعاش ومعاد او،بشناسد پروردگار خود را به عظمت وجلالت،ونفس خود را به عُبودیّت وفقر وعجز وحقارت ،وبداند که سزاوار نیست کِبریاء وبزرگی مگر حقّ جلّ وعلا را. وتواضع وفروتنی مگر نَفس خَسیس او را. پس به حکمت بالغۀ خود،مسلّط گردانید براو امراض مُزمِنۀ مُهلِکه واَسقام عظیمه وآفات مختلفه وطبایع مُتضادّه وحالات متفرّقه،به کُره واجبار،از جوع وعطش ومرض وموت ومُقابلات آنها،تا آنکه مُتنبّه شود عجز وضعف وفقر ومسکنت خود را که مالک هیچ نیست مگربه عطاءِ پروردگار خود که فرمود:(قُل لااَملِکُ لِنَفسی نَفعاً وَلاضَرّاً اِلّا ما شاءَ اللهُ،یعنی بگو (ای پیغمبر) که من مالک (جلب)نفعی و(دفع)ضرری از خود نیستم مگر آنچه را خدا خواهد سوره الاعراف 7 /188 )وبه اضطراروعبودیّت خود برخورد که:( عَبداً مَملُوکاً لایًقدِرُعَلی شَی ءٍ..وَهُوَ کـَلٌ عَلی مَولاهُ،یعنی بندۀ مملوکی که قادربه هیچ جیز(حتّی نفس خود)نیست، واوبر مولای خود تحمیل است سورۀ16 نمل /75 و76). واین است بیان احوال اَواسِطِ احوال او دردنیا. امّا اَواخِر احوالش،موت وقبروحَشرونَشر و

582-حالات ومقامات برزَخ وقیامت است که فرمود:(ثُمَّ اَماتَهُ فَاَقبَرَهُ،ثُمَّ اِذا شاءَ اَنشَرَهُ،یعنی آنگاه او را می میراند پس به قبرسپرده،وآنگاه که بخواهد اورا برانگیزاند،سوره عبس80 /21و22).وبیان این آن است که سَلب می شود ازاو سَمع وبَصَر وعلم وقدرت وحسّ وروح و حرکت او ، وبرمی گردد به حالت اوّل خود که جَماد بود،وگذاشته می شود درخاک ومی گردد جیفۀ مُنتِنۀ قَذِره؛پس کهنه ومُنَدرس می شود اعضاء وازهم می باشند اجزاء،و می پوسد استخوانهای او که خاکستر می شوند،ومی خورند کِرمها گوشتهای او را،ومُتعفّن می شود، به طوری که مُتنفّرمی شوند ازاوحیوانات وسایر اَبناءِ جنس او تا آن که رجوع می کند به بهترین احوال اواخر او که حالت تُرابی است، ومفقود می شود بعد ازآنکه موجود بود،و وارد می شود براواحوال بَرزَخیّه و اَهوال قیامت،ومُشاهده می نماید قُبور مُظلِمه وملایک «غِلاظ وشِداد،ِ»( جمع غلیظ وشدید یعنی خشن وسختگیر) را، وسؤال کرده می شود ازآنچه اَنبیاء به سوی او آورده اند ازاُصول وفُروع دین،ومشاهده می کند جَحیم و زَفَرات(=عُرّشها)ونعیم ودرجات او را درحالات حشر ومی بیند«صَحایف مَنشوره،یعنی کتابهای گشوده»خود را وگفته می شود ازبرای اوکه:(اِقرِأ کِتابِکَ،یعنی نامه ات را بخوان ،عمل خودرا مطالعه کن سوره اسراء 17 /14)می گوید: چه چیز است؟ می گویند:افعال واعمال توست که نوشته اند آنها را دومَلَک مُوَکلّ برتو در دنیا از نَقیر وقِطمیر(=کنایه از اندک وبسیار)وقلیل وکثیر که فراموش کردی تو،وآِحصا(=شمردن)فرموده خداوند آنها را

583-پس بیا به سوی حساب ومُستَعِد باش جواب را،تا آنکه کشیده شوی به سوی ثواب و عِقاب . پس دلهای مُنقطع می گردد ازهُول عذاب،قبل ازنَشرصَحایف. وبعد ازآنکه مشاهده می نماید آنچه درصایف است،تعجّب و وحشت می کند ومی گوید(یا وَیلَتَنا مالِ هذا الکِتابِ لا یُغادِرُصَغیرةً ولاکـَبیرَةً اِلّا اَحصیها،یعنی ای وای برما این چه کتابی است که هیچ اندک وبسیاری را ترک نکرده مگرآنکه آن را به حساب آورده است:سورۀ کهف 18/49 ). این است اَواخِرِ احوالش که اشاره فرموده است به آن. پس انسان بعد ازتَدَبُّردراین سه احوال خود،باید انصاف بدهد کسی که دراوّل وآخر و وسط احوال، چنین است،سزاوار است او را آنکه تواضع ورزد نسبت به خالق مُنعِم معبود حقیقی خود و خاصّان اویا اِستکبارنماید؟ وبه این جهت حضرت علی بن الحُسین ص فرمود:«عَجَباً لِلمُتَکَبّرِالفَخُورِالَّذی کانَ بِالاَمس نُطفَةً ثُمَ هُوَغَداً جیفَةً ،یعنی شگفتا ازمتکبّر مباهات کننده که دیروز(یعنی آن گاه که جسم اوتکوین می شد)نطفه ای بود،سپس فردای مرگ جسمی گندیده خواهد بود-کافی) پس تواضع، بهترین خصال انسانی است که از لوازم عقل وکمال عبودیّت است وثمرۀ علم و تذکّربه احوالات سابقه ولاحِقه وبِالفعل خود و نَفس خود است، ومی رساند متواضع را به عزّت ورفعت دنیویّه واُخرویّه ودرجات عالیّۀ معنویّه،وباعث کمال ایمان اوست به حقّ جلّ وعلا -زیاده از سایر خِصال واخلاق حَسَنۀ نفسانیّه. وتکبّر بدترین اخلاق ذمیمه انسان اشت اَضَرّاست از سایر خِصال مذمومه؛زیرا که ضررش نه در اعمال است مثل

584-سایر بلکه مُضرّایمان ویقین وقادح(=مضرّ)اصل اعتقاد ودین است.هرگاه قوی شود این خصلت مذمومه وغالب گردد، مشکل است تدارُک کرده شود.واِن شاءَالله،مَحاسن وآفات تواضع وتکبّروبَواعِث(انگیزه ها)واسباب حقیقت این دوخُلق شریف وخَسیس را ذکرخواهیم نمود.و تواضع را که افضل اخلاق انسانیّه است- درجات ومقامات است به حسب مراتب درجات انسانیّه؛

اوّل:تواضع ازبرای دین الهی واهل دین است به حَسب ظاهر؛یعنی؛حُرمت داشتن ازصاحبان دین به سبب علم ایشان براصول وفروع دین،وعمل نمودن به آنها که آن را تَدَیُّن نامند .

ثانی:ادب وحرمت دین واهل دین است به حسب باطن؛یعنی صدق داشتن ایشان وعظیم دانستن درجه ومرتبۀ ایشان را نسبت به سایرین.

ثالث:تواضع کردن ازبرای حشمت وعظمت حقّ تعالی وحُرمت داشتن درطاعات او،وافتقار و وُثوق به اوست جلّ وعلا درهمه چیز.

رابع:تواضع است از برای حقّ جلّ وعلا درحُسن ادب حضرت اوبه آنکه ببیند جمیع اعمال وسِیَر واخلاق نیک خود را از مَحض اِمتنان وعین منّت او جلّ وعلا نه ازنفس خود.

خامس:تواضع عبد است ازبرای صَولت حقّ جلّ وعلا درسلطنت واحکام و خلقت او.

سادس:تواضع عبد است ازبرای حقّ تعالی به آنکه ببیند نورهدایت وبصیرت خود را ازعطای او نه ازعقل خود وعلم وحکمت خود را ازاِلقاءِ خداوند نه از فکرت خود.

سابع:تواضع کردن عبد است از برای صولت حقّ تعالی درتجلّیات او برعبد وجذبات اوبنده را به سوی حضرت خداوندی.

585-ثامِن:مقهور شدن عبد است درتحت تجلّیات اَسماءِ الهیّه.

تاسع:محو شدن اسم ورسم عبد است بِالمَرَّه درتحت تجلّیات اوجلّ وعلا.

عاشِر:رجوع کردن عبد است به سوی عدم اصلی سابق خود نسبت به وجود دائمی ازلی ابدی حقّ تعالی ورؤیت وجود او جلّ وعلا- و بس ،دون غیره مطلقاً.

پس به سبب اظهار عِظَم شأن این خُلق جَلیل رفیع وشرافت این صفت حمیدۀ حسنۀ َمنیعه،حضرت امام ص می فرماید:تواضع،اصل هرشَرَف نفیس گرانمایه ومرتبۀ رفیعه ای است؛ زیرا که شرافت ورفعت عبد درنزد خلق و خالق،به کمال عُبودیّت است وکمال درآن،موقوف به تهذیب از صفت تکبّر وتَزیین وتَحلِیه به خُلق تواضع است. پس کمال عبد وشرافت ورفعت او،به این خُلق شریف رفیع است. وتواضع،مفتاح ابواب عجز وفقر وفناست؛ واز این ابواب ،درمملکت عبودیّت- که کمال وشرافت عبد درآن است- داخل توان گردید. پس تواضع ،مفتاح ابواب شرافت ورفعت درمرتبۀ عبودیّت و اصل درآن است.پس می فرماید:هرگاه تواضع را زبانی بود که بفهمند خلایق آن را، بیان می کرد حقایق مخفیّات عَواقِب عبد متواضع را؛زیرا که حقّ جلّ وعلا از برای عباد صالحین کاملین خود،آنچه را درآخرت مهیّا فرموده،نه چشمی دیده ونه گوشی شنیده ونه به قلب بشری خُطور کرده است چنان که فرموده: «اَعدَدتُ لِعِبادِی الصّالِحینَ مالا عَینٌ رَأَت وَلا اُذُنٌ سَمِعَت وَلا خَطَرَعَلی قَلبِ بَشَر،یعنی برای بندگان شایستۀ خود آنچه را که هیچ دیده ای ندیده وهیچ گوشی نشنیده وبه دل هیچ بشری خطورنکرده است آماده کرده ام -بحارالانوار».پس علاوه برآنکه حقیقت عَواقِب عِباد درآخرت ورجوع اِلی الله تعالی،مخفی است برایشان دردنیا به سبب رفعت وشرافت وبَهاء وتَجَرُّد آنها.

586-که عباد نمی توانند فهم آنها را به مدارک بشریّه نمایند،زبان تواضع نیز از اظهار حقایق عبودیّت گُنگ،وگوش عباد ازفهم لغت تواضع کراست. وکلام شریف حضرت،استعاره ازآن است که حقایق مخفیّات عواقب عباد صالحین کاملین،درخزانۀ تواضع مُختَزَن،وزبانش دراظهار آنها به سبب عدم دریافت خلق لغت آن را-اَخرَس(=گُنگ)و اَلکـَن(=زبانش بگیرد)است. پس به غیرازصفت وخُلق تواضع که حاوی جمیع عواقب مخفیّه است،هیچ خُلقی از اخلاق حسنۀ نَفس انسانیّه، جامع این حقایق نیست.ولِهذا این خُلق،ازتمامی اخلاق حسنۀ حمیده،اَکمَل واَحسَن است.

وبعد، حدّوتعریف تواضع را بیان فرموده که:تواضع عبارت است از فروتنی کردن دراعمال وطاعات واخلاق و احوالی که مَحضاً لله، یا درطریق او،یا خاصّان خضرتش به عمل آورند؛ وماوراءِ آنها که ازبرای دنیا واهل دنیا به ریاء به عمل آورند،مکر وخُدعه وحیلۀ نَفس است،آن را تواضع ننامند؛ یعنی چنان که عبودیّت عباد،خاصّ به حضرت ربوبیّت است. صفت تواضع که نیز از لوازم بیّنۀ عبودیّت است، باید خالص باشد ازبرای حقّ تعالی و خاصّان او،وشکستگی وعجز از برای خلایق را به جهت ملاحظۀ منافع دنیویّه، تواضع نگویند بلکه حیله ومکر است به جهت دلرُبائی ایشان ازبرای جلب منافع ودفع مضارّ ازخود،وخُدعه ومکر را حاصلی نیست؛زیرا که حقّ تعالی فرموده:(وَمَکـَروا وَمَکـَرَاللهُ واللهُ خَیرُالماکِرینَ،یعنی ایشان مکر وتدبیر کردند وخدا نیزمکرکرد،وخدا بهترین مکرکنندگان است ،سوره العمران3 /54).پس باید نیّت عبد درتواضع،انکسار درطاعات وفروتنی در معاشرت ومُعاملات با خلایق،لِله وفِی الله باشد؛

587-یا آنکه درمعاشرت ومعاملات خواصّ وبزرگان دین،تواضع وانکساربرای رضای حقّ تعالی نماید،وبا اهل دنیا که ازحقّ تعالی بیگانه می باشند،تواضع وانکسارننماید؛چنان که وارد است که:«تَکـَبَّرُوا مَعَ المُتَکـَبّـِرین،یعنی با متکبران متکبرباشید ». خلاصه ، مادامی که درعمل وعبادت خالق ومعامله با خلایق،نیّت لِله و فِی الله نباشد،تواضع و شکستگی ننماید که بی حاصل بلکه موجب ضرراست. پس صفت تواضع مثل عبودیّت ، متعلّق است به حقّ جلّ وعلا-وبس؛وخاصّان ازعبادی که نایب مَناب اویند نیزتواضع با ایشان،تواضع ازبرای حقّ تعالی است،دونَ غَیرِهِم مِنَ النّاس.

بعد،ثمرات تواضع را بیان می فرماید که: اگرتواضع ازبرای حقّ تعالی باشد،خداوند شَرَف وبزرگی می دهد عبد متواضع لِله را بر بسیاری از بندگان خود؛یعنی ثمرۀ تواضع خالص ازبرای خداوند،بزرگی ورفعت است بر خلایق؛زیرا که در احادیث قُدسیّه وارد است که:«یَا بنَ آدم،اگربندگی واطاعت کنی مرا درخلوت-یعنی بدون ریاء وخالِصاً لِوَجهِ الله،من بندگان خود را براطاعت تو وا می دارم درعَلانِیه ». سِرّ این مطلب آن است که: کسی که برتواضع واِنکسار وفروتنی خود-که لازمۀ عبودیّت است- برخورد نمود وبه لوازم عبودیّت عمل کرد،قابل می شود ظهورکبریاء وربوبیّت حقّ جلّ وعلا را؛ زیرا که مظهر هستی مطلق،نیستی است؛وآن کس که به عجز و افتقار ونیستی و مَذَلّت خود برخورد واظهار فروتنی نسبت به کبریاءِ خداوند نماید،آئینۀ کبریاءِ الهیّه می گردد،که:«تُعرَفُ الاَشیاءُ بِاَضدادِها،یعنی چیزها به ضدّ آنها شناخته می شود». وحقّ جلّ وعلا به این جهت،

588-خلعت کبریاء وسیادت ولباس مولائیِ خود را برعباد خُلَّص کاملین خود که حضرت خاتم انبیاء واَئمّۀ هُدی عَلَیهِمُ السّلام اند،پوشانیده وایشان را سیّد اَنبیاء ومُرسلین واوّلین وآخرین فرمود؛و مَعَ ذلک،حضرت ختَمی پناه ص می فرماید:«اَنَا سَیّـِد الاَنبِیاءِ وَالمُرسَلینَ وَلا فَخرَ وَالفَقرُ فَخري وَبِهِ اَفتَخِر؛یعنی من سیدّ وبزرگ انبیاء و مُرسلین هستم وفخرنمی کنم، وفقرفخرمن است وبه آن افتخار می کنم»؛ زیرا که فقر وتواضع،موجب این شرف و بزرگی بر بزرگان دین وخلایق شده. پس شرف وبزرگی، ثمر است وفقر وتواضع اصل؛ومایۀ افتخار،اصل است نه فرع. فَعَلی هذا،دام صید کردن طاووس کبریاء وسیادت،صفت فقر وتواضع است که اصل هرشرف نفیس ومقام رفیع است؛واین خُلق جلیل،ازاخلاق عظیمه ای است که حقّ جلّ وعلا،حضرت خواجه وسیّد کائنات را به آنها ستوده؛ چنان که فرمود: (اِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم،یعنی توای رسول گرامی، خُلق وخویت عظیم پسندیده است سوره قلم68 /4).پس سیادت وبزرگی ومولائی این بزرگان را مَدان مگراز سیادت وکبریائی خداوند جهان؛ولِهذا طاعت وتواضع نسبت به ایشان،

589- اطاعت وتواضع نسبت به حقّ جلّ وعلاست چنان که فرمود: (اَطیعُوا اللهَ وَاطیعُوا اللهَ واطیعُوا الرَّسولَ وَاُولِی الاَمرِمِنکُم؛یعنی خدا ورسول وصاحبان امر از میانۀ خود را اطاعت کنید ،سوره نساء 4 /59)،و:«مَن اَطاعَکُم فَقَد اَطاعَ الله،یعنی آنکس که شما (خاندان عصمت وطهارت)را مطیع باشد خدا را فرمانبرداری کرده ».پس شرافت وسیادت داد حقّ تعالی این سادات وبزرگان را برتمام بندگان، به سبب تواضع وفقرکامل.

بعد ازآن،حضرت امام ص علامت تواضع را بیان فرموده که:ازبرای اهل تواضع،سیماء و علامتی است که می شناسند آن را خالص ملائکه ازسماوات وعارفین ازاهل اَرض؛چنان که فرموده خدای عزّوجلّ:(وَعَلَی الاَعرافِ رجالٌ یَعرِفُونَ کُلاً بِسیماهُم،یعنی وبراَعراف –که مَوقِفی(=توقفگاه)است میان بهشت وجحیم- مردان چند می باشند که می شناسد هریک ازاهل جنّت و جهنّم را به علامتی که در صورت ایشان است سورۀ اعراف 7 /46 ) ؛ یعنی علامت ونشان تواضع درصورت عبد متواضع،معروف همه کس نمی شود مگربندگان عارف خداوند که صاحب بصیرت ودیدۀ دلند وبه نورحقّ تعالی نظرمی نمایند- چنان که ازاهل عصمت ص وارد است که:« اِتَّقوا،فِراسَةَالمُؤمِن؛فَاِنَّهُ یَنظُرُبِنُورِالله، یعنی ازفراست وتیزبینی مؤمن بپرهیزید چرا که اوبنورخدا می نگرد » ، و مگرملائکه ازاهل سماوات که اجسام نورانیّه اند،ومی بینند علامت ونشان اهل سعادت وعبادت وتواضع را. و شاهد آورد حضرت امام ص این آیه را از کلام مجید الهی که فرمود:«براَعراف،مردانی می باشند که می شناسند هریک ازاهل سعادت وشقاوت- وتَشَیُّع ونفاق وطاعت وطاعت ومعصیت را- به سیما وعلامت ایشان».ومراد از اَعراف،مکان عالی مرتفع است ومُراد از رجال،مردانی اند که از فرط معرفت وشدّت بصیرت ،گویا درمکان عالی ومُرتَفعی اند که نظر می کنند

590- به سوی سایر مردم ودرجات ودرکات آنها،وتمیزمی دهند سُعَدا واَشقیا واهل جنّت ونار را به علامات ایشان- وحال آنکه هنوز ایشان دراین نَشأۀ بدنیّه،حیات دارند،ودرحال ممات نیز چنینند؛ زیرا که ایشان،مُلَقَّبند به مُتوَسّمین(=صاحبان فراست)،وازاهل فراست می باشند؛ونیستند این حزب عارفین موحّدین مُتوَسّمین مگراهل عصمت ص؛چنان که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام مرویّ است که فرمود:(ترجمه)« ما اهل بیت روز قیامت،میانۀ بهشت ودوزخ،نگاه داشته می شویم؛پس هرکه ما را یاری کرده باشد او را ازچهره اش بشناسیم و به بهشت فرستیم،وآن کس که با ما کینه ورزیده باشد،از چهره اش باز بشناسیم وبه دوزخش داخل گردانیم » . ونیز ازحضرت رسول ص مرویّ است که فرمود: (می نشیند علیّ بن ابی طالب در قیامت برفردوس اَعلی-وآن کوهی است که مرتَفع است برفوق جنّت؛وبالای آن کوه،عرش ربّ العالَمین است واز تحت این جَبَل،جاری می شوند اَنهارِ بهشت ومتفرّق می شوند درآن- وآن حضرت،جالِس است برکُرسیی ازنورکه جاری می شود از پیش روی او چشمۀ تَسنیم ونمی گذرد احدی از صراط، مگر با او صَحیفه ای از ولایت او و ولایت اهل بیت وذُرّیّۀ طاهرین اوباشد، ومَشرف است آن حضرت برجنّت ونار؛پس داخل می فرماید مُحبّین خود را دربهشت و مُبغضین خود را درآتش».ونیز آز حضرت صادق ص وارد است که «اَعراف،میانۀ جنت ونار است ورجال،ائمّۀ هُدی علیه السّلام اند». ودرکافی از حضرت امیرالمؤمنین ص مرویّ است که:«مائیم براَعراف که می شناسیم اَنصار خود را به سیماءِ ایشان.، ومائیم اَعراف،آن چنانی که شناخته نمی شود خدای عزّوجلّ

591- مگر به طریق معرفت ما،ومائیم اَعرافی که واقف می فرماید خدای عزّوجلّ،ما را روز قیامت بر صراط؛پس داخل نمی شود درجنّت مگر کسی که بشناسد ما را وبشناسیم ما او را، و داخل نمی شود آتش را مگر کسی که نشناسد ما را و نشناسیم ما او را؛واین به جهت آن است که خدای عزّوجلّ اگربخواهد،می شناساند مردم را نَفس خود،تا آنکه بشناسند حدّ او را وبیایند به سوی او از باب او،ولیکن گردانیده است ما را ابواب و صراط وسبیل خود آن چنان بابی که باید از آن به سوی خداوند رفت». واز جناب سلمان مرویّ است که گفت:از حضرت رسول ص شنیدم که فرمود از برای حضرت امیرالمؤمنین ص زیاده از ده دفعه: (ترجمه)یا علی تو و اوصیاءِ بعدازتو ،شناسندگان خلقید میان بهشت و دوزخ؛هیچ کس به بهشت نرود مگرآن کس که شما را(امام واجب الاطاعه)بشناسد وشما نیز او را (به مودّت اهل بیت)بشناسید،وهیچکس به جهنّم نرود مگرآن کس که منکر(امامت شما) باشد وشما نیزمنکر او باشید. -ازبصائرالدّرجات-

ونیز ازآن حضرت مرویّ است که:«رجال،اَئِمّه ازآل محمّدند واَعراف،صراط میانۀ جنّت وناراست؛وکسی که شفاعت نماید او را ،از مؤمنین گناهکار- یکی ازما،نجات می یابد وکسی که شفاعت ننمایند او را،فرو می رود درجحیم».ونیز ازآن حضرت وارد است که :« مائیم این رجال که می شناسیم داخل شوندگان جنّت را وداخل شوندگان نار را، چنان که می شناسید شما درقبایل خود صالح و طالح (= زشتکار) را». ونیز وارد است که:«شناسیدگان عباد،آن کسانند که حقّ تعالی شناسانیده است بندگان خود را به ایشان،دروقتی که اخذ میثاق کرده است برعباد به طاعت خود وایشان؛ پس وصف فرموده درکتاب خود،

592-ایشان را به این آیه: (وَعَلَی الاَعرافِ رجالٌ، یعنی وبراَعراف که مَوقِفی(=توقفگاه)است میان بهشت وجحیم- مردان چند می باشندسوره اعراف 7 /46 )؛ وایشانند شاهدین برخلایق،وانبیاء شاهدند برایشان به آنکه بگیرند ازبرای ایشان مَواثیق(=جمع میثاق،پیمانها)وعُهود خلایق را به اطاعت ایشان یعنی اَئمّۀ هُدی ص. ونیز ازحضرت صادق علیه السّلام مرویّ است که «هراُمّتی را مُحاسبه می فرماید امام زمان او،ومی شناسند اَئِمّه ص اولیا واعداءِ خود را به سیماء وعلامت محبّت وعَداوت؛پس عطا می فرمایند به یمین اولیاءِ خود،کتاب ایشان را،وامرمی کنند به جنّت – بدون حساب، وعطا می فرمایند به یسار اعداءِ خود،کتاب ایشان را- یعنی نامۀ اعمال آنها را،وامرمی فرمایند به سوی آتش –بدون حساب. ونیز سؤال کرده شد حضرت صادق ص از اصحاب اعراف. فرمود:کسانی می باشند که مُساوی است حسنات وسیّئات ایشان، وتقصیردرعمل کرده اند؛پس اگرداخل کند حقّ تعالی ایشان را به آتش،به سبب گناهان آنهاست،و اگرداخل فرماید به جنّت، به سبب رحمت اوست؛ پس دخول ایشان درجنّت، به رحمت الهیّه است ودُخولشان درآتش، به ذُنوب است نه به ظلم. واحادیث درتفسیر این آیه،بسیار وارد است،به همین قدراکتفا نمود.پس رجال عارفین که اهل عصمت می باشند،می شناسند به نور الهی،سیماء وعلامت اهل تواضع واهل تکبّر را. وشیعیان این بزرگواران نیز،ازبرکت نور ولایت ایشان،بصیرت قلبیّه حاصل نموده وبه دیدۀ دل، می شناسند علامت این دو طایفه را؛ چنان که دربارۀ حارثه وارد است که در حضورحضرت رسالت ص عرض کرد که:می بینم اهل جنّت را که درجنّت،زیارت می کنند یکدیگر را وبه تنعُّم مشغولند واهل نار را که در نار مُعَذّبند؛

593-وگویا ضَجیج(=فریاد ازروی ترس)اهل ناردرگوش من است.وهمچنین درهرعصر از اَعصار،حضرات ائمّه ص می شناسند خواصّ شیعیان،و اولیای ایشان که دیدۀ دل را به نور ولایت این بزرگواران،اِکتِحال(=سرمه درچشم کشیدن) نموده اند- اهل سعادت وشقاوت مُعاصِرین خود سابقین خود را،به قدرمرتبۀ خود.

بعد حضرت امام علیه السّلام بیان می فرماید اصل وسبب وموجب تواضع را درانسان به آنکه سبب موجب تواضع و تذلُّل(خاکساری وفروتنی)واحتقار(خوارشدن)درنزدحقّ جلّ و علا علم ومعرفت ورؤیت جلال وهیبت و عظمت اوست جلّ مَجدُه_(بزرگ است عظمت او)؛چه هرقدرعلم ومعرفت عبد برجلال وعظمت خداوند بیش است، قدمش درساحات بیدای تواضع وتذلُّل درنزد او بیش است؛ زیرا که تا صَعوَه(مرغی است هم جثّۀ گنجشک ) ،قدرت و عظمت شاهباز را نسبت به خود نبیند، برعجزوضعف وحقارت خود بر نخورد، وتا رعایا شوکت و جلالت سلطان را ننگرند،بر بی وجودی خود اطّلاع نیابند.پس علوم کشفیّه ومعارف قلبیّۀ متعلّقه به صفات جلال وکمال وعظمت الهیّه،مورث معنوی و سببی است قوی برعلم و معرفت حقارت نَفس ومذلّت او که باعث می گردد تواضع و انکسار وتذلُّل را در طاعات وعبادات پروردگار-ظاهراً و باطناً؛ چنان که در تِلوِ بیان درجات تواضع، اشاره برآن شد.

594-«غیرتسلیم ورضا ، کو چاره ای / درکف شیر نر و خونخواره ای»-مثنوی معنوی

وسبب وموجب صفت تکبّر،ضدّ سبب واضع است؛ زیرا که جهل ازمعرفت کبریاءِ حقّ جلّ وعلا وغفلت از جلالت وعظمت او،مورث کِبرنَفسانی وخودبینی است درانسان،ولِهذا تکبّر از جُنود مذمومۀ جهل است، چنان که تواضع ازجنود محمودۀ عقل می باشد. بعد نیز ثمرات حسنۀ تواضع را بیان فرموده،که تواضع باب عبادات مرضیّۀ مقبولۀ حقّ جلّ وعلاست؛ یعنی باعث می شود ثمر رضا وقبول حقّ تعالی را در طاعات؛ زیرا که عبادت بدون تواضع وشکستگی و از روی رُعونَت وکِبر،مرضیّ ومقبول خداوند نیست بلکه مردود است؛ چنان که حفظۀ اعمال که عبادات را به سماوات بالا می برند،اگر ملائکۀ سماوات،رایحۀ کبرو ریا وغیره-از اخلاق ذمیمه استشمام کنند،مردود می دارند. پس تواضع که باعث پاکی عمل است ازصفت کبر،باب عُروج اعمال صالحه است به سوی رضا و قبول حقّ تعالی. بعد حضرت می فرماید:عارف به اسرار حقیقت تواضع،نیستند مگر بندگان مقرَّبین مُتَّصلین به وحدانیّت حقّ تعالی. وحقّ عزّوجلّ فرموده: (وَعِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ یَمشُونَ عَلَی الاَرضِ هَوناً وَاِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً یعنی وبندگان رحمان،آن کسانی اند که راه می روند برزمین،از روی خوف و آهستگی ومذلّت،وهرگاه خطاب نمایند ایشان را جُهّال از روی جهل،می گویند سلام را-سوره فرقان 25/ 63)؛یعنی عبادی که معادن رحمت وارکان توحید وشایستۀ بساط قُرب خداوند می باشند،عارف به اسرار تواضعند؛ولِهذا،راه می روند بر روی زمین از روی عجز وتواضع وخواری،ودر مُخاطیۀ جِهّال، حلم می ورزند به اظهار سلام وترک جلالت واحتشام؛

595-وایشان نیستند مگراهل عصمت ص؛چنان که درجمیع ابواب اخلاق حمیده،اشاره بلکه تصریح به این مطلب می فرماید که مُحقّق گردد آنکه اخلاق حمیده،فطری وجبلّی این بزرگواران است؛به جهت آنکه ایشان،مظاهرصفات کمالیّۀ الهیّه اند،وشیعیان خالص الولای ایشان نیزاز برکت نور ولایت ایشان هریک به قدر قوّۀ محبّت و ولایت خود بهره ازاین اخلاق حمیدۀ مُنجیه دارند؛یعنی طریقۀ تهذیب اخلاق ردیّۀ مذمومه وتبدیل آنها به اخلاق حسنه،ولایت و مُرابطه با این بزرگواران،واقتداءِ به ایشان است وبس،نه طریقی که عُلَماءِ اخلاق به دست داده اند؛چنان که درباب حُسن خُلق گذشت. وبه اسرارحقیقت تواضع که این بزرگواران عارف برآنها می باشند درهمین باب،درضمن بیان ثمرات،اشاره شد فَتَفَطَّن(=پس به فراست دریاب).

بعد می فرماید:حقّ تعالی امرکرد عزیرترین خلایق وسیّد بَریّۀ(=آفریدگان،مردم) خود را به صفت تواضع؛چنان که فرمود: (وَاخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمنینَ،یعنی پست کن بالهای خود را ازبرای کسی که متابعت نماید تو را ازاهل ایمان سورۀ شعراء 26 /215 )؛وامرحقّ تعالی مرحضرت مُصطفی ص را به این صفت نیکو نیزدلیل است برآنکه آن حضرت وکسانی که به منزلۀ نَفس اویند،مالک وجامع اسرارحقیقت تواضعند وبس، وشأن ایشان است تواضع با حقّ تعالی وخواصّ او.واز این آیۀ شریفه،استنباط می شود که تواضع بعد ازحقّ جلّ وعلا وانبیاء واوصیاء نیست مگرازبرای شیعیان از مؤمنین؛و ورای ایشان از اُمّت،کسی دیگر شایستۀ خَفض جناح وتواضع نیست ،و نسبت به جُهّال ازامّت،حلم وعفو است؛چنان که درآیۀ

596-سابقه، اشاره فرمودکه:(وَاِذا خاطَبَهُم.. ):الآیة.درباب تواضع وفروتنی حضرت سید السّاجدین ص مرویّ است که:«هروقت آن حضرت به سفری می رفت،باکسانی می رفت که اورا نشناسند،وبا جمیع رفقای خود شرط می نمود که خادم ایشان باشد وخدمت همه را آن حضرت نماید. درسفری،شخصی آن حضرت را شناخت،گفت: وای برشما می شناسید این مرد کیست؟ گفتند نه،گفت: علیّ بن الحُسین است آن جماعت چون دانستند، بردست و پای آن حضرت افتادند وگریستند وگفتند:یَا بنَ رسول الله می خواهی ما را به جهنّم بفرستی؟گاه است که چون ما شما را نمی شناسیم،بی ادبی از دست وزبان ما نسبت به شما واقع می شود، واین باعث هلاکت ماست که –اَبَدَالدَّهر- از غائِلۀ آن خلاص نمی شویم،چه باعث شده است شما را براین رفتار؟ فرمود:وقتی سفری کردم با جماعتی که مرا می شناختند،وبه علّت انتساب با رسول ص خدا،ادب وحُرمت می کردند مرا:ترسیدم که دیگران هم همین رفتار نمایند؛ازاین جهت امرخود را پنهان می دارم تا مرا نشناسند وبه آن اندازه حُرمت مرا ندارند. از جاریۀ آن حضرت پرسیدند ازاحوال آن حضرت.گفت:طول دَهَم درجواب یا نه؟ گفتند :مُختصربهتر است . گفت : هرگز روز از برای اوطعام حاضرنساختم،وهرگزشب ازبرای او رختخواب نینداختم-به جهت تواضع و عبادت خداوند،وهرگزاو را بی رغبت نیافتم که ایتام وغُرَبا وزمین گیر وبیمار وفُقَراء،درطعام اوحاضرشوند وبا او غذا خورند؛وهرکس ازآنها عیال داشت،

597- بهرۀ عیال او را خود برمی داشت وبه خانۀ اومی رسانید ودرهرسالی دومرتبه باهفت مرتبه،پینه های مَواضع سَبعۀ سُجود او را می تراشیدند. واگرحکایات تواضع وفروتنی اهل عصمت ٌص را نسبت به حقّ تعالی ومؤمنین ذکر کنیم،این شرح گنجائی آنها را ندارد.

بعد بیان می فرماید شُعَب ونتایج صفت حَسَنۀ تواضع را که: شجرۀ آن مُثمِراست ثمرات اخلاق حسنۀ حمیدۀ دیگررا.وخُلق تواضع را تشبیه فرموده به مزرعه ای که روئیده شده است درآن.اَشجار اربعۀ اخلاق حسنه و احوال حمیده،ازخُشوع وخُضوع وخَشیَت وحیاء که ظاهر نمی شوند این اخلاق حمیده مگرازاین خُلق حَسَن،خشوع وخضوع،به معنی اِنقیاد وطاعت پروردگاراست؛ولیکن خُضوع،درجوارح است ظاهراً؛زیرا که خشوع در صوت وبصراست وخضوع،دربدن؛کـَما قال اللهُ تعالی:(وَخَشَعَتِ الاَصواتُ لِلرَّحمنِ وَلا تَسمَعُ اِلّاهَمساً،یعنی و خاشع گردد صداها ازبرای خداوند رحمان،ونشنوی مگرسخن آهسته را،سورۀ طه 20 /108)،و:(خُشَّعاً اَبصارُ هُم،یعنی درحالی که خواری ازچشمانشان پیداست سورۀ قمر 54 /7).وخُشوع درباطن،انکساردرنَفس وسُکون قوای طبیعیّه ازبرای تسلیم حُکم حقّ تعالی وتواضع ازبرای نظرکردن حقّ تعالی به او و خشیت ازعظمت اوجلّ وعلاست. وخشیت که خوف قلبی است وحیاءِ از حقّ تعالی،سابقاَ شرح گردید.پس خشوع وخضوع وخشیت وحیا،درظاهروباطن،حرکات واحوال ومعانی می باشند که ظاهرمی شوند دربدن ونَفس و قلب انسان به سبب استقامت در صفت تواضع-ظاهراً وباطناً؛زیرا که فروتنی وعجز وانکساردرظاهروباطن،لازم دارد معانی واحوال وحرکات مذکوره را.

598-و اگر یاد استاد ...

ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 14:25