باب ششم باب ذکر

ساخت وبلاگ
ازکتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقۀ امام صادق(ص)وتألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله سره

الباب السّادین

فی  الذّ َکر

باب ششم در ذکر

ترجمۀاجمالیه  – اصل فرمان بقلم امام صادق ص

فرمود امام علیه السلام: کسی که ذکر کننده باشد حق تعالی – بر حقیقت- پس او اطاعت کننده است، وهرکسی که غافل باشد از او ،پس او معصیت کاراست.وطاعت ،علامت هدایت وراه یافتن است ومعصیت ،علامت ضلالت وگمراهی است واصل هدایت وضلالت ، از ذکر غفلت است. پس بگردان دلت را قبله وامام از برای زبانت وحرکت مده زبان را مگر به اشارۀ قلب وموافقت عقل ورضای ایمان. پس ، بدرستی که حق تعالی علم دارد به باطن وظاهر تو. وباش که در نَزِع(معنی جداشدن) روح از موت است، یا مثل کسی که واقف وایستاده است درعرضِ اکبرِ قیامت در حالتی که مشغول نسازد ترا مطلوب تو از آنچه تکلیف کرده است ترا پروردگار تو وامر ونهی وَعدِ ثواب و وَعیدِ عقاب ، ودر حالتی که مشغول نسازی تو، نَفست را به غیرتکلیفات پروردگار . وغسل وشستشو کن دلت را به آب خوف و حزن« وبگردان ذکر حق تعالی را از جهت ذکر ویاد کردنِ حق ّ جَل ّوعَلا ترا(این جمله اشاره است به مدلول آیه شریفۀ (فاذکرونی اَذ کرونی...) یعنی مرایاد کنید تا من نیز شمارا یا کنم سورۀ بقره آیه 152» پس بدرستیکه حق تعالی یاد فرموده است ترا وحال آنکه اوعنیّ وبی نیاز است از تو؛ پس یاد کردن او ترا،  بزرگتر وبلندتر وتمام تر است از ذکر کردن تو مر اورا، وپیش تر از ذکر تست. وشناسائی تو به یاد کردن حق تعالی مرترا، میراث می دهد ترا خضوع وفروتنی وحیا کردن وشکستگی . ومتولّد می شود از دیدن ذکر حق تعالی ترا. دیدن کرم وفضل سابق خداوند نسبت به تو، وصغیر وکوچک می شود در نزد این حال، طاعت تو- واگر چه کثیر وبسیار باشد- در جنب منّت های خداوند بر تو، وخالص می گردد طاعت تو از برای وجه حقّ. ودیدن تو ذکر خودت را مورث وباعث می شود ریا وعُجب وکم فهمی را وسختی را در اخلاق تو، وباعث میشود بسیار شمردن طاعت را،وفراموش کردن فضل وکرم حق تعالی تو، وباعث می شود بسیار شمردن طاعت را، وفراموش کردن فضل وکرم حق تعالی را. وحاصل وزیاد نمی کنی از دیدن ذکر خود نسبت به حق تعالی مگر بُعدیّت (معنی:دوری)، واستجلاب نمی کنی ونمی کشی بدیدن ذکر ذکر خود- در گذشتن ایام- مگر وحشت را.

وذکر ، دو ذکر است، ذکری خالص بموافقت قلب، وذکری صادق بنفی وترک ذکر غیر از پروردگار؛ چنان که فرمود حضرت رسول(ص) : نمی شمارو ثنای بر تو، چنان ثنا ومدحت می کنی بر نفس خود؛ پس حضرت رسول الله نگردانید از برای ذکر کردن خود مر حق تعالی را مقدار ورتبه در نزد علم داشتن او به حقیقت ذکر سابق حق تعالی او را پیش از ذکر خود، مر حق تعالی را. پس غیر حضرت رسول از امّت کسی که در تحت مرتبۀ اوست اولی آنست که ذکر حقتعالی را بیند وذکر خود قدری نگذارد. پس کسی که اراده کند آنکه ذکر کند حق تعالی را، پس باید بداند آنکه مادامی که حق تعالی ذکر نکرده باشد عبد را به توفیق دادن به او از برای ذکر خود، قدرت ندارد عبد بر ذکر کردن حق جل وعلا.

شرح تفصیلی بقلم حضرت راز شیرازی

بدان به تحقیق که امر به ذکر حقّ جَلَّ وعَلا در آیات کلام الله واحادیث اهل عصمت علیهم السّلام ،زیاده از آنست که ضبط شود؛ زیراکه ذکر الهی «مصباح قلوب،(به معنی :چراغ دلها)» است ومحوکنندۀ ذنوب و«مفتاح عُیوب (بمعنی:کلید نهانیها)»وزینت زبانها وانیس دلها وحلاوت جانهاو« تذکّرِ ناسیان(معنی: یاد کردن فراموشکاران)».محرک مشتاقان ورفیق عاشقان وحِلیۀ (معنی:آرایش)مومنان ،مستمسکِ(بمعنی دست آویز) انبیاء ست و«عروة الوثقای(بمعنی دست آویزمحکم ) اولیاء دأب وشیوۀ عرفاء، دافع بلایا، طالب مَنایا، (بمعنی: آرزوها)،« سُلاب هُموم وغموم(بمعنی: دفع کنندۀ مشکلات واندوه ها)» ، رافع عادات ورسوم، باعث اِحیای دل مردگان است وبه جهت دوستان محبوب حقیقی چون «عینِ حیوان( بمعنی چشمۀ آب زندگانی)» است ومورث فلاح ورستگاری است؛

( وَاذکُروُا الله کَثیراً لَعَلَّکُم تُفلِحوُن َ سوره الجمعه آیه 10- خدارا بسیار یاد کنید که رستگار شوید.)»

«فَاذکُروُنی آذکُرکُم - سوره بقره آیه152،من را یاد کنید تا شمارا یاد کنم»

«وَاذکُر رَبَّکَ اِذا نَسیتَ» «وَاذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرَّعاً وخیفَة ًوَدوُنَ الجَهرِ مِنَ القولِ بِالغُدُو وَالاصال - سوره الاعراف آیه 205 ، در بامدان وشامگاهان پروردگار خویش را در درون خود بحالت تضرع وترس نه به آواز بلند یاد کن.)»

«فَاذکُروا اللهَ کَذِکرِکُم اباکُم اَو اَشَدَّذِکراً-سوره بقره قسمتی از آیه200،...پس خدایرا همچنان که پدران خود را یاد میکنید وار آن هم شدیدتر یادکنید.

«اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِولَذِکرُ الله اَکبَر(سوره العنکبوت قسمتی ازآیه 45 نماز از زشتیها وناشایست ها باز میدارد واما یاد خدا ی تعالی از آن بزرگتر است (1)» « واَقِمِ الصَّلوة َلِذِکری، سوره طه آیه 14 نماز رابرای یاد من بپادارید.... »

«وَمَن یَعش ُ عَن ذِکر الرَّحمنِ نُقَیض لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین ،سوره الزخرف آیه 36- آنکس که از یاد خدای رخ برتابد شیطانی را بر او برگماریم تاپیوسته با اوهمنشین باشد.»

ودر احادیث حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وارد است از جبرئل امین، از حضرت رب العالمین «لااله الا الله حِصنی وَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی، (2)»

وایضاً مَن قال لااله الا الله وَجَبَت لَهُ الجَنَّة،حدیث آنکس که گفت لا اله الا الله بهشت بر او واجب گشت.(3)

«والجَنَّة ُ قیعان، اَغراسُها سُبحان الله والحمدُلله ولا اله الاالله والله اکبر (4)»

«یاعلی علیک بذکر لااله الاالله فی الخلوات معنی یا علی بر تو باد که در تنهائی ها بذکر لا اله الاالله مشغول شوید.»«قولو لااله الا الله تفلحو-(ای مردم) بگوئید لااله الا الله تا رستگار شوید.

توضیحات

1-«اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِولَذِکرُ الله اَکبَر(سوره العنکبوت قسمتی ازآیه 45 نماز از زشتیها وناشایست ها باز میدارد واما یاد خدا ی تعالی از آن بزرگتر است . در این آیه شریفه توضیحی در خور است؛ زیرا که متبادر در ذهن آنست که مگر نماز یاد کردن خدا نیست؟ پس این چگونه ذکریست که از نماز بزرگتر است؟ وپاسخ این اشکال چنانچه فیض کاشانی در تفسیر صافی نقل فرموده آنست که فرمود (ذکرالله اکبر) یعنی یاد کردن خدا بندۀ خود را بزرگتر است از نماز اگر چه نماز نیز ذکر است چرا که نماز یاد کردن بنده است خدای خودرا، ومعلوم است که یاد کردن خدای تعالی از یاد کردن بنده بزرگتر است.

2- کلمه طیبۀ لااله الا الله حصار امن وامان منست؛ آنکس که در این حصار درون رود از عذاب من در امان است . این حدیث همان حدیث معروف سلسلة الذهب است که امام رضا ص هنگام عبور از نیشابور فرمود وفرمود بشرطها وشروطها .اَنا مِن شروطها: بشرط وشروط آن ومن خود از شروط تحقق توحیدم.

3- مَن قال لااله الا الله وَجَبَت لَهُ الجَنَّة،حدیث ،آنکس که گفت لا اله الا الله بهشت بر او واجب گشت.توضیح آنکه این کلمه باید ار سر صدق دل باشد توضیح بیشتر مراجعه بکتاب

4- «والجَنَّة ُ قیعانٌ، اَغراسُها سُبحان الله والحمدُلله ولا اله الاالله والله اکبر ، بهشت بیابانی هموار است ودرختان آن این چهار جمله معروف به تسبیحات اربعه است میباشد: 1- منزه خدای بزرگ 2- ستایش مخصوص خداست 3-خدایی نیست جز خدای یکتا 4- خدا از هر چه اورا وصف کند برتر وبزرگتر است.» در کتاب «عده الاعی» از ابن فَهد حِلّی از حضرت صادق (ص )روایت است که خدایتعالی (در حدیث قدسی) فرموده است :آنکس که در میانۀ جمعی از مردم یاد من کند من میانۀجمعی از ملائکه یاد اوکنم. واز حضرت صادق علیه السلام است که فرمود:رسول خدا فرمود:هیچ گروهی از مردم نیستند که در مجمعی گرد هم آیند ودرآن اجتماع خدای را یاد نکنند وبر پیامبر اودرود نفرستند جز آنکه اینچنین مجلس در روز باز پسین ایشانرا وبال وحسرت خواهد بودوهم از آنحضرت است که :در بهشت زمینهائی صاف وهمواراست چون اهل ذکر بذکر حقّ مشغول شوندفرشتگان بکاشتن درختان درآن زمین هموار مشغول شوند وچون یکی از این فرشتگان ازغرس درخت فروماند از اوپرسیده شود که چرا از کاشتن نهال باز مانده ای؟گوید:دوستِ ذاکرِ من ازذکر گفتن باز مانده است.وهم از آنحضرت است:هیچ چیز نیست مگر برای آن حدّی محدود است که به آن منتهی شود مگر ذکر که برای آن حدّی که با آن حدّ منتهی شود نیست؛ (مثلا) واجبات را خدایتعالی واجب ساخته است چون کسی آن واجبات را ادا کند همان حدّ آن فرائض است؛ ؛(همچون)روزۀ رمضان که آنکس که ماه رمضان را روزه دارد حدّ آنرا بجای آورده ، (همچنین) حجّ که چون کسی حجّ بجا آرد انجام آن همان حدّ اوست مگر ذکر حقّ که خدای تعالی از آن به اندک خوشنود نگردد وبرای آن اصلاً حدّی که به آن منتهی شود نیست. وفرمود :پدرم حضرت محمّد بن علیّ الباقرعلیه السّلام کثیر الذّکر بود چنانچه با او همراه بودم واو در حین حرکت بذکر مشغول بود، وبا او خوراک میخوردم واوهمچنان بذکر حقّ مشغول بود، واگر با مردم سخن میگفت در عین حال، اینکار ، اورا از ذکر حقّ باز نمی داشت، وهمی نگریستم که زبان او پیوسته به سقف دهان(برای اداء ذکر)چسبیده وبذکر تهلیل مشغول است واو پیوسته ما را بگرد هم جمع میکرد وتا بهنگام بر آمدن آفتاب به ذکر حقّ وامیداشت، ونیز از میان ما آنان که توانائی خواندن قرآن داشتند بقرآن خواندن وامیداشت وآنان که قادر بخواندن قرآن نبودند بذکر حقّ امر میفرمود. وخانه ای که در آن قرآن بسیار خوانده شود وذکر حقّ فراوان گفته آید برکت آن خانه بسیار گردد وفرشتگان رحمت در آنجا حاضر شوند وشیاطین از آن مکان دوری گزینند و(اینچنین خانه )اهل آسمانها را نورانی کند چنانچه ستارگان زمینیان را نورانی کنند، و(اما) خانه ای که در آن قرآن قرائت نشود وذکر حقّ گفته نگردد برکت چنین خانه کم شود وفرشتگان از آن دوری گزینند وشیاطین در آن مکان حاضر شوند وپیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله فرمود:نیکوترین اهل مسجد آن کسانند که بیشتر یاد خدا کنند.واز حضرت امام صادق علیه السلام (نقل است که) فرمود: شیعیان ما آنانند که چون خلوت گزینند ذکر خدا بسیار گویند. وهم از امام صادق(ص) آمده است که فرمود: خدایتعالی بموسی(ع) فرمود: چه شب وچه روز مرا بسیار یاد کن وبهنگام ذکر من خاشع باش. ودر احادیث قدسیّه است که هر بنده ای را که بدانم که تمسّک بذکر من بر وجود اوغالب وچیره است نظم وتدبیر امورش را خود بعهده گیرم وبا او همنشین شوم وبا او بگفت وگو پردازم وبا او انس گیرم. واز پیغمبر اکرم {روایت است) که فرمود که خدای تعالی فرموده است که چون بدانم که اشتغال به من بر وجود بنده ام غالب است میل او را (از خواستهای نفسانی)بسوی مسألت از خود و راز ونیاز با خود بگردانم؛ وچون بندۀ من چنین کند چون خواهد که بغفلت افتد من خود میانۀ او وغفلت حایل شوم (تا یک لحظه از من غافل نماند)؛ چنین بندگان، قهرمانان (میدان تفرید وتجرید وتوحید) ودوستان حقّانی منند، هم ایناند که چون خواهم زمینیان را (بواسطۀ کثرت گناه) کیفر دهم، آن عقوبت وکیفر را بخاطر ایشان از اهل زمین باز دارم چه اینان (در عشق و ولایت) قهرمانند:حضرت شارح(منظور حضرت راز شیرازیست) در کتاب مناسک العاشقین  خود در منزلت امثال ایشان فرماید:

بدان:کاین فرقه مردان خدایند / که در معنی وصورت ره نمایند

خدا را  گشته  پنهان در قِبابند /  بظاهر ماه  و باطن   آفتابند

اگرچه زحمت ایشان کثیراست/ زحق بس رتبت ایشان کبیر است

خدازین کاملان ازبسکه شاد است/همه انفاسشان عین جهاد است

شیاطین  با  بنی  آدم  ستیزنند / ولی از سهم این شاهان گریزند

چه گویم   آینۀ   فضل   الهند / چه گویم   آینۀ   رخسارِ شاهند

اگر در مجمع ایشان   نشینی  /  بجز انوار فیض حقّ نبینی                                               -وَاَوحَی اللهُ تَعالی اِلی موسی(ع): اَنا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی ، قالَ:فَمَن فی سِترِکَ یَومَ لا سِترَ اِلا سِترُک؟ قالَ: الَّذین یَذکُرُوننی، فَاَذکُرَهُم وَیَتَحابُّون فِی فَاُحِبَّهُم، اولئکَ الَّذین اِذا اَرَدتُ اَن  اُصیبَ اَهلَ الارضِ بسوءٍ ، فَذَکَرتُهُم فَدَفَعت ُ عَنهُم بِهِم ؛ یعنی وحی فرمود حقّ تعالی به سوی موسی علیه السلام که من جلیس وهم نشینم کسی را که ذکر کند مرا. عرض کرد موسی (ع) :پس کیست در سِتر وپردۀ تو، در روزی که سِـتر وپرده ای نیست مگر پردۀ تو؟ فرمود حقّ جلَّ .عَلا: آن کسانی که ذکر می کنند مرا؛ پس ذکر می کنم من ایشان را، ودوستی با یکدیگر در راه من می نمایند؛ پس دوست میدارم من ایشانرا. پس ایشان اند آن کسانی که هر وقت اراده کنم برسانم به اهل ارض بدی را، متذکّر می سازم ایشان را ودفع می کنم از اهل ارض به واسطۀ ایشان . واز حضرت ابی عبدالله(ص) وارداست آنکه:موسی رفت نظر کند در اعمال عُبّاد به طور سیاحت. پس دید مردی را که عابدترین مردم بود. چون شام شد حرکت داد آن مرد درختی را که در جنب او بود ودو انار از آن افتاد .گفت به موسی تو بندۀ صالحی ! واز ابتدای آنکه من بودم نیافته ام هر روز در این شجر مگر یک انار، واگر تو مردِ صالح نبودی دوانار یافت نمی شد در آن ، فرمود حضرت موسی که من از ساکنین ارض موسی بن عِمران ام. چون صبح کرد،

 سؤال کرد که می شناسی عابدتر از خود را؟ گفت قلان کس در فلان جا اَعبَد از من است. پس رفت موسی علیه السلام ودید مردی را عابدتر از عابد اوّل، بسیار، چون که شام شد، آمد از برای اودوگردۀ نان وآبی. گفت به موسی که کیستی تو؟ عبد صالحی! من در اینجا از وقتی که بوده ام نیامده است مرا مگر یک گردۀ نان، واگر توعبد صالح نبودی، دو گرده نمی آمد. گفت موسی که من از ساکنین ارضِ موسی بن عِمران ام. بعد پرسید که عابد تر از خود می شناسی؟ گفت: فلان کسِ حدّاد است در فلان شهر. پس آمد حضرت موسی به سوی او و نظر کرد دید که صاحب عبادتی نیست ، بلکه ذکر می کند حقّ تعالی را. چون وقت نماز در رسید، برخاست ونماز گزارد. چون که شام شد، نظر کرد به دخل خود، دید که دوبرابر هر روز است. پرسید از موسی که کیستی؟ عبد صالحی!از وقتی که خدا خواسته از برای من، دخل من در زیاد وکم قریب بهم بوده است وامروز دو برابر است، گفت: من مردی از ساکنین ارضِ موسی بن عِمران ام. پس آن مرد ثلثِ دخل خود را تصدّق کرد، .وثلث را به مولی وآقای خود داد،وثلثی را طعامی خرید، خود وموسی خوردند. پس تبسّم کرد حضرت موسی . گفت عابد : از چه تبسّم کردی؟گفت موسی: برخوردم من به عُبّادِ بنی اسرائیل، چنین وچنان، وایشان دعوت کردند مرا به تو که اَعبَد از ایشانی. وحال آنکه من ترا شبیه به قوم- در عبادت- نمی بینم. گفت: من عبد مملوک ام، آیا نمی بینی که ذکر می کنم؟ ونمی بینی که نماز را به وقت خود کردم؟ واگر اقبال کنم بر نماز ضرر می رسد به منافع مولای من، وضرر می رسد به عمل مردم. آیا می خواهی بروی به بلد خودت؟ حضرت موسی گفت: بلی،پس گذشت بر او ابری، حدّاد پرسید:ای ابر کدامین زمین را اراده داری؟گفت:فلان،گفت برو! وگذشت بر او ابری دیگر، گفت: به کدامین زمین می روی؟ گفت فلان، گفت:برو! وآمد ابری دیگر،

گفت:کدام زمین می خواهی بروی؟ گفت: زمین موسی بنِ عِمران، گفت: آهسته این مرد را بردار ودر زمین موسی بگذار!پس چون رسید حضرت موسی(ع) به بلدخود، در مناجات خود گفت: پروردگارا؛ به چه چیز رسید این عبد به آنچه من دیدم از او؟ حق تعالی فرمود:بسبب صبر کردن بر بلای من، وراضی بودن به قضای من، وذکر وشکر نَعماء من.

پس، از آیات واحادیث مذکوره،محقّق ومعلوم شد که تحریص وترغیب برذکر الهی جَلّ مَجدُه

در شریعت مقدسۀ بیش از همۀ عبادات است. وحق تعالی انیس وجلیس اهل ذکر است. ودفع بلا از خلق به وجود اهل ذکر است. ومکان اهل ذکر در زمین، چون کوکب است از برای اهل آسمان، چه رسد به قلوب ایشان. واهل ذکر«اَعبَدِ عُبّادند» (بمعنی عبادت کننده ترین عبادکنندگان اند). وذکر، شعار شیعیان خالصُ الوِلای اهل عصمت است در خلوت. واوصیاء علیهم السلام ، خود را آنی ولحظه ای از ذکر الهی فارغ نداشته اند. وذکر، حِصن الهی است، وسبب فلاح ورستگاری است، وباعث دخول در جنّت است، وبذر درخت های بهشت است، وترکش در مجالس، موجب حسرت است در قیامت. واز برای جمیع عبادات، حدّی ومرتبه ای است و وقتی، بجز ذکر که حدّش تکثیر است در تمام اوقات . وذکر باعث حضور ملائکه است وسبب هجرت وفرار شیاطین است، وباعث خشوع قلب است. وتوضیح این فایدۀ  مُستَنبَطه(معنی، بدست آمده) از آیات واحادیث مذکوره در ذکر حق تعالی آنست که حجابِ روندگان طریق حقّ جلّ وعَلا، غفلت ونسیان است؛ زیرا که در

*بدایت فطرت که روح به ظهور آمد از مُبدعِ(6)حقیقی، در کمال حضور بود به حسب مرتبۀ خود .واز عالم ارواح وقرب جوار پروردگار که حرکت کرد ودر مراتب جبروت(7) ملکوت(8) ومُلک عبور کرد مطالعۀ عوالم الهیه را می کرد، ودر هر عالمی تذکّر به آن عالم می نمود وقدری از ذکر حضور کامل خود باز می ماند تا آنکه گرفتار محبس طبیعت شد ونعوذ بالله بسیاری از عباد بسبب گرفتاری

*به حجب طبیعیه و هوی های نفسانی ،چنان غافل ومحجوب شدند که حق جل وعلا رافراموش کردند؛ وحق تعالی هم ایشان را فراموش کرد که: (نَسوُا اللهَ فَنَسِیَهُم، خدایرا فراموش کردند وخدا نیز ایشان را فراموش کرد یعنی بخودواگذاشت تا راه سعادت را گم کردند سوره توبه/67 ) .

وابن نسیان، باعث بیماری وامراض ارواح وقلوب گردیدکه: (فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ) ، حکیم حقیقی به اقتضای معالجه، هر مرض را به ضدش در دستور العمل قدیم که شفا خانۀ قرآن است ودر طبّ احمدی علیه السلام ، معالجه این «داء عُضال، یعنی درد بی درمان یا بیماری دشوار»نسیان را به دواء نافع ذکر خود فرمود (اُذکُرُوا اللهَ کثیراً لَعَلَّکُم تُفلِحون) ،ورستگاری از حجب غفلت را،ثمرۀ ذکر کثیر قرار فرمود تا آنکه به فلاح ابدی برسد

توضیحات

6- مُبدعِ=ابداع بوجود آوردن از عدم بدون نقشه وزمینه قبلی ومقصود از مبدع ،حقتعالی است

7-  جبروت= عالم تفصیل اسماء وصفات حق وبه تعبیر کلی تر عالم روح کلی وعقل کلی است وآن دومین عالم از عوالم پنچگانه است 

8-ملکوت=یا عالم نفس قدسیه کلیه الهیه است که مبداء ومنشأنفوس است در تنزلات مراتب خلقت وسومین عالم از عوالم پنجگانه .واین عالمی است میانه عالم روح کلی وعقل کلی که اصطلاحاً آنرا جبروت میگویند*-وقال رسول الله صلّی الله علیه وآله : قولو لااِلهَ اِلا الله تُفلحوا.واز حکمت بالغه، صعود وارتقاء به سوی خودرابه کلمۀ طیّبۀ لااِلهَ اِلاالله فرمود که (اِلیه یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیَّبُ) وباعث صعود وارتقاء را اعمال صالحۀ شرعیّه قرار فرمود که: (والعَمَلُ الصّالِح ُ یرفَعُهُ)؛ زیراکه کلمۀ طیّبه،معجونی است مرکّب از نفی واثبات، وسرکه وانگبین ، وحُجُب ظُلمانیّۀ طبیعت ونفس وهوی را رفع نتوان کرد مگر به سرکۀ نفی ماسوی الله، وذکر ویاد الهی وعهد قدیم روحانی را ظاهر نتوان ساخت مگر به انگبینِ اثباتِ حقّ جَلّ وعَلا . پس سرکه وانگبینِ نفی واثبات می باید، تا رفع کند مرض صفرای غفلت را از قلب وروح . وهرگاه این مرض به واسطۀ این شربت واین دارو مرتفع شد ونسیان وغفلت زایل گردید می تابد نور لاالِهَ اِلا الله از عقبِ حُجُب عزّت،ومعنی (فـَاذکـُرُونی اَذکـُرکـُم)ظاهر می شود، وعبد با تکمیل در مراتب عُبودیّت، باز به مرتبۀ مشاهدۀ تجلّی نور عظمت اُلوهیت می رسد، وبه حقیقت ومعنی (کـُلُّ شَیءٍ هالِکٌ وَجهَهُ) فایز ومتحقّق می گردد؛چنان که از حضرت رسول صلّی الله عَلَیه وآله سؤال نمودند که حکمت آنکه حقّ تعالی روحِ شریفِ لطیف را که مجرّداست مقیّد ومحبوسِ «دارُالمِحَنِ(بمعنی خانۀ محنتها وغمها)»بدن ودنیا جییست؟ فرمود: چون روح، استشعار به حقیقت عُبودیّت نداشت وبسبب تجرّد وصفای خود، تفرقه فیما بین عُبودیّت ورُبوبیّت- بر کمال- نتوانست نمود، حقّ تعالی به حکمت بالغۀ خود،او را در این سجن(معنی،زندانی)طبیعت مَسجون نمود، وهزاز باب حاجت براوگشود تا شعور کامل بهم رساند بر عجز وافتقار(معنی ،نیازمندی)وعبودیّت خود، وربوبیّت پروردگار ،

که «مَن عَرَفَ نـَفسَهُ فقد عَرَفَ رَبّه(یعنی،هر کس خود را شناخت پس بتحقیق خدای خود را شناخته است.)».وبعد ازتکمیل در معرفت حقّ جَل وعَلا رجوع به عالم خودنماید،«اَصفی واَبهی، بمعنی صافتر ورخشانتر»از مرتبۀ اوّل . ودر اینجا اسرارلطیفه وتحقیقات شریفه است که در این مختصر نمی گنجد.

 وحقّ جَلَّ وعَلا بحکمت بالغۀ کامله ،کلمۀ طیبۀ تهلیل را مشتمل بر دوازده حرف فرموده باشد؛ مفتاح وکلید دوازده دندانه بجهت افتتاح ابواب مُغلقۀ(بمعنی ،بسته) طبیعیّۀ ومراتب اربعۀ نفس ومراتب واطوار سبعۀ قلب که دوازده اند، مشتمل بر سه نوع از حروف که الف ولام وهاء است فرموده،دلیل است بررفع حُجُب ثلاثه طبیعیّه ونفس وعقل و روح، تا به استعمال این کلمه،حُجُب سه گانه روح مرتفع شود، و وجه خودرا که وجه الله اعظم است در عالم کون جلوه دهد، ومعنی خلافت الهیّه که مستلزم استجماع جمیع صفات وکمال است از او ظاهر گردد. پس قدر کلمۀ طیبّۀ الهیّه رابدان، واز وجوه حروفش آیات الهیّه را بخوان ، واز ذکر واستعمالش، اسرار وفیوضات الهیّه رابیاب به شهود وعیان. وبجهت ذکر واستعمال این کلمه، شرایط واَداتِ (بمعنی،اسباب)چند از اهل عصمت علیهم السّلام وارد است که مطّلع نیستند بر آنها مگر اهل اسرار از اهل الله، اگر طالبی از ایشان درباب «کـَما قال علی بن موسی الرضا(ص): بِشرطیها وشرُوُطِها وَاَنَا مِن شُرُوطها».(چنانچه امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا فرود: بشرط آن وشرطهای آن ومن خود یکی از آن شرطهایم.)

*-پس از این مقدّمات، بدان که ذکر را دو مرتبه است؛ اول: تذکّر یعنی متذکّر شدن بعد از نسیان وآن را مراتب چند است؛ اول: متَّعِظ شدن به مواعظ ونصایح انبیاء واولیاء علیهم السّلام وتَـیَقـُّظ وبیداری به واسطۀ تفکـّر واعتبار در آثار خلقت وصنایع ،

 وثانی: متذکّر شدن بر طاعاتی که فوت شده است از انسان در دنیا از روی غفلت،ومتذکّر شدن آنچه می آید از احوال وعَقَبات یوم آخرت.

سیم: تذکّر واشعار به مَبادیِ خلقت است تا حقارت ومذلّت خود بیابد که: (وَلَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ ِمن سُلالَةٍ مِن طینٍ)وقوله تعالی:(اَوَلا یَذکُر الِانسانُ اَنّا خَلَقناهُ مِن قَبلُ وَلَم یَکُ شَیئاً، یعنی، آیا آدمی هیچ بیاد نمی آورد که او هیچ نبود وما اورا آفریدیم.سوره بقره آیۀ57. ).وبعد از این درجۀ تذکّر، یقین می کند بر آنکه اصل او عدم ونیستی است .آنچه از وجود وکمالاتِ وجودیّه به او عنایت شده «مِلک طِلقِ، یعنی، مِلک بی قید وشرط»حقّ جَلَّ وعَلاست واوعبد است نه حُرّ(بمعنی،آزاد)وبه مُفادِ «اَلعَبدُ وَما فی یَدِهِ کان لِمَولاه،معنی، بنده وآنچه که دارد مال صاحب اختیاراوست».باید تسلیم پروردگار شود وتفویض امر به اوکند وبه اَوامر ونواهی او طریق عُبودیت بدون ملاخظۀ اجر وثواب، قیام نماید.

چهارم:تذکّر به امکان خود که منبع نیستی ونقاص وشُرور است. وتذکّربه وُجوب وغنای پروردگار که بحر هستی وکمالات وخیرات است، تا آنکه بسلوک فی سبیل الله، اکتساب فضایل واخلاق الهیّه نماید که «تَخَلَّقُوا بِاَخلاقِ الله واتَّـصِفُوا بِصِفاتِ الله، یعنی، به اخلاق الهی آراسته شوید وبصفات حضرت حق متّصف ومتحقّق گردید)». وشکر بر نَعماءِ جمیلۀ الهیّه نمائید.

 پنجم: تذکّرِ عهدِ اوّلِ روحانی است وآنکه خاصیّت فطرت روح، نور و وصل وقرب بود *ودر جوابِ (اَلَستُ بِرَبَّکُم ). (بلی) گفت،وخاصیّت عالَم طبیعت، ظلمت وغفلت وفصل(جدایی) است که آن سؤال وجواب را فراموش نمود. .پس از این تذکّر قصد کند عالم خود را که عالَم انوار وارواح وتجرّد است که«حُبُّ الوَطَن مِنُ الایمان،یعنی، وطن دوستی از ایمان است.»  

گنج علم ما ظهر مَعَ مابَطَن (9)       /     گفت از ایمان بود حُب الوطن

این وطن مصر وعراق وشام نیست  /   این وطن شهری است کور انام نیست

زآنکه از دنیاست این اَوطان تمام     /   مدح دنیا کی کند خیرُ الاَنام(10)

و وفا کند بعهد اولِ (اَلَست بِرَبَّکُم) که کرده است .

 ششم: تذکّرِ علم و حکمت است که خداوند جلَّ مَجدُه در انسان ودیعه گذارده است که :اَلحِکمة ُ ضالَّة ُ المُومِن،یعنی حکمت گم شدۀ مؤمن است؛ باید در ثانی اورا بجوید.

هفتم تذکّر انوار صفات وکمال الهیّه است که در عالَم روحانیّت، حاوی وجامع بود؛ وتذکّر وهَیَمان (یعنی ،حیرت ودل باختگی) حبّ ِ محبوب حقیقی است که در عالَم ارواح داشت وبسبب حجاب وارتداد(یعنی،بازگشت) به «اَسفَلَ السافِلینَ(یعنی،پست ترین درکات پست)، نور محبّت وهَیَمان ، در او مستور ماند که :(لفَد خَلَقنَا اِلانسانَ فی اَحسنِ تَقویمٍ ثُمَّ رَدَدناهُ اَسفَلَ سافِلینَ). پس معلوم شد که تذکّر، منتهی میسازد عبد را به محبّت الهیّه که در فطرتِ روح انسان مَکمون(پنهان،آنچه در اعماق چیزی پنهان شود) است.واز برای تذکّر معانی دیگر است که این شرح گنجائی آنرا ندارد«فَاطلُب مِن اهلِها،یعنی، از اهلش بجوی)

توضیحات

9- گنج علم ما ظهر مَعَ مابطن=آنچه که آشکار با آنچه پنهان است

10-(از مثنوی معرف به نان وحلوا شیخ بهالدین عاملی است.)

ادامه تفسیرباب ذکر

*وثانی : وذکر به معنی خلاص شدن از نسیان بدوام حضور قلب با حقّ تعالی، واز برای آن مراتب است ؛ اول: ذکر زبانی است بکلمۀ توحید تا آنکه ذکر قلبی شود.وثانی: ذکر خفیّ ِ قلبی که(واَذکُررَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضرُّعاً وَخیفَةً ودُونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ).وثالث ذکر توحید افعالِ حضرت «فعال لما یُرید، بمعنی، آنَچه بخواهد میکند» است که «لافاعِلَ فی الوُجُودِ اِلا الله ،یعنی، در عالم وجود فاعلی جز خداوند متعال نیست » . وشعور به آنکه امور بِیَد قدرت اوست.

 ورابع: ذکر اخلاق الهیه وشوق وتخلق به آنهاست، وشعور به دریافت معارف الهیۀ قلبیّه وتلقّیِ(برخوردکردن) اسرار ربوبیّت است.

پنجم: لزوم والتزام مناجات وراز گفتن با پروردگار است که «اَلمُصلی یُناجی رَبّه،یعنی نماز گزار با پروردگار خویش در راز ونیاز است». (وَاَقمِ الصلّوة لِذِکری) .

 ششم: دوام مشاهدۀ روحانیّه است که ذکر وادراک روح است که«....وروحی بمشاهدتک (11). هفتم: شهود ذکر حق جل وعلاست مر عبد را

*وخلاص شدن از دیدن ذکر عبد ،حق جل وعلا را وافترا(تهمت) بستن به خوددر ادّعای ذکر کردن خداوند؛ چنانچه حضرت امام صادق  (ع) در آخر این باب اشاره به این جلیۀ ذکر می فرماید، وا«اَنَا اَقُول – روحی فدا کلِماتِهِ العُلیا- کلامُهُم نُورٌ وَاَمرُهُم رُشد،ُوطُوبی لِمَنِ اتّبَعَهُم»(12). فرمودامام صادق(ع): کسی که ذکر کند حق تعالی را_در حقیقت_ پس آن کس مطیع است، وکسی که غافل شد از حقّ جَل وعَلا، پس آن کس معصیت کار است؛ زیرا که محقّق گردید که تعلّق دادن ارواح به اجسام، باعث احتجاب ونسیان ارواح است وفایدۀ آن، استشعار به عُبودیّت است. ورفع حُجُبِ غفلت ونسیان، بذکر است تا آنکه شاعر (متوجه) شود به عبودیّت خود ورُبوبیّت حق تعالی.پس بذکر حقّ جلَّ وعَلا استشعار به عبُودیّت خود ورُبوبیّت حقّ تعالی حاصل آید.وبعد از این شعور،اطاعت پروردگارحاصل می شود. پس ذاکر،مطیع است، وغافل ،عاصی، وطاعت، علامت هدایت وراه یافتن به حقّ تعالی است، ومعصیت علامت ضلالت وگمراهی است. ومعلوم گردید که اصل*-هدایت وضلالت، از ذکر وغفلت است؛ به این ترتیب که ذکر، سبب هدایت است وهدایت سبب طاعت است، وغفلت،سبب ضلالت است وضلالت، سبب معصیت است. پس بیاب جلالت شأن ذکر حقّ تعالی وذاکر را. پس بفرمودۀ امام صادق علیه السلام  محقّق گردید که اهل هدایت، اهل ذکرند واهل ضلالت ، اهل غفلت اند. فَعَلیهذا می فرماید: بگردان لِسان را تابع قلبت، وقلبت را قبلۀ لسان که حرکت لسان به اشارۀ قلب باشد وباید که حرکت داده نشود زبان مگر به اشارۀ قلب واَمرِ او که« اِستَفتِ قَلبَک، اِن اَفتاکَ افعَل وَ اِلا فَلا،یعنی_ از قلب خود اجازه بخواه اگر اجازه داد بکن وگرنه ،نه،.

وحرکت داده نشود زبان مگر بموافقت عقل ورضاء ایمان زیرا که ضیاء معرفت در قلب است، ونور علم وایمان در عقل است،وقلب، مَقر روح است(12) که قلب سلطان مملکت ِصغرای بدن است وعقل، وزیر سلطانِ روح است؛ وبدون حُکم این خلیفۀ الهی که روح است و وزیر آن عقل، هرگاه تصرّف در این مملکت به هوای نفس واغوای شیطان شود البته مملکت فاسد وضایع خواهد شد

*ونور عقل وروح را مستور ومحجوب خواهد نمود. لهذا انسان را در ذکر الهی می باید تابع قلب وعقل شود تا آنکه ذکر لسانی وعقلی وقلبی- بکمال- حاصل آید وعبد، متحقّق بحقیقت ذکر شود. تا حقیقت ذکر باعث شود تحقّق عبد را بحقیقت طاعت، وحقیقت طاعت، باعث تحقّق عبد به عبودیّت گردد. وثمرۀ تعلّق روح به بدن که عبودّیت است حاصل شود واز تحقّق عُبودیت، متحقّق بمعرفت رُبوبیّت گرددعبد. عارف کامل گردد ومَرضیّ وراضی از حقّ تعالی گردد ورجوع به عالم رُبوبیّت نماید که(اِرجِعیِ اِلی رَبّکَ راضِیةً مَرضِیَّةً) ، وبه امر 0(فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی) داخل در حزب عِباد کاملین شده به جنّت قرب الهی (فی مَقعد صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتدرٍ) فایز گردد.

توضیحات

11- وَروحی بِمشاهدتک =این جمله یکی از جمله های دعاء معروف قنوتیّه است.ودعا را اللهم منور ظاهری بعبادتک(یا اطاعتک)معنی خدایا ظاهر وجودم را که بدن من است به عبادت(یا اطاعت)خویش منوّر ساز وباطنی بمُحبّتک، وباطن مرابه محبت خوبش آراسته گردان وقلب مرا کانون معرفت وشناخت خود ساز، وروحی بمشاهدتک؛ وجان مرا جمال بیمثالت کامیاب فرمای وسِرّ باطن مرا به انوار عظمت خویش پیوستگی واتصّال بخش، آی آنکسیکه جلال وعظمت همگی از آند تو وکرم واحسان شیوۀ توست،                                              12- کلامُهُم نُورٌ وَاَمرُهُم رُشد،ُوطُوبی لِمَنِ اتّبَعَهُم= که جانم فدای کلمات باد میگویم:سخنانان همه نور وامرشان همه رشد وراهنمائی است، خوشا به حال آن کس که ازاین رهبران الهی پیروی کند                                                                                                                         

13-= مَقر روح است =مراد از قلب در نظر قران کریم واهل بیت وطهارت وعرفاء عالی مقدار چنانچه مطالب متن کتاب نیز ناظر برآنست نه این گوشت پارۀ صنوبری شکل است که در طرف چپ سینه قرار دارد بلکه لطیفه ایست الهی که مقر روح قدسی است(برای توضیح بیشتر به کتاب مراجعه شود).                    

**بعد می فرمایدکه تطابقِ لِسان باقلب وعقل به جهت آنست که حضرت «عالِم السّرّوالخَفیّات،یعنی ، دانندۀ رازها ونهانها)» ، علیم وداناست به ظاهر وباطن تو، وحذر کن که در حضور چنین عالِم خبیرِ بصیری، مخالف باشد قلب وعقلت لسان ترا درذکر، وکاذب شوی در ذکر کردن  حقّ تعالی واز اهل غفلت وضلالت وعصیان محسوب شوی. وحضرت امام صادق علیه السلام به جهت تحصیل حضور قلب وتوافق قلب وعقل ولسان وذکر الهی دستور العمل بیان فرموده که :باش مثل انسان در حالت نَزَع روح،(معنی،جان کندن) یا مثل کسی که واقف باشد در عرض اکبر قیامت؛ زیرا که در این دوحال، حضور حقّ تعالی دست میدهد، وسطوت الهی در قلب وعقل، موثر می شود وباعث رفع اشتغال نَفس از آنچه غیر مطلوب حق تعالی است می گردد و مشغول می شود به تکالیف واوامر ونواهی و وعد و وعید پروردگار،*ومشغول نمی سازد نفس  انسان را در این دو حال به غیر تکلیفات الهی. پس باقی می ماند انسان در این دو حال بر صرافت ذکرالهی به حَسَب قلب وعقل ونفس وجوارح واعضاء . وذکر اعضاء بنا بر فرمودۀ حضرت امام صادق(ص) امتثال اوامر ونواهی وارتکاب تکالیف شرعیّه است مطلقاً. واعمّ از ذکر زبان، عمل به ارکان است. پس طاعات وعبادات بدنیّه، اذکارِ اعضاء وجوارح اند. اما دلیل بر ذکر قلبی که ذکر به سرّ وپنهانی است نه به جَهر، در آیات واحادیث، بسیار است ودر کتاب «عُدَّةُ الدّاعی» روایت کرده است از «زُرارَة، یکی از اصحاب حضرت امام باقر(ص) وامام صادق(ص) است»از حضرت صادق(ص) که نمی نویسد مَلَک مگر آنچه را می شنود وحقّ تعالی فرموده است (وَاذکُر رَبّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعاً وخیفةً) پس نمی داند ثواب این ذکر را در نَفس مرد، غیر حق تعالی به جهت عظمت این ذکر وثواب آن. پیغمبر –که درود خدای بر او وخاندانش باد- به ابی ذر فرمود یا اباذر خدایرا خاملاًبسیار یاد کن ، گفت:خامل؟ فرمود پنهان.

وحضرت امیر المومنین(ص): مَن ذکَرَالله فِی السَّرَ فَقَد ذَکَرَ الله کثیراً. اِنّ المنافقینَ کانوُا یَذکُروُنَه ُ عَلانِیَةً وَلا یَذکُرونَه فِی السّرّ فَقال تعالی یُراونَ النّاسَ وَلایَذکُرُونَ اللهَ اِلا قَلیلاً).وقال *203-الصادق(ٌص): قال الله تعالی مَن ذکـَرَنی سِرّاً، ذَذَرتُهُ عَلانِیَةً »معنی،  امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: آنکس که خدایرا به نهان یاد کند، اوخدایرا بسیار یاد کرده باشد، اهل نفاق خدارا آشکارا یاد کنند اما در نهان از اوغافل باشند چنانچه خدایتعالی فرموده است:در پیش چشم مردم وبرای ریا وتظاهر خدایرا یاد کنند)وذکر خدارا جز اندک، آن هم بقصد ریا نکنند سوره نساء قسمتی از آیه 14وامام صادق(ع) (بنقل از حدیث قدسی) فرمود:که خدایتالی فرموده است : انکس که مرا در نهان یاد کند من اورا آشکارا یاد کنم.

واز آیات واحادیث مذکوره محقّق گردید که ذکر قلبی افضل از ذکر زبان است، چنان که قلب ، افضل از لسان است. واین ذکر قلبی یافت نمی شود مگر در نزد خواصّ از اهل الله که ارباب قلوب اند.

 پس از آنکه فرمود مراتب اذکار قلب وعقل ونفس وبدن را وفواید وثمرات آنها را با بواعث واسباب آنها_بالتّمام_شروع نمود به بیان ذکر روح انسانی که اجلّ از مراتبِ اذکارِ درجاتِ انسانی است؛ زیرا که روح، اجلّ است از سایر مراتب انسان ؛ پس ذکر وعمل اونیز اجلّ است از اذکار واعمالِ سایر مراتب انسانیّه. وذکر روحانی ، مشاهده ذکر کردن پروردگار است مر انسان را،وذکر سابق حقّ جلّ وعَلا مر انسان را به اظهار وجود وبیرون آوردن اوست از کتم عدم به عالم وجود ظهور؛ زیرا که ذکر هر کس در خور وجود اوست؛ ذکر حقّ جلّ وعَلا مثل کلام اوست؛ وکلام اونه به صوت وحرف است بلکه به اِشراق وتجلّی است ،چنان که از ابوابِ سابقه مبیّن شد آنکه تجلّی اول الهی که رحمت واسعۀ الهیّه است نَفَس رحمانی است، وارواح وعقول ونفوس را کلمات الهیّه نامند ؛ چنان که حضرت رسول(ص) بر نور وروح خود کلمۀ الهیّه اطلاق فرمود؛پس روح انسانی، خود ذکر حق ّجلّ وعَلاست مر انسان را. وتنزّل دادن

*[حق تعالی ]روح اورا از عالم جبروت وملکوت ومُلک ، ذکر کردن انسان است به ایجاد کردن قلب وعقل ونفس وبدن او، فعلیهذا ذکر کردن حقّ تعالی عبد را به وصفِ ایجاد ، واظهار مراتب روح وقلب وعقل ونفس وبدن است واین را چه نسبت است با ذکر کردن انسان،حقّ تعالی را به وصف وذکر زبانی یا قلبی یا عقلی ؛ زیرا که وارد است که « کُلّما مَیّز تُمُوهُ بِاَوها مِکُم فی اَدَقَّ مَعانیه فَهُوَ مَخلوق مثلُکُم، مَردود اِلَیکم،یعنی هر آنچه را با وهم وپندار خویش در دقیق ترین معانی آن تشخیص دهید آن خود مخلوقی همچون شما وبسوی شما مردود باشد نه خدای تعالی.

«اُذکروا الله شاه ما دستورداد  / اندر آتش دید ما را نور داد

گفت اگر چه پاکم از ذکر شما  / نیست لایق مر مرا تصویرها

لیک هرگزمست تصویر وخیال/ در نیابد ذات ما را بی مثال (مثنوی)ادامه دارد

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 18 دی 1397 ساعت: 13:52