ادامه باب ذکر امام صادق(ص) تفسیر بقلم حضرت راز شیرازی

ساخت وبلاگ

ادامه باب ذکر-2 

پس، فواید ذکر کردن حق ّتعالی انسان را راجع است نه ذات انسان وفواید ذکر کردن انسان، حق ّجلِ وعَلا را نیز راجع به ذات انسان است. وحقّ تعالی منزّه است از ذات انسان چه رسد به افعال واذکار او. امر کردن خداوند مر انسان را بذکر خود از برای متفطّن ساختن عبد است بر مِنَنِ سابقۀخود بر او که ایجاد وانعام اوست به نعمت وجود ولوازم وجود تا آنکه  شایق ومشتاق گردد،وتوجّه واقبال کند به حقّ جلّ وعَلا. واستفاضۀ فیوضات از بحارِ رحمت های الهیّه نماید. وبه مرتبۀ کمال انسانیّه که خلافت الهیه است فایز گردد. لهذا حضرت امام علیه السلام می فرماید که بگردان ذکر خود را به ازاء ذکر حقّ جلّ وعَلا مر ترا ،وحال آنکه بی نیاز است از تو- چنان که گفته آمد- پس ذکر حقّ جلّ وعَلا مرترا*اجلّ اَسنی واتم واَسبق است از ذکر تو،مر او را- چنان که بیان کرده آمد- در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام وارد است آنکه حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمودکه چون مبعوث شد موسی بن عمران وبرگزید حق تعالی اورا به مناجات خود وشکافت ازبرای او بحررا،پس نجات داد بنی اسرائیل را وعطا فرمود به اوتورات والواح راودیدحضرت موسی مکان خود را نسبت به پروردگار،پس گفت:پروردگارا کرامت فرمودی مرابه کراماتی که کرامت نفرمودی به احدی پیش ازمن، پس فرمودحق تعالی : ای موسی آیا نمی دانی آنکه محمد(ص) افضل است نزدمن ازجمیع ملائکۀ من وجمیع خلق من؟ گفت موسی: پروردگارا اگر محمّد(ص) افضل واکرم است در نزد توازتمام خلق تو،پس آیا در آل انبیا کسی گرامی تر ازآل من است در نزد تو؟فرمود حقّ جلّ وعَلا: یا موسی آیا ندانستی آنکه فضل آل محمّد(ص) بر تمام آل انبیاء مثل فضل محمّد(ص) است برجمیع انبیاء ومُرسلین، پس گفت موسی:پروردگارا اگرآل محمّد(ص) درنزد توچنین اند پس آیا دراصحاب انبیاء کسی هست گرامی تر از اصحاب من درنزد تو؟ فرمود حق تعالی : آیا نمی دانی آنکه فضل صحابۀ محمّد(ص) برجمیع صحابۀ انبیاء ومُرسَلین مثل فضل آل محمّد(ص) است برآل انبیاء ومرسلین وفضل محمّد(ص) برجمیع انبیاءومرسلین؟ پس گفت موسی: پروردگارا اگر محمّد(ص) وآل او واصحاب او چنان اند که وصف فرمودی، پس آیا در میان امّت انبیاء کسی هست افضل ازامّت من که سایه انداختی برسرامّت من از ابر، ونازل کردی بر آنها مرغ بریان وانگبین، وشکافتی از برای ایشان دریا را؟ پس فرمود حق تعالی: ای موسی نمی دانی آنکه فضل امّت محمّد (ص)بر جمیع امّت های انبیاء مثل فضل من است که خداوندم بر جمیع خلق من؟ گفت موسی: پروردگارا کاش می دیدم من ایشان را، پی وحی فرمود حقّ تعالی به موسی آنکه تو نمی بینی ایشان را، وحال وقت ظهور ایشان نیست ولیکن زود باشد که ببینی ایشان را در بهشت عدن وفردوس درحضور محمد(ص) که در نعیم بهشت مُتقلَّب می شوند واز خیرات بهشت، بهجت وسرور می یابند، آیا دوست می داری که بشنوانم ترا کلام ایشان؟ پس عرض کرد موسی: بلی پروردگارا! فرمود: پس برخیز بایست پیش روی من ومحکم کن کمربند خودرا مثل ایستادن عبد ذلیل در پیش روی سیّد ومولای جلیل، پس چنان کرد موسی که حقّ تعالی فرمود، پس ندا فرمود پروردگار عزّوجلّ: ای امّت محمّد(ص)! پس جواب دادند جمیع امّت محمّد(ص) حق ّتعالی را وحال آنکه ایشان در صُلب های پدرها ورَحِم مادرهای خود بودند به این عبارت که «لَبَّیکَ الّلهُمَ لَبَّیک لاشَریکَ لَکَ لَبَّیک اِنَّ الحَمدَوَ النَّعمَةَ وَالمُلکَ لَک لبَّیکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیک(14)»، پس فرمودحضرت که گردانیده حقّ تعالی این جواب را شعار حجّ،پس ندا فرمود پروردگارعزَّوجَلّ: ای امّت محّمّد(ص) قضای من برشما آنست که رحمت من سبقت می گیرد غضب مرا، وعفومن پیش از عِقاب من است از برای شما، پس بتحقیق اجابت می کنم شما را قبل ازآنکه دعا کنید مرا،وعطا میکنم قبل از آنکه  سوال کنید مرا، کسی که ملاقات کند مرا«بِشهادة اَن لا اِلهَ اِلا الله وَحدَه لاشَریکَ لَه واَنَّ مُحمّداً عَبدُهُ ورَسوُلُه صادِقٌ فی اَقوالِه، مُحِقُّ فی اَفعالِه وَاَنَّ عَلیَّ بن اَبیطالبٍ اَخُوُهُ َووَصیُّهُ مِن بَعدِهِ ووَلیُّهُ یَلتَزِمُ اِطاعَتةَ مُحمَّدٍ وَاَنَّ اَولِیائه المُصطَفَینَ الاخیارَ المُطَهَّرینَ المَیامینَ لَعَجایبُ آیاتِ اللهِ ودَلایلُ حُجَج اللهِ مِن بَعدِ هِما اَولِیائُه»(15)پس داخل می کنم اقرار کنندگان به این شهادت را در جنّت واگر چه باشد گناه آنها مثل کف دریاها. پس فرمود امام صادق(ص) وقتی که مبعوث کرد حقّ تعالی حضرت رسول را، گفت یا محّمد (وما کُنتَ بِجانِبِ الطُّورِ اذ نادَینا ) اُمتَّک بهذَا الکَرامَة ، سوره قصص قسمتی از آیه 46 یعنی ای محمّد(ص) آن هنگام که امتت راندا دادیم وباین کرامت سرافراز کردیم تو در وادی طور نبودی.  )

توضیحات

14-«لَبَّیکَ الّلهُمَ لَبَّیک لاشَریکَ لَکَ لَبَّیک اِنَّ الحَمدَوَ النَّعمَةوَالمُلکَ لَک لبَّیکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیک=تورا اجابت میکنم وگوش بفرمان توام بار پروردگارا تو را اجابت میکنم وگوش بفرمان توام تورا شریک وانبازی نیست تو را اجابت میکنم وگوش بفرمان توام همانا که ستایش ونعمت ومُلک همه از آن تُست تو را اجابت میکنم وگوش بفرمان توام تورا شریک وانبازی نیست تو را اجابت میکنم وگوش بفرمان توام.

15- بِشهادة اَن لا اِلهَ اِلا الله وَحدَه لاشَریکَ لَه واَنَّ مُحمّداً عَبدُهُ ورَسوُلُه صادِقٌ فی اَقوالِه، وَاَنَّ عَلیَّ بن اَبیطالبٍ اَخُوُهُ َووَصیُّهُ مِن بَعدِهِ ووَلیُّهُ یَلتَزِمُ اِطاعَتةَ مُحمَّدٍ وَاَنَّ اَولِیائه المُصطَفَینَ الاخیارَ المُطَهَّرینَ المَیامینَ لَعَجایبُ آیاتِ اللهِ ودَلایلُ حُجَج اللهِ مِن بَعدِ هِما اَولِیائُه=به شهادت آنکه خدایی جز خداوند یکتا نیست یگانه ای که شریک ندارد واینکه محمد(ص) بنده وفرستادۀ اوست که در سخن خویش راستگو ودر کارها خود جز اجراء حقّ انگیزه ای نداشته واینکه علی بن ابیطالب(ع)برادرووصّی او و ولی او پس از اوست که خود به پیروی ازمحمد(ص) ملزم ساخته واینکه اولیاء او برگزیدگان ومنتخبین ونیاکان وپاکان وخجستگان اند از شگفتی های آیات الهیه وراهنمایان بسوی حُجج الهی(یعنی ائمۀ اطهار)پس از آن دو بزرگوار اولیاء خدایند.

پس فرمود حقّ عزّوجلُ از برای حضرت رسول که بگو «اَلحَمدُلله رَبَّ العالَمینَ عَلی مَا اختَصنَّا بِهِ مِن هذِهِ الفَضایل،بمعنی،پروردگار جهانیان را بر این فضایل وکرامات که ما را بدان مخصوص داشت درود وستایش باد».وفرمود حضرت رسول ازبرای امّت خود که بگوئید این حمد را برفضیلت ها که حقّ تعالی کرامت به شما فرموده. واین حدیث شریف دلیل است بر ذکر کردن حق تعالی، عُبَّادِ این امّت را قبل ازوجود آنها، به فضایل. واین معرفت وشناسائی ذکر حق تعالی ترا، هر گاه حاصل شد، مورث می شود خشوع وخضوع وفروتنی وحیا از حق ّتعالی را وانکسار در نزد اورا؛ زیرا که متولّد میشود از این معرفت دیدن کرم وفضل سابق خداوند را نسبت به خود،وصغیر می شود در نزد این حال، طاعت توـــواگر چه بسیارباشدـــدر جنب منّت های سابقۀ او، وخالص می شود طاعات تو در این حال لِوَجهِ الله (برای رضای خدا). واگر ذکر حقّ را دربارۀ خود نبینی وببینی ذکرخودرا،*-ومورث می شود ریا وعُجب وسفاهت وغلظت قلب وکثیر شمردن طاعات ونسیان فضل وکرم پروردگار را. وحاصل نمی شود از دیدن ذکر خود مگر بُعد ودوری پروردگار، وجلب نخواهی کرد به دیدن ذکر خودت ــدر گذشتن ایّام بسیارـــمگر وحشت را. بعد حضرت امام صادق(ص) می فرماید: ذکری که در این باب بیان فرموده دوذکر است اول: ذکر خالص است به موافقت قلب که در اول باب ذکر شد وثانی ذکر صادق است، بنفی کردن ما سوی الله تعالی. وتفرقه این دو ذکر آنست که ذکر صادق ، ذکر روح است ودر رفع جمیع حُجُب نفسانی وعقلی وقلبی ظاهر می شود، لهذا در این حال، کثرات ورسوم عوالم کثرت از نظر شهودِ عارف، بِالمرَّة مرتفع می شود وبه نور معرفت توحید صفات،فایض میشود که حضرت سید الشَّهداءعلیه السّلام می فرماید: «اَنتَ الّذی اَشرَقَتَ الانوارَ فی قُلوبِ اَحِبائکَ واَوِلیائکَ حَتَی عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوک، معنی ، ای خدای من! این توئی که دردل دوستان ومحبّان خویش آنگونه اشراق انوارکرده ای تا در پرتو آن اشراقات ترا شناخته وبه یکتائیت ستوده اند».وذکر، اول مراتب حُجُب نورانیّه قلبیّه ظاهر می شود ورسوم عوالم کثرت هنوز باقی است. لهذا رسوم عوالم، مانع از نفی غیر حقّ است. پس نفی ماسوی الله که مورث فنای عَوالم کثرت است ویک جزء کلمۀ طیّبه است، حاصل نمی شود مگر به تجلّی روحانی در قلب انسان. وپس از ظهوراین تجلّی،ظاهر می شود بقای بالله واثبات حقّ تعالی که جزءِ ثانیِ کلمۀ طیّبه است وانسان دراین حال ذاکرحقیقی می شود بذکر صادق کامل الهی، بدون زحمت اغیار وماسِوی؛ واین ذکر، خاصّ صدّیقان ومجذوبین است؛ زیرا که سیر صدّیقین ومجذوبین، از وحدت به کثرت است که.

*(اَوَلَم یَکفِ  بِرَبَّکَ اَنَّهُ عَلی کُلَّ شَئٍ شَهید،معنی، آیا هیچ برهان از آن رساتر که خدای تو خود بر همه چیز شاهد وناظر وگواه باشد.سورۀفصلّت آخرآیه 53 ).پس اول نظرکن این طایفه بر شهود وجود حق تعالی است و وحدت ذات پاک وظهور اودر عوالم امر وخلق وباطن وظاهرکه (اللهُ نُورُالسّموات والاَرض):

محقّق شد که وحدت در شهود است   /  نخستین نَظره بر نور وجود است

دلی کز معرفت نور و صفا دید        /  زهر چیزی که دید اول خدا دید

لِهذا اول نظر این طایفۀ جلیله که اهل محبّت ومعرفت اند بر ذکرِ سابق خداوند است مر عِباد وموجودات را از عین منّت وجود که اگر نه ذکر موجودات را به ایجاد افاضه می نمود، هنوز هستی آنها در کتم عدم پنهان بود وابداً استشمام رایحۀ وجود نمی نمودند. پس هستی عبد ونعماء وآلاء متعلّقۀ به او «مِنَ البَدوِ اِلَی الخَتم وَمِنَ المَبدأ اِلَی المَعاد، یعنی ،از آغاز تا پایان واز مبدأ پیدایش  تا آنجا که بازگشت ایشان خواهد بود». ذکرحقّ جَل وعَلاست مرعبد را. ویکی از نعماءوآلاء متعلّقه وموهوبه به عبد از جانب پروردگار، ذکر والقاء ذکر اوست. پس ذکر عبد حقّ را، لازم ذکرِ حقّ است مر عبد را، بلکه یک نحو از اَنحاِء ذکرِ الهی است، کما قال مَولَی المَخالِف والمُوافق جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام:مازِلت ُ اُکَرّرُ(ایاک نعبد وایاک نستعین،معنی تنها تورا می پرستم وتنها از تو مدد میجویم.) حتی سَمِعتُ من قایلها؛ وقل الشیخ العاملی علیه الرحمة لسان الصادق (ع) فی هذا المقام لسانُ شجره الطور(16)

روا باشد انا الله از درختی      /    چرانبودرواازنیک بختی     ــ شیخ محمود شبستری

                                       **

ای دعا از  تو  اجابت   هم  ز تو   / ایمنی  از  تو   مهابت  هم   ز تو

چون دُعامان امر کردی درخطاب   / این دعای خویش را کن مستجاب  ـــمثنوی مولوی

از این جهت تمثیل فرمود امام صادق(ص) بکلامی حضرت رسول(ص): لا اُحصی ثَناءً عَلَیکَ اَنتَ کـَما اَثنَیتَ عَلی نَفسِک؛ بعد فرمود: پس حضرت رسول خدا نگردانید از برای ذکر خودمر حق تعالی را مقداری به علّت علمش به حقیقت سابقۀ ذکر الهی مر رسول را پیش از ذکر رسول (ص) مراورا. پس حضرت رسول(ص) با وجود کمال ذاتی آنکه سیّد اولاد آدم است وذات پاکش مقصود از خلقت عالَم است. که لَولاک لَما خَلَقتَ الاَفلاک، به این طریق عَلَمِ عجز افراخته که ذکر کردن خود را مقداری نمی گذارد؛ پس کسی که در تحت مرتبۀ حضرت رسول(ص) است اَولی است به آنکه ذکر خود را نبیند وقدری نگذارد ونظر اندازد به سابقُ ذکرِ حقّ تعالی مرعبد را. بعد دستور العمل وطریقۀ ذکر کردن مرعبد،بعد دستورالعمل وطریقۀ ذکر کردن مرعبد،

حقّ تعالی را می فرماید که هر گاه کسی اراده کند که ذکر کند حقّ جلّ وعَلا را، پس باید بداند آنکه مادامی که ذکر نکرده باشد خداوند، اورا بتوفیق از برای ذکر خود قدرت ندارد عبد بر ذکر کردن حقّ تعالی؛ یعنی این ذکر خود را هم از نَعماء موهوبۀ به خود داند که مسبوق به ذکر الهی است مر عبد را. پس: اَلعَبدُ وَ ما فی یَدِهِ کانَ لِمَولاه.وبا وصف تحقّق عبد به این حال، دیگر چگونه ریا وعُجب واستکثار طاعت از برای او پیدا خواهد شد. وآخر می رساند این نحو ذکر، عبد را به کمال معرفت ومحبّت حقّ جلَّ وعَلا ومعرفت ومحبّت می رساند عبد را به مرتبۀ ذکرصادق که کمال ذکرانسان است.«رَزَقنَا الله وَاِیَّاکُم مَقامَ اَهلِ الذکر،معنی، خدا ما وشما را مقام اهل ذکر روزی کند. ». ورحمة الله وبرکاتُه.

توضیحات

16- حتی سَمِعت من قایلها؛ وقل الشیخ العاملی علیه الرحمة لسان الصادق (ع) فی هذا المقام لسانُ شجره الطور=چنانچه سَرورِ مخالفان وموافقان جعفر بن محمد صادق(ع) فرمود: پیوسته ایاک نعبد وایاک نستعین را تکرار کردم تا آنگاه که آنرا از گوینده اش (که حقّ است) شنیدم وشیخ بهاءالدین عاملی رحمه الله در توضیح فرمود:که لسان حضرت صادق در این مقام در حکم زبان گویای درخت طوربوده است: چنانچه در قرآن کریم آمده است ،چون موسی به آن آتش که در جانب درخت وادی اَیمَن ودر بقۀ مبارکه بود نزدیک شد از آن درخت مقدس ندا شنید :که ای موسی همانا که منم پروردگار جهانیان سورۀ قصص آیه 30.

                          ***********  خاتمه باب الذکر

ازکتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقه امام صادق(ص) تألیف جناب آقامیرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله

 

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 196 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 17:26