باب سلام

ساخت وبلاگ

الباب عَشَر فی السَّلام باب نوزدهم درسلام

ترجمۀ اجمالیه اصل فرمان:فرمود حضرت امام صادق علیه السّلام :معنی سلام درعقب هرنماز ایمنی است ، یعنی کسی که ادا نماید امرحقّ تعالی را وسنّت پیغمبر اورادرحال خضوع وخشوع ازحقّ تعالی پس ازبرای اوست امان ازبلاء دنیا وبرائت ازعذاب آخرت.وسلام اسمی است از اسماء حقّ تعالی که امان  گذارده آن اسم را درخلق تاآنکه استعمال نمایند معنی اورا درمعاملات وامانت ها وانصاف ها و در تصدیق مصاحبت ایشان فیما بین خود،وصحّت معاشرت ایشان. واگر بخواهی بگذاری سلام را درموضع خود و اَدا کنی معنی او را پس پرهیزکن وتقوی بورز درحقّ تا آنکه سالم ماند ازتو دین تو وقلب تووعقل تو بآنکه چرکین وآلوده نکنی آنها را بظلمت معاصی،وتاآنکه سالم بمانند ملائکۀ حَفَظۀ تو آنکه به اِبرام وملال بیندازی ایشان را.وبه وحشت نیفتند ازتو بسبب بدی عمل توبا ایشان،وبه وحشت نیفتند از تو صَدیق و عَدوّ تو. پس اگر سالم نماند ازعبد کسیکه اونزدیکتر به عبد است پس آنکه دورتر است اَولی است. وکسی که وضع نکند اسم سلام را درموضع خود که مواضع مذکوره است پس سلامت ندارد و مسلمان نیست وکاذب است درسلامش واگرچه افشاء واظهارسلام درخلق کند. وبدان بدرستی که خلق میان فتنه ها وامتحان ها دردنیا وبلایای دنیا گرفتارند؛یا مبتلا وممتَحَن به نعمت اند تا آنکه ظاهر کند شکر حقّ تعالی را، ویا مبتلا به شدّت اند تا آنکه اظهارکند صبراورا. وکرامت عبد درطاعت است، وخواری درمعصیت. ونیست راهی بسوی رضوان حقّ تعالی مگر بفضل او،ونیست وسیله ای بسوی طاعت او مگر بتوفیق او، ونیست شفیع بسوی او مگرباذن او ورحمت او.

شرح تفصیلی باب سلام بقلم حضرت راز شیرازی

بدان که درابواب سابقه محقّق شد که مظهر جمیع اسماء کمالیّۀ الهیّه،انسان کامل است که اشرف از جمیع موجودات، وخلیفۀ الهیّۀ دراَرَضین و سماوات است وهرگاه آثار وافعال یکی ازاسماء الهیّه در انسان ظاهر نشود بقدرآن یک اسم ناقص است؛ یعنی ظهورانوار اسماء واخلاق الهیّه درانسان باعث کمال اوست. و انوار واخلاق واسماءِ الهیّه درانسان بمنزلۀ اعضاءِ روحانیّۀ باطنیّۀ انسان است که هر یک ازآنها درانسان ظاهرنگردد عضوی ازاعضای باطنی انسان ناقص است. ویکی از اسماءِ حُسنای الهیّه سلام است وظهوراین اسم درانسان باعث صحّت وسلامتی ظاهروباطن انسان است از جمیع امراض مُزمنۀ ظاهری وباطنی؛و هرگاه نور آثار این اسم درباطن و ظاهر انسان ظاهرنگردد درباطن و ظاهر مریض است به واسطۀ آفات بدنیّه ونفسانیّه وعقلیّه وقلبیّۀ خود.وحقیقت این اسم،سلامتی حقّ تعالی است بسبب کمال ذات و وُجوبِ وُجود از جمیع نقایص و مَکارهِ امکانی«کائناً ما کان ،یعنی، هرآنچه بودنی». و ظهور سلطنت این اسم در عباد بحسب مراتب ظاهر وباطن مختلف است؛

اول: سلامتی بدن است از امراض طبیعیّه،

دوم: سلامتی اعضاء است ازقصور و فقدان چون کوری وگنگی ولنگی وامثال ذالک،

سیم: سلامتی هرعضو است از معاصی متعلّقۀ به خود ازقبیل شهوات بدنیّه، یا متعلّقه بعبادِغیرخود ازقبیل مظالم ومَکاره نسبت به ایشان،

چهارم: سلامتی نَفس است از امراض مُزمنۀ اخلاق ذمیمۀ ردیّۀ نَفسانیّه،

پنجم: سلامتی عقل است از شُبه وشکوک درعلومِ مبدأ ومعاد ومتلّقات یقینیّۀ آنها،

ششم: سلامتی قلب است از امراض مُهلکۀ محبّت دنیا وجاه ومال ومنصب آن ؛ کما قال اللهُ تعالی: ( اِلاّ مَن اَتی اللهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ» سوره شعراء26/89و90

هفتم: سلامتی روح است از ذکرماسوی الله ومحجوب بودن از مشاهدۀ لقاءپروردگار.

384- پس عُروج کامل نمی کند به عالم قُدس وسلامت مگر کسی که سالم است ظاهراً باطناً از امراض مذکوره(1)،وخلق سالم اند از او.واقلّ مرتبۀ اسلام آنست که خلق سالم باشند از دست وزبان اوکه « المُسلِم ُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن یَدِهِ ولِسانِه،معنی،مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش درامان باشند». وکمال مرتبۀ اسلام سلامتی وتنزّه است از نقایص ظاهری و باطنی و شرک جلیّ وخفیّ؛چنان که در بارۀ مؤمنین می فرماید:(یا ایُّهَا الذَّینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السَّلمِ کافَّةً، معنی،ای اهل ایمان همگان به جهان سِلم وسلامت درآئید، سوره بقره2/ 208) ، پس ایمان قلبی اشرف است از اسلام ظاهری،واسلام حقیقی اشرف واکمل است از ایمان بمفادآیۀ مذکوره. پس صاحب ومظهرحقیقت اسم سلام که صاحب اسلام حقیقی است بلکه شیخ الاسلام است کسی که علاوه برآنکه خلق سالم اند ازاو درجمیع معاملات ومکالمات ومعاشرات وامانات ودیانات ، ظاهراً وباطناً،کسی است که با سکینه و وقار باشد وحَمول(=پر تحمّل) ومتواضع و صابر برایذاء (=آزار واذیت کردن) اهل غفلت باشد،مقابله نکند غافل را،ومنازعه نکند جاهل را چنانکه حقّ تعالی درحقّ ایشان فرموده:(وَاِذا خاطَبَهُم الجاهِلوُنَ قالُوا سلاماً سورۀ فرقان آیه63).

توضیحات

1-امراض ومذکوره=مقصود آن نیست که اگر کسی نقص عضو داشته باشد برای اوترقّی روحانی نیست ویا بکمال لایق بخود نمی رسد بلکه مقصود آنست که نقیصه درهر مرحله،اهمیّتش بقدرهمان مرحله است،همچون نقائص جسمانی که اگرچه آدمی درآن مرحله ازکمالی محروم است امّا این محرومیّت هرگز منشأ محرومیّت درمراحل بالاتر نمیشود.

ادامه مطالب باب سلام- وجامعیّت انسان کامل براین صفات مذکوره را نیست مگربسبب توفیق و عصمت الهی اورا؛ چنانکه دراحادیث قدسیّه وارد است که:ما زالَ العَبدُ یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِنَّوافِل حَتَی اَحبَبتُهُ *فَاِذا اَحبَبتُهُ کُنتُ الذَّی یَسمَعُ بِه وَبَصَرَهُ الذَّی یُبصِرُبِه وَیَدَهُ الَّتی یَبطِشُ بِها وَرِجلَهُ الَّتی یَمشی بِها؛ یعنی قرب بنوافل باعث می شود نورالهی را در ظاهر و باطن عبد که محفوظ می دارد اورا از خطا وزلل؛ چنانکه حضرت رسول،عصمت ازخطا وزلل را معجزه ونبوّت خودفرمودند وبه قریش فرمود:چهل سال است درمیان شما زندگانی می کنم، خلاف مروّتی ازمن به ظهورآمده که دیده باشید چه رسد به خلاف شریعتی که ازمن ظاهر شده باشد؟عرض کردند:ندیدیم ازتوخلافی، فرمود:آنکه مراحافظ وعاصِم(=نگهدارنده) بوده است ازخطا وزلل،اوخالق من وشماست، و برگزیده است مرابعصمت برشما،واگر به تقاضای طبیعت انسانی بوده است چرا در شما عصمت یافت نشده ؟ وَنَعُوذُ بِالله ازآنکه واگذارد حقّ تعالی انسان را به خود و در یک آن سلامتی و عصمت ظاهرو باطن از او فرارخواهد نمود.وباعث برتحمّل اهل ایمان وعرفان ایذا ومخاطبات جُهّال را آنست که آنچه تکلّم می کند جاهلِ غافل به آن یا تصوّر و اعتقاد می کند نیست مگرامور خیالیّۀ وَهمیّۀ بی حاصل که حقیقتی درواقع ونَفسُ الاَمر ندارد وقابل التفات نیست لِهذا مؤمن عارف کامل، مقابله می کند اورا بسلام که: (وَاِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالُوا سلامً)؛ یعنی سلامتی بقول که استمالت ومعذرت باشد، یاسلامتی بحال سکوت از جواب باشد.وچون خروج از صلوة و اتمام آن بسلام است- که: تَحریمُهَا التَّکبیر وَتَحلیلّهَا التَّسلیم،یعنی، به الله اکبرگفتن اِحرام نمازبسته میشود (وحالت نماز درنمازگزار تحقّق می یابد) وبسلام دادن فراغت حاصل میگردد. می باید عبد درحین خروج از نماز به سلام ترسان باشد؛ زیراکه شاید صلوة اومقبول نشده باشد؛ چنانکه جمعی ازبزرگی پرسیدند که چگونه

386- نمازمی گزاری؟ گفت: تنظیف می دهم وثوب را کامل می کنم وضو را و رو به قبله می کنم و حاضرمی کنم نیّت را و جمع می کنم قلب خود را و مُمَثَّل می کنم صراط را در زیر قدم خود،و جنّت را بر یمین خود و جهنم را بریسار خود، وحقّ تعالی را ناظر به خود می بینم درقلب خود، پس تکبیر می گویم بتعظیم، وقرائت می کنم بترتیب، ورکوع می کنم بخضوع، و سجود می کنم بتذلّل، و داخل می شوم نماز را به اخلاص،وخارج می شوم از نمازبخوف و اِشفاق(=ترسیدن)؛ آن جمع گفتند: باید نماز های سابق خود اعاده کنیم. پس اگر حقّ نمازرا بطریقی که در ابواب صلوة مذکور شد بعمل آوردسلام ایمنی است ازحقّ تعالی؛ چنانکه حضرت امام صادق علیه السّلام می فرماید: معنی سلام در آخر هر نمازایمنی است ازحقّ تعالی؛ یعنی کسی که ادا کند اَوامر وفرایض حقّ تعالی را ازاعضاء صلوة وارکان و سُنَن حضرت رسول(ص) را ازاذان واقامه و کثرت تسبیحات وقرائت سُوَرِطویلۀ قرآنی باخضوع وخشوع؛ پس از برای اوست ایمنی ازبلاء دنیا وبرائت ورستگاری از عذاب آخرت. بعد می فرماید: سلام اسمی است از اسماءُ الله که امانت گذاشته او را درخلایق بجهت سلامتی در معاملات وامانات و انصافات ومصاحبات ومعاشرات چنانکه بیان کرده شد.و وضع سلام درمواضع خود وتحقّق بحقیقت سلام به تقوای کامل است از ظاهر وباطن تا سالم بماند دین وقلب وعقل از دَنَس(=آلودگی) تیرگی معاصی، وسالم ماند ملائکۀ حَفَظۀ انسانی از اِبرام وملالت بسبب وحشت از بدی اعمال عباد، وسالم ماند صَدیق وعدوّ وعبد وخلایق از شرّ او. وهرگاه اقرب به عبد که قلب وعقل اوست سالم نماند از شرّنَفس اوپس سایرحَفَظه و

387-خلق که اَبعَد از اویند چگونه سالم خواهند بود ازشرّ او؛یعنی واجب آنست که اوّل درسلامتی عقل و قلب بکوشد که اقرب به انسانند وسلامتی آنها باعث سلامتی دیگران وسایراعضاست از انسان که:«اِنَّ فی جَسَدِ ابنِ آدَمَ لَمُضغَةً اِذا صَلَحَت صَلَحَ اَمرُ سایِرِ الجَسَد وَاِذا فَسَدَت اَمرُ سایِرِ الجَسَد، یعنی، همانا که دربدن آدمی پاره گوشتی است که چون پاکیزه شود کارجسد به اصلاح گراید وچون فاسد شود کارجسد تباهی پذیرد ومنظور از پاره گوشت دل آدمی است)(2).وکسی که وضع نکند سلام را درموضع خود که ذکرشد پس سلامتی نیست او را و قبول اسلام نکرده ،او را مسلمان واقعی نگویند؛ زیرا که محقّق شد که اوّل مراتب اسلام آنست که: المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُون مِن یَدِهِ ولِسانِه و این شخص کاذب است در اقراربه سلام اگرچه افشاء واظهار سلام در میان خلق نماید؛ زیرا که سلام بفعل است نه بقول، فعلش مکذّبِ قول اوست . بعد از این حضرت،اظهار فقر وضعف وابتلا وعجز خلق را می فرماید که خلق محصورند«بین الحاصرین،یعنی میانۀ دومحاصره کننده»

388-؛ یکی ابتلا وامتحان وافتتان(=آزمایش) به نعمای الهی، ویکی فقروبلا وشدّت ومِحَن دُنیوی؛ وانسان به ملاحظۀ وصول به کمال وطلب قرب ذوالجلال باید در این دو حال شاکر و صابر باشد؛ یعنی درحالت نعمت بغفلت ازحقّ تعالی گرفتار نشود بلکه شکرگزارباشد، درحالت فقدان نعمت و اشتداد مصایب وبلایا به اعتراض وکفر وشرکِ خفیّ گرفتار نشود بلکه صبرنماید تا گلیم خودرا ازغرقاب دنیای دنیّ دون بیرون برده باشد وبه سرمنزل امن وسلامت که جنّت ودارالسّلام الهی است  واصل و فایز گردد. ونظر کن به بزرگان دین که چگونه با وجود ترک دنیا وزهد وریاضات ومجاهدات وطاعات، ومصاحبت نبیّ و وصیّ وبشارات یافتن ازایشان درکمال ونجات، دِهشَت و وحشت دارند که اگرازمهالک دنیا نجات یابند ازعَقَبات آخرت چگونه نجات یابند وبه دار السّلام الهی چگونه خواهند رسید؛ چنان که کسی از معاندین ازجناب سلمان فارسی رضی الله عَنه پرسید که ریش تو بهتر است یا دُم سگ؟ جناب سلمان درجواب گفتند که اگرازصراط گذشتیم ریش من بهتر است، اگر نگذشتیم دم سگ بهترخواهد بود. وحضرت سیّد السّاجدین(ع) میفرماید( ترجمه عربی بفارسی): ای کاش می دانستم که آیا مادرم برای بدبختی بدنیا آورده و یا برای رنج کشیدنم پرورش داده است؟ بارخدایا ای کاش می دانستم که تو مرا ازاهل سعادت قرار داده وبقرب جوار خویش مخصوصم داشته ای تا بدین امید دیده ام روشن وجانم آرام شود. پس معلوم می شود که اهمّ مطالب ومقاصد انسان، سلامتی مال ومرجع و

389- ومآب (=بازگشت ومحلّ رجوع)وآخرت اوست والّا دنیا ساعتی است نه نعمتش را بقائی است ونه نقمت وبلایش را ثَباتی که: شعر 

«اِنَّما الدّنیا فَناءٌلَیسَ لِلدُّنیا ثُبوتٌ/اِنَّمَا الدَّنیا کَبَیتٍ نَسَجَتُهُ العَنکبُوت» (ترجمه: همانا که دنیا سرای زوال و فناست ودرآن استقرار و ثباتی نیست،دنیا، درست خانه ای را ماند که عنکبوت با لعاب دهن آنرا بهم بافته باشد: این بیت بحضرت امیرالمؤمنین علی عیه السّلام است).

پس عاقل آنست که دردو حالت از یاد حقّ تعالی فارغ نماند وچشم برتربیت وعنایت حقّ تعالی دارد و صبر وشکر کند تا به سلامت وعافیتِ آخرت برسد، آن وقت نه راحت دنیا ماند ونه رنج آن بلکه راحت ونعمت وسلامت ابدی در دارالسّلام حاصل شود:شعر

رنج کی ماند دمی کان ذُوالمِنَن/گویدت چونی تو ای رنجور من

لِهذا می فرماید که کرامت وعزّت عبد درطاعت حقّ تعالی است وهَوان(=ذلّت وخواری) وخواری در معصیت اوست، و نیست راهی به سوی رضای حقّ تعالی مگر بفضل او، ونیست وسیله ای به سوی طاعت مگر بتوفیق او، و نیست شفیعی از برای عِباد درنزد او مگر باِذن و رحمت او؛ یعنی اجتناب از معصیت باید نمود واصرار درطاعت باید کرد واینها را باعث وصول به دار السّلام ونجات ابدی ندانست بلکه چشم به فضل وتوفیق ورحمت حقّ تعالی باید دانست تا مَرضیّ حقّ تعالی وعَلا شود. «وَفَّقَنَا اللهُ وَاِیّاکُم لِمَرضاتِه،یعنی، خدا ما وشما را بآنچه موجب خوشنودی اوست توفیق دهاد.

 توضیحات2- همانا در دل آدمی پاره گوشتی است که چون پاکیزه شودکار جسد به اصلاح گراید وچون فاسد شودکار جسد تباهی پذیرد:این حدیث دنباله ای دارد وآن اینست :اَلا وَهِیَ القَلب، یعنی آگاه باشیدکه آن پاره گوشت دل آدمی است که درجوف اوقراردارد.امّا می باید دانست که اگر چه دراین حدیث صورت ظاهر قلب مورد سخن است امّا درواقع وحقیقت مقصود آن حقیقتی است که میانۀ عالَم ارواح وعقول مجرّده وعالَم اجسام قرار دارد ومحلّ تعلّق آن به بدن این عضلۀ صنوبری است که ازعالم ارواح کسب نور وصفاوحقایق می کند وازعالم اجسام به ظلمت وتیرگی وشقاوت وپلیدی آلوده میگردد وپیوسته درمعرض تأثیر پذیرفتن ازاین دوناحیه است، وقلب گفتن آن نیز به اعتبار تقلّیات ودگرگونیها دائمی اوست وسعادت وشقاوت نهائی آدمی نیز بسته به این تقلّبات است، ودرقرآن کریم نیزدربیش ازیکصد آیه سخن است؛ اینک بذکر دوآیه که یکی حکایت ازسعادت ودیگری شقاوت صاحبان این دوگونه دل دارد می پردازد:

ا-(یَومَ لایَنفَعُ مالُ وَلابَنُونَ اِلّا مَن اَتی اللهُ بِقَلبٍ سلیم – روزی رسد که نه مال ونه اولاد آدمی را سودمند نیفتد جزآنکس که بادلی سالم ازهرصفت نکوهیده خدای را دیدارکند.سوره شعرا26/88و89) 2-(فَوَیلٌ لِلقاسیِةٍ قُلَوبُهُم مِن ذِکرِالله - پس وای برآنان که دلهای سنگین ایشان ازیاد خداغافل است .سوره زمر39/22 )

از کتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقه تألیف جناب آقامیرزا ابوالقاسن رازشیرازی قدس الله

 

+ نوشته شده در  جمعه یازدهم مهر ۱۳۹۹ساعت 11:35&  توسط سیماهاشمزاده   | 

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 158 تاريخ : جمعه 23 آبان 1399 ساعت: 10:56