منهج اول باب بیست هشتم در باب صبر

ساخت وبلاگ

البابُ الثّامِن وَالعِشرُون فِی الصّبر

باب بیست وهشتم در صبر

ترجمّۀ اجمالیه اصل فرمان:فرمود حضرت امام صادق علیه السّلام:صفت صبر و شکیبائی ، ظاهرمی سازد آنچه را در باطن های بندگان است ازنوروصفا؛وجَزَع و بی تابی،ظاهر می سازد آنچه را درباطن های بندگان است از ظلمت و وحشت.وصبر ادّعا می کند آن راهرکس؛وثابت نمی شود درنزد صبرمگرصاحبان خوف وخُشوع وخَشیَت. و جَزَع،اِنکار می کند آن را هرکس،وحال آنکه آن ظاهرتر است برمنافقین یعنی کسانی که باطن ایشان مخالف ظاهر ایشان است به سبب آنکه نُزول محنت و مصیبت خبرمی دهد از شخص صادق وکاذب. وتفسیر صبرثبات است واستمرارمذاق(=دوام تحمّل چشیدن)صابر است؛وآنچه بوده باشد ازاضطراب،نام نهاده نمی شود صبر. و تفسیرجزع،اضطراب و آشوب قلب وحزن بی اختیارشخص وتغییر به هم رسانیدن رنگ صورت و تغییراحوال است. وهربلائی که نازل می شود که خالی باشد اَوایل او از خضوع وانابه وتضرّع به سوی حقّ تعالی پس صاحب آن بلا جزع دارنده وغیرصابراست.وصبرچیزی است که اوّل آن تلخ وآخرآن شیرین است از برای طایفه ای وازبرای طایفه ای تلخ است اوّل وآخرآن؛پس کسی که داخل شود درصبراز اواخرآن،پس بتحقیق داخل شده است ان را؛وکسی که داخل شود آن را ازاوایل آن، پس به تحقیق بیرون آمده است از صبر؛وکسی که بشناسد قدرصبررا،صبر نخواهد کرد ازچیزی که ازآن است صبر؛فرمود خدای عزّوجلّ در قصۀ موسی ع و خضر ع و «چگونه صبرمی کنی برآنچه احاطه نداری به آن ازحیثیّت خَبرَت(وَکـَیفَ تَصبِرُ عَلی مالَم تُحِط به خُبراً،سوره کهف 18 /68)؟ پس کسی که صبر کند از روی اکراه وشکایت نکند به سوی مردم و جزع نکند به پاره کردن پردۀ خود،پس اوست ازعامّ دردین، ونصیب او،ازآن چیزی است که فرموده است خدای عزّوجلّ:«وبشارت ده صبرکنندگان را(وَبَشّرِ الصّابرین،سوره بقره 2/155)»،یعنی به بهشت وآمرزش حقّ تعالی. وکسی که استقبال کند بلا را به قبول کردن به گشادگی، وصبرکند بر حالت وقار وسکینه،پس اوست از خاصّ ونصیب اوآن چیزی است که فرموده است خدای عزّوجلّ«بدرستی که حقّ تعالی با صبر کنندگان است(اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابرین،سوره بقره2 /153)

شرح تحقیق تفصیلی باب صبر بقلم حضرت راز شیرازی قدس الله

بدان ای عزیز –ثابت دارد تو را حقّ تعالی برصفت صبروشکیبائی درامور-آنکه صبرازجنود محمودۀ عقلیّه و اخلاق حسنه نفسانیّه ومِفتاح هر بستگی وقفل هرگشادگی است، ومقامی است از مقامات کمالیّۀ نفس انسانیّۀ مُتّقین ،ومنزلی است از منازل اهل تقوی ویقین درسلوک به سوی حقّ جلّ وعلا

500-برصراط مستقیم مُبین که لسان کتاب الله وسنّت حضرت رسول ص-هر دو- برآن ناطق است؛ چنان که حقّ جلّ وعلا می فرماید: (وَجَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدُونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروا وَکانُوا بِایاتِنا یُوقِنُون، یعنی وبرخی ازآنان (بنی اسرائیل)را پیشوایانی که خلق را به امرما هدایت کنند قراردادیم آن گاه که (درراه حق)صبرکردند ودرآیات ما (مقام حقّ) الیقین یافتند سوره سجده 32/24)

(فاَصبراِنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقینَ،یعنی پس صبرکن زیراکه حُسن عاقبت ازآن پرهیزکاران است سوره هود 11/49)

501-(اِنَّا وَجَدناهُ صابِراً نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّابٌ،یعنی ما او(ایوب)را صابریافتیم چه نیکو بنده ای که پیوسه روی(دلش)به سوی ما بود،سوره ص 38 /44).

:(وَبَشـِرالصّابِرینَ، الَّذینَ اِذا اَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالُوا اِنّا لِلهِ وَاِنّا اِلَیهِ راجِعونَ،اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبّهِم،اولئِکَ هُمُ المُهتَدونَ ،یعنی وبشارت ده صبر کنندگان را،آنان که چون به حادثه ای سخت وناگوار دچار شوند(صبوری پیشه کنند)گویندهمانا ما ازآن خداییم وبه سوی اوبازخواهیم گشت،اینانند که درود ورحمت پروردگارشان برایشان فرود آید،وایشان هدایت یافتگان سوره بقره2 /156و157)

وتَمَّت کـَلِمَةُ ربّـِکَ الحُسنی عَلی بَنی اِسرائیلَ بِما صَبَروا،یعنی چون بنی اسرائیل (درمصائب ودشواریها) پایداری کردند. پروردگارت فرمان نیکی(وکامیابی )برآنان مقرّر داشت سوره اعراف7/137)،

:(لَتُبلَوُنَّ في اَموالِکُم وَاَنفُسِکُم ولَتَسمَعُنَّ مِنَّ الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَمِنَ الَّذینَ اَشرَکُوا اَذًی کـَثيراً وَ اِن تَصبِرُوا وَتَتَّقُوا فَاِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمُورُ،یعنی بی گمان درمال وجان آزموده خواهید شدوبرشما از زخم زبان آنها که پیش ازشما کتاب آسمانی برآنها نازل شد وهم از آنها که شرک ورزیدند،آزار بسیار خواهد رسید،واگرصبرپیشه کنید و پرهیزکارباشید(البتّه ظفریابید)زیرا که استقامت وتقوی موجب قدرت اراده در کارهاست،سورۀآل عمران3 /186).

(وَاللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ،یعنی وخدا بردباران را دوست دارد ،سوره آل عمران3 /146))

(اَولئِکَ یُجزَونَ الغُرفَةَ بِما صَبَروا،یعنی آنانند که به پاداش صبری که کردند غرفۀ (بهشتی)به آنان عطا خواهد شد ،سوره فرقان 25/ 75).

(سَلامً عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَی الدّارِ،یعنی درود برشما برای صبری که کرده اید،وخانۀ آخرت چه نیکو حانه ای است،سوره رعد 13 /24)

(اِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِساب،یعنی همانا که پاداش بردباران،بی حساب عطا می شود سوره زمر 39 /10)

(وَاَصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ وَالعَشِیّ یُریدُونَ وَجهَهُ،یعنی با آنان که صبح وشام پروردگار خویش را می خوانند درحالی که(تنها)رضای او را طالبند شکیبائی کن،سورۀ کهف 18/28)

(وَصبِر عَلی یَقولُونَ وَهجُرهُم هَجراً جمیلاً،یعنی برآنچه (ازناشایست که کافران ومنکران)گویند شکیبا باش وبه طرزی پسندیده ازایشان دوری گزین؛ سوره مزمل 73/10)

502-واز حضرت اَبی عبدالله ص وارد است که فرمود:ترجمه فارسی«بردباری نسبت به ایمان همچون سر است نسبت به بدن؛ پس هرگاه که سربرود بدن نیز(ازبین)خواهدرفت؛همچنین هرگاه صبر برود ایمان نیز خواهد رفت-وآن کس که صبرنداردایمان ندارد-کافی

ترجمه فارسی،آن کس که صبر ندارد ایمان ندارد

ونیز فرمودهمانا که شخص آزاده،درتمامی احوال خود آزاده است؛اگراورا بلائی پیش آید،بردباری پیشه کند واگرمصیبت ها برای خرد کردن او دست به هم دهند،نتوانند که او را فروشکنند هرچند که اسیرومقهور شود وآسایش او به دشواری بدل گردد چنان که یوسف صدیق امین علیه السّلام را پیش آمد که هرچند مقهور واسیر شد،این قهر واسارت برساحت آزادگی او زیانی وارد نساخت،ونیزتاریکی چاه و وحشتش وآنچه که به اورسید،ضرری به وی نرسانید که خدای تعالی براومنّت نهاد وزورگوی متکبّری را که مالک اوبود بندۀ اوساخت. پس آزادش کرد وبه خاطراو برگروهی نیزرحمت آورد(ومشمول عنایت خودساخت)وصبر،این چنین خوبیها وگشایشها درپی دارد؛پس بردباری پیشه کنید ونفوس خویش را درجایگاه صبر وبردباری جای دهید تا پاداش نیک یابید –کافی (باب صبر)

503-وازحضرت ابی جعفر ص مَرویّ است که فرمود:بهشت پیچیده شده است به مکروهات و صبر؛پس کسی که صبرکند برمَکارِهِ دنیا داخل می شود بهشت را.وجهنّم پیچیده شده است به لذّات و شهوات؛کسی که عطا کرد به نَفس خود لذّت وشهوت آن را،داخل می شود آتش را ».وازحضرت ابی عبدالله وارد است که فرمود:«وقتی که مؤمن داخل شود قبرخود را،می باشد نمازازطرف راست او و زکوة ازطرف چپ او،وبِرّونیکوئی سایه افکند براو. وصبرمی گیرد گوشه ای را.پس هرگاه داخل شوند براو دو مَلَک سؤال،می گوید صبر ازبرای نمازوزکوة وبِرّ که: نزدیک شوید صاحب خود را واگر عاجزشدید شما ازاو،پس من نزدیکی می کنم تورا». واز حضرت ابوالحسن ص وارد است که فرمود:« اگرصبرکنی، رَشک بُرده می شوی واگرصبرنکنی،نافذ می گرداند خداوند تقادیرخود را،خواه راضی باشی و خواه کاره(=کراهت دارنده،ناپسند دارنده)». وازحضرت امیرالمؤمنین ص وارد است که: صبر ،دوصبر است؛صبردرنزد مصیبت،حَسَن وجمیل است،واَحسَن ازآن،صبردرنزد محرّمات است.وذکر نیزدو ذکراست،ذکرخداوند درنزد مصیبت،وافضل از آن،ذکراوست درنزد محرّمات؛پس این ذکر،منع می کند ازحرام».ونیز از حضرت رسول ص مرویّ است که می آید برمردم،زمانی که نمی رسد درآن زمان کسی به مُلک مگربه قتل نَفس وتجَبُّر،وبه غِنی مگربه غضب وبخل،

504- وبه محبّت مگربه بیرون رفتن ازدین ومُتابعت کردن هوی؛پس کسی که دریابد این زمان را،پس صبرکند برفقروحال آنکه قدرت داشته باشد برغِنی،وصبر کند بربُغض وحال آنکه قدرت داشته باشد برمحبّت،وصبرکند برذلّت وحال آنکه قادرباشد برعزّت،عطا می فرماید حقّ تعالی اورا ثواب پنجاه صدّیق،ازکسانی که تصدیق کرده باشند به من».وازجمله وصایای حضرت سیّد ساجدین ص است به حضرت اَبی جعفر ص:«یا بُنَیّ اصبِرعَلَی الحقّ واِن کانَ مُرّاً،یعنی ای پسرک من! براجراء حق پایداری کن هرچند تلخ باشد». واز حضرت امیرالمؤمنین ص منقول است ازحضرت رسول ص خدا که فرمود :«صبر،سه گونه است؛صبرکند درنزد مصیبت،وصبردر طاعت،وصبرازمعصیت؛پس کسی که صبر برمصیبت تا آنکه وارد شود اورا به حُسن تَعزِیَت (=عزا درلغت صبربرمصیبت،حُسن تَعزیت یعنی صبرجمیل وبردباری نیکو وخداپسندانه)،می نویسد حقّ تعالی ازبرای اوسیصد درجه که میان هردرجه ای تا درجۀ دیگر مثل میان آسمان وزمین؛وکسی که صبر کند برطاعت،می نویسد خداوند ازبرای او ششصد درجه که فیما بین درجه تا درجۀ دیگرمثل میان تُخوم(=حدود ومرزهای میان زمینها)زمین است تاعرش؛وکسی که صبر کند برمعصیت،می نویسد خداوند ازبرای اونهصد درجه که میان هردرجه تا درجۀ دیگر مثل میان تُخوم ارض است تا مُنتهای عرش رحمان» ونیزازحضرت ابی عبدالله ص مرویّ است:« کسی که مبتلا شود ازمؤمنین به بلائی،پس صبر کند برآن بلاء،می باشدازبرای او اجرهزار شهید».

505-وازحضرت رسول ص منقول است که:«حقّ جلّ وعلا فرمود:گردانیدم دنیا را درمیان عباد خود قرض؛پس کسی که قرض دهد مرا از دنیا قرضی،عطا می کنم او را به هریکی ده برابرتا هفتصد برابر وضِعف(=همچند،مثل یا بیشتر) آن وآنچه را بخواهم زیاده ازاین.وکسی که قرض ندهد مرا ازدنیا و بگیرم از او به قَسر(=فشار والزام) وجبر،پس صبرکند،عطا می کنم اورا سه خصلت که اگریکی ازآنها را به ملائکۀ خودعطا کنم،راضی می شوند به آن ازمن».بعد تلاوت فرمود حضرت این آیه را:(الَّذینَ اِذا اَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالُوا اِنّا لِلهِ وَاِنّا اِلَیهِ راجِعونَ، اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبّهِم،یعنی آنان که چون به حادثه ای سخت وناگواردچارشوند(صبوری پیشه کنند)گویند همانا ما از آن خداییم وبه سوی اوباز خواهیم گشت،اینانند که درود ورحمت پروردگارشان برایشان فرود آید ،سوره بقره2 /156و157)؛و فرمود:«این یکی از سه خصلت،(ورَحمَةٌ):این ثانی ازسه خصلت،(اولئِکَ هُمُ المُهتَدونَ،یعنی وایشانند هدایت یافتگان،سوره بقره2/157):این سیُم است؛واین آیه ازبرای کسی است که بگیرد خداوند ازاو چیزی را به قَسروزور».واز حضرت ابی جعفرص وارد است که:« مروّتِ صبردرحال احتیاج و فاقَه وتَعَفُّف وغِنی،بزرگتراست ازمروّت عطا کردن». ونیز فرمود:«صبرجمیل،آن است که در آن شکایتی نباشد به سوی مردم». ونیز از حضرت ابی عبدالله ص وارد است که فرمود:«اِنّا صُبُرٌ وَشیعَتُنا اَصبِرُ مِنّا،یعنی ما(اهل بیت ) بردبارانیم وشیعیان ما ازما بردبارترند»قُلتُ:«جُعِلتُ فِداک کـَیفَ صارَشیعَتُکُ اَصَبَرَ مُنکُم،یعنی گفم فدایت شوم چگونه شیعۀ شما از شما بردبارترند»؟ قالَ:«لِاَنّا نَصبِرُعَلی ما نَعلَمُ وَشیعَتُنا یَصبِرُونَ عَلی مالا یَعلَمُونَ،یعنی فرمود زیرا که ما صبرمی کنیم برآنچه می دانیم وشیعیان ما صبرمی کنند برآنچه نمی دانند».

506-پس ازملاحظۀ آیات واحادیث مذکوره،معلوم می شودآنکه صفت صبرصفتی است عظیم وخُلقی است کریم،باعث فُتوحات دنیویّه وفیوضات ودرجات اُخرویّه. وسبب صبرنورمعرفت است؛زیرا که مَنشإِ جمیع صفات حَسَنه نفسانیّه،نورمعرفت غایات وثمرات آن صفات است که مورث می شود حالت طلب آن صفت را؛وآن حالت،باعث می شودعمل به آن را. پس انوارمعرفت،اصل احوال واحوال،اصل اعمال وصفات است.ولِهذا حضرت امام ص می فرماید:صبر ظاهرمی سازد آنچه را دربطون عباد است از نور وصفا،چنان که جزع که ضد آن است ظاهرمی سازد ظلمت بُطون ایشان را؛چه ظهورهرصفت وعملی نیکو،دلیل است برحالت نیک انسان؛وحالت نیک او دلیل است برنور معرفت او ؛وظهورهرصفت وعمل بدی،دلیل است بر حالت مذمومّۀ او؛وحالتش دلیل است برظلمت باطن او. و صبرازصفات خاصۀ انسانیه است که ملائکه ازآن محرومند وحیوانات ازآن مَعزول؛زیراکه تعلّق دارد صبر،به اصناف ثلاثه از مصایب وبلایا،وطاعات وحَسَنات،ومعاصی وسیّئات ؛وچون حیوانات مَجبول برشهوت وغضبند،مُحرّک آنها درمُستَلَذّات نَفسانیّه وترک آن،نیست مگر شهوت وغضب که حکم در وجود آنهاست؛وملائکه نیزمَجبولند برعقل صِرف وشوق خدمت حضرت ربُوبیّت؛مُحرّک ایشان نیست مگرنورعقل وشوق که می دارد ایشان رابرخدمت وعبودیّت.وهیچ یک ازملائکه وحیوانات راجهت جامعه ای درعقل وشهوت نیست که هریک اقتضا نمایندعملی را ضدّعمل دیگری،برخلاف انسان که حقّ جلّ وعلا دوقوّۀ عقل وشهوت را به اوکرامت فرموده واو را جامع کرده است میان نور وظلمت ؛ و هریک ازاین دو،اقتضائی دارند برخلاف یکدیگرزیرا که شهوت مقتضی مشتَهَیات نَفسانیّه است اگرچه بر

507-خلاف حُکم الهی باشذ،ونورعقل،مقتضی طاعات وامتثال الهیّه است اگرچه خلاف مقتضای قوّۀ شَهَویّه باشد؛پس هیچ یک از ملائکه وحیوانات،درطاعت حقّ جلّ وعلامحتاج به صفت صبرنیستند مگرانسان که به سبب اجتماع این دو قوّه دراو،امتثال اوامرالهیّه وطاعات وحسنات را نتواند مگربه منع قوّۀ شَهَویّه وغَضبیّه؛زیرا که درحالت صِبی وطُفولیّت شهوت وغضب او را دعوت می کنند مثل بهائِم و سباع- بر مستلذّات بطنیّه وفَرجیّه ولَهو ولَعب وزینت وتفاخُر وتَکاثُر(=به بسیاری مال برهم نازیدن)دراموال واملاک وغیر آن باعث برتحصیل مشتهیات اوست. وپس ازافاضۀ نورعقل براو، و بر خورد برمَبدَإیَّت خالق بی چون،وارسال رُسُل واِنزال کُتُب ومعرفت شرایع به جهت هدایت عباد در طریق استقامت وسداد(=استواری)،ونجات دریوم معاد، و وصول به مقام قرب حقّ جلّ وعلا فی یوم التَّناد(=درروز رستخیز)،هوشیار می شود که باید به تقاضای عقل وشرع الهی حرکت نمود؛آنچه را حقّ جلّ وعلا حُکم وامرفرموده،اطاعت نماید وآنچه را نهی و زَجرفرموده، مخالفت ورزد،ودوری جوید ازهواهای نَفس؛ودراین مقام که می خواهد امتثال اوامرواِنتهاءِ ازنواهی الهیّه نماید،محتاج است به قوّت صبر؛زیرا که اِتیان به کثیری ازاوامروترک تمام مناهی،موقوف است به ترک مستلذّات طبیعیّه و مشتهیات نَفسانیّه وتحمّل مَشقّات بدنیّه که خلاف مُقتضای قوّۀ شهوانیّه است. پس دراوّل ظهورِ نورِعقل درانسان،مملکت بدن به تصرّف قُوای شهوت وغضب است. وحُکمرانی می نمایند درآن،وبعد از استمداد نورعقل ازنورنبوّت و ولایت وهمّت بستن

508-برعمل به شریعت،مُعارضه واقع می گردد فیما بین جُنود نَفس حیوانیّه وجهل،وجنود نَفس انسانیّه وعقل او درمملکت بدن،تا آنکه تأیید الهی وتوفیق ازلی وسعادت «نفسانیّه،امداد نمایند عقل را برجنود نفس»وجهل،ومغلوب سازد آنها را؛ ودراین حالت،چنین عقلی که مُؤَیَّد است به نورنبوت و ولایت،ظاهر می شود ازآن،انوار صفات حسنه واخلاق حمیده به قدربستگی به آن نورپاک.و انواراین صفات،درباطن مصوّرند به صُوَرملائکه که اِمداد می نمایندعقل ونَفس انسان را برشیاطین وجنود نَفس وجهل ،ومُنهَزم بلکه هلاک می سازند آنها را درمدّت مَدیدی ازعمرانسان ودرعرض مدّت مُعارضۀ دو لشکرحقّ و باطل با یکدیگرتا آنکه غالب شود لشکرحقّ بر باطل و به سبب عادات طبیعیّه که انسان دراَوائل به مُشتهیات بدنیّه داشته است،محتاج است درسه چیزبه صفت صبر؛اوّل:مصایب وبَلیّات،دوّم:طاعات وحسنات،سیُم:تَرک معاصی وسیّئات . ومصایب وبلیّات درداردنیا که دارمحنت واِبتلاست بسیار است؛ مثل مصیبت دراهل وقَرابات(=نزدیکان)واخوان واصحاب به موت وفَقد(=نیست شدن)و فِراق،ودرنَفس وبدن،انواع امراض واَوجاع واَسقام،و درعِرض وناموس،به عداوت وقِتال وطمع وحسد وغیبت وکِذب ازخلایق نسبت به انسان،ودرمال،به ظلم وجور و زوال وتلف درمداین وقِفار(جمع قفر:بیابانهای بی آب وعلف)بِحار؛وهریک ازاین مَصایب رایک نوع حُرقت وسوزش است غیردیگری.پس درمصائب،انسان محتاج است به صبر،تا درجزع وتلهُّف(=افسوس خوردن وآه کشیدن) نیفتد که او را از سُلوک اِلی الله و

509-طاعات بازدارد،علاوه برآنکه طالب آخرت بلکه مُحِبّ حقّ جلّ وعلا را شدّت محنت واِبتلاء،زیاده ازسایرخلق است؛وهرکس به حق جلّ وعلا دوست تروقریب تر،مصایب اودردنیا بیشترونُزول بلا بر او شدیدتر است، کـَما وَرَدَ عَن اَهل العِصمَةِ عَلَیهُم السّلام: البَلاءُ مُوَکَّلُ بِالاَنبیاءِ والَولِیاءِ ثُمّ الاَمثَلِ فَالاَمثَل،یعنی بلا(وآزمایش) برانبیاء واولیاء گمارده شده،آن گاه هرکه به ایشان شبیه تر،گرفتاریش بیشتر-کافی) وعمل به طاعات واکتساب حسنات را نیزمشقّت شدیدۀ کثیره است؛زیرا که تمامی طاعات،خلاف نَفس انسان وراحات وتمتُّعات اوست؛وازاین جهت است که ترغیب ازحقّ تعالی وشارع مقدّس برطاعات،به وعدۀ ثواب وفَوز به درجات عالیه شده است تا سهل شود مشقّت طاعات برایشان. و بقاء واستقامت براطاعت وعبودیّت،واحتیاط ازآنکه واقع سازند نَفس وشیطان اورا درفسادی که فاسد سازد طاعات او را،اَشَقّ است از مشقّت طاعات. پس درطاعات وبقای برطاعات،محتاج است انسان به صفت صبر تا درجزع نیفتد که باعث بُطلان طاعت واجر اوشود.واجتناب ازمعاصی،محتاج می سازد انسان را به مخالفت هواهای نَفسانیّه؛زیرا که مَنهیّات –تماماً-مُشتهیات

510-نفسانیّه ومُستلذّات طبیعیّه اند که مأموربِهِ نَفس وجهلند،وشارع مقدّس به جهت بیرون آوردن نَفس انسان از حُجُب ظلمات عالم طبیعت واِرجاع آن به عاَلَم نوروتَجَرُّد وقُدس،نهی فرمود اورا- به حکم الهی- از آنها،تا قابل گردد ازبرای دخول دربهشت وعالم قُدس،وشباهت به هم رساند با روحانیّین وملائکه؛چنان که حقّ تعالی می فرماید(وَاَمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ ونَهَی النَّفسَ عَنِ الهَوی، فَاِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأوی،یعنی وامّا آن کس که ازپروردگارخود وموقعیّت اوترسید ونَفس را ازمیل وهوس باز داشت،پس چنین نَفسی را جایگاه بهشت(قرب خدا)است،سورۀ نازعات 79/40و41). پس اجتناب ازمعاصی، چون خلاف هواهای نَفسانیّه است،احتیاج دارد به صفت صبر،تاغَلَبه نتواند کرد براونَفس کافرکیش او که بیندازد او را درنافرمانی حقّ جلّ وعلا. وتفاوت میان صبر برمَصائب وطاعات ومعاصی در فضیلت،برنَهج(=راه وطریقه) ترتیبی است که بیان کرده آید؛صبربرمصائب را سیصد درجه است از ثواب،وصبر برطاعات را ششصد درجه، وصبربرمعاصی را نهصد درجه؛ چنان که درحدیث عَلَوی نَبَوی علیه السّلام ذکرکرده آمد. وحقّ جلّ وعلا صبر برمصائب وابتلا را از عَزائِم(جمع عزیمه به معنی تصمیم استوار وهمّت گماشتن برامور) رجال،برامور عُبودیّت ودین و وصول به مقام قرب ویقین شمرده،که فرمود:(لَتُبلَوُنَّ في اَموالِکُم وَاَنفُسِکُم ولَتَسمَعُنَّ مِنَّ الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَمِنَ الَّذینَ اَشرَکُوا اَذًی کـَثيراً وَ اِن تَصبِرُوا وَتَتَّقُوا فَاِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمُورُ،یعنی بی گمان درمال وجان آزموده خواهید شد وبرشما از زخم زبان آنها که پیش ازشما کتاب آسمانی برآنها نازل شد وهم از آنها که شرک ورزیدند،آزار بسیار خواهد رسید،واگرصبرپیشه کنید وپرهیزکارباشید(البتّه ظفریابید)زیرا که استقامت وتقوی موجب قدرت اراده درکارهاست،سورۀآل عمران3 /186).وعلاوه برآن،صبرثمرات بسیاراست که به آنها وعده فرموده است حقّ تعالی از برای صابران درکتاب کریم خود؛

511-اوّل:خیردنیا وآخرت که مشتمل است برنجات ونَجاج(=کامیابی )انسان؛کـَما قال اللهُ تعالی:(وَمَن یَتِّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرجاً؛یعنی هرکه ازخدا بترسدبرای وی راه برون رفتنی نهد،سوره طلاق 65 /3) کسی که پرهیزکاری نماید به صبرمی گرداند خداوند ازبرای اومخرجی ازشداید.

وثانی:ظفربراَعداء است؛چنان که فرمود:(فاَصبراِنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقینَ،یعنی پس صبرکن؛ زیرا که حُسن عاقبت از آن پرهیزکاران است،سوره هود 11/49)

و ثالث:ظفر به مُراد است؛چنان که فرمود:وتَمَّت کـَلِمَةُ ربّـِکَ الحُسنی عَلی بَنی اِسرائیلَ بِما صَبَروا،یعنی چون بنی اسرائیل (درمصائب ودشواریها)پایداری کردند. پروردگارت فرمان نیکی(وکامیابی )برآنان مقرّر داشت سوره اعراف7/137). و وارداست که نوشت یوسف درجواب یعقوب علیه السّلام آنکه: «آباءِ تو صبر کردند، پس ظفریافتند؛تونیزصبرکن چنان که ایشان صبرکردند،تا ظفریابی چنان که ایشان ظفریافتند».

رابع:آنکه امامت وهدایت خَلق را مَنوط ومربوط به صبرفرمود که:(وَجَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدُونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروا ، یعنی وبرخی ازآنان (بنی اسرائیل)را پیشوایانی که خلق را به امرما هدایت کنند قراردادیم آنگاه که (درراه حق)صبر کردند سوره سجده 32/44).

خامس:ثناءِ حقّ تعالی است برصابرکه:(اِنَّا وَجَدناهُ صابِراً نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّابٌ،یعنی ما او(ایوب)را صابر یافتیم چه نیکو بنده ای که پیوسه روی(دلش)به وی ما بود،سورهص 38 /44).

سادس: بشارت وصَلوات ورحمت وهدایت است ازحقّ تعالی برصابران؛کـَما قالَ:(وَبَشـِرالصّابِرینَ،یعنی وبشارت ده صبر کنندگان را بقره 2/ 155)اِلی:( اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبّـِهِم وَرَحمَةً وَاُولئِکَ هُمُ المُهتَدُون،یعنی اینانند که درود ورحمت پروردگارشان برایشان فرود آید،وایشان هدایت یافتگان سوره بقره2 /156و157)

).سابِع: محبّت حقّ تعالی است با صابرین؛ت باصابرین که اعظم ثمرات است؛ کـَما قالَ:(وَاللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ،یعنی وخدا بردباران را دوست دارد ،سوره آل عمران3 /146).

ثامِن:فَوز به درجات رَفیعه درجنّت است؛ کـَما قالَ:(اَولئِکَ یُجزَونَ الغُرفَةَ بِما صَبَروا،یعنی آنانند که به پاداش صبری که کردند غرفۀ (بهشتی)به آنان عطا خواهد شد ،سوره فرقان 25/ 75).

512-تاسع:سلام وکرامت وتَحِیَّتِ عظیمۀ حقّ تعالی است بر صابرین؛؛ کـَما قال:(سَلامً عَلَیکُم بِما صَبَرتُم،یعنی درود برشما برای صبری که کرده اید،سوره رعد 13 /24).

عاشِر:ثواب غیرمعدود بدون غایت ونهایت است از برای صابرین؛؛ کـَما قالَ:(اِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِساب،یعنی همانا که پاداش بردباران،بی حساب عطا می شود ،سوره زمر 39 /10)

پس پاک ومنزّه است خداوندی کریم،ومولی وسیّدی جلیل وعظیم که به اِزای یک ساعت صبر در راه بندگی او،این همه کرامت دردنیا وآخرت به عبد صبورخودعنایت فرماید،وزِهی صفت وخُلق نیکی که مُثمِرمی شود این همه ثمرات بزرگ را؛چنان که حضرت رسول ص فرمود:«ما اُعطِیَ اَحَدٌ مِن عَطاءٍ خَیرٍاَوسَعَ مِنَ الصَّبر،یعنی ازعطایای نیکو چیزی به کسی عطا نشد که وسیع تراز صبرباشد ). پس صبر رُکن عظیمی است ازایمان،وخُلق شریف کبیری است ازاخلاق حمیده وازعظیم ترین اخلاق حضرت رسول وائِمّۀ هُدی علیه السّلام است که اصحاب ایشان موافقت ومُتابعت می کرده اند به آن بزرگواران،وبراین صفت،کرامات عظیمه ازایشان ظاهر می شده؛ چنان که درتفسیر امام حسن عسکری ص مَروّی است که:جناب سلمان(رض) گذشت برقومی ازیهود خواستند ازاومُجالست وحدیث گفتن به آنچه ازحضرت رسول ص آن روز شنیده است. جناب سلمان به سبب حرص داشتن برایمان و اسلام آنها-نشست درنزد ایشان وگفت: شنیدم ازحضرت رسول خدا ص فرمود:خدای عزّوجلّ می فرماید:ای بندگان من آیا نیست کسی که از

513-برای او به سوی حوایج بزرگ باشد که عطا نکنید شما آنها را مگربه شفاعت وتوسّل به دوست ترین مردم به سوی شما،پس قضا نمائید ان را حوایج را به جهت کرامت ازبرای شفیع ایشان؟آگاه باشید آنکه اکرمِ خَلق برمن وافضل ایشان درنزد من،محمّد وعلیّ واَئمّه عَلَیهم السّلام اند که وسایلند به سوی من؛پس کسی را که حاجتی باشد که بخواهد نفع آن را،یا داهِیَه(=امربزرگ)و مصیبتی باشد که بخواهد رفع آن را، بخواند مرا به محمّد وآل اَفضَلین طَیّبین طاهرین اوکه قضا می کنم حاجت او را بهتر از قضا کردن شما حاجت مُحتاجی را به شفاعت دوست شما». پس یهود با کمال سُخریّه گفتند:یا اَبا عبدالله (=یا ابا عبدالله کنیه جناب سلمان بوده است)!چرا نمی خوانی حقّ تعالی را به این بزرگواران که مقتدای تواند تا آنکه بگرداند تورا اغنای اهل مدینه؟ گفت سلمان که:خوانده ام حقّ تعالی را به جاه ایشان، از برای مسئَلتی که اَجلّ واَفضل واَنفَع است ازمُلک دنیا –بِالتّمام؛ وآن ،آن است که عطا فرماید مرا زبانی ثناگرازبرای ثنا وتمجید او،وقلبی شاکرازبرای آلاء ونَعماءِ او وبرمصیبت های بزرگ مرا صابر فرماید وحقّ جلّ وعلا اجابت مسؤول مرا فرمود؛واین بهتر است ازدنیا ومافیها،صدهزارهزار مرتبه. پس استهزاء کردند او را وگفتند: ادّعای بزرگی کردی که باید امتحان کنیم ما صدق تو را ازکذب؛لهذا به این تازیانه های خود می زنیم تورا،تا بخوانی حقّ تعالی را به حقّ ایشان که منع کند دستهای ما را از تو. پس سلمان گفت: اللهُمَّ اجعَلنی عَلَی البَلاءِ صابِراً،یعنی بار خدایا مرا صبر بریلا قرارده ،وآن مَلاعین زند سلمان را به تازیانۀ خود،بشدّت وقوّت، که خسته وبی حال شدند،وجناب سلمان

514-همان دعای اوّل را می کرد. گفتند:یا سلمان گمان نمی کنیم که جان دربدن توثابت ماند با این عذاب چرا سؤال نمی کنی ازخدا کفایت شرّ ما را ازتو؟ جناب سلمان فرمود:زیرا که این سؤال خلاف صبر است بلکه سؤال می کنم مهلت وصبررا.پس چون استراحت کردند،برخاستند وبه تازیانه ها زدند او را وگفتند:می زنیم تا جان ازتو بیرون رود یا کافرشوی به محمّدص ، گفت جناب سلمان: کافر نخواهم شد زیرا که حقّ تعالی برمحمّد ص نازل فرمود:(الَّذینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ،یعنی کسانی که به غیب ونهان جهان،ایمان می آورند،سوره بقره2 /3)،وتحمّل من مَکارِهِ شما را،باعث دُخول من است در مدح حقّ تعالی؛واین زحمت،سهل وکم است درجَنب آن. پس باز زدند او را تا خسته ومانده ومَلول شدند. بعد نشستند وگفتند: یا سلمان اگربودی ازبرای تو قدری درنزد خدا به جهت ایمان آوردنت به محمّد ص ، هرآینه مستجاب می کرد دعای تو را وکفایت می کرد ازتو شرّما را. پس فرمود سلمان:چه بسیار جاهل می باشید من طلب صبر کردم نه کفایت شرّشما.پس برخاستند درمرتبۀ سیُم،وزدند سلمان را به تازیانه های خود،وسلمان زیاد نکرد بردعای اوّل خود که صبر بود بربلا درمحبّت صَفیّ وخلیل وحبیب حقّ تعالی محمّد مصطفی ص. پس گفتند: چه می شود تو را ای سلمان؟ آیا مُرخَّص (=مجاز)نکرد تورا پیغمبرتو در تَقیّه ازاَعداء،ازبرای نجات،به لظهارکردن کفر به او؟ فرمود سلمان:مرخّص کرد مرا ، و لیکن واجب نفرمود،بَل اجازه داد که عطا کنم شما را آنچه خواهید ومتحمّل شوم مَکاره شما را؛وگردانید تحمّل برمکاره را اَفضل از دومنزلت،و

515-من اختیار نمی کنم غیرافضل را .پس برخاستند وزدند اورا به سِیاط(جمع سَوط معنی تازیانه ) خود،زدن بسیاری،که خون جاری شد ازجناب سلمان. گفتند-درحال سُخریّه-:حال،سؤال نمی کنی کـَفّ کردن ما را ازخود؟ سؤال کن هلاک ما را اگر راست گوئی در ادّعای خود که ردّ نمی شود دعای تو به محمّد ص وآل طیّبین ص او. گفت سلمان:مکروه دارم دعای هلاکت شما را،که شاید درمیان شما کسی باشد که قابل ایمان باشد،ومن به دعا،مُنقطع کرده باشم او را ازایمان.گفتند دعا کن درحقّ کسانی که تا وقت مرگ ایمان نمی آورند. پس ناگاه شکافت دیوار خانه ای که سلمان وقوم یهود درآن بودند،ودید سلمان حضرت رسول ص خوا را که فرمودیا سلمان اُدعُ عَلَیهم بِالهَلاک ؛فَلًیسَ فیهِم اَحُدً یَرشُدُ، یعنی ای سلمان به نابودی ایشان نفرین کن؛زیرا که درمیانۀ اینان کسی که قابل هدایت باشد نیست،چنان که دعا کرد نوح برقوم خود چون که دانست که ایمان نمی آورند ازایشان احدی غیرآن کسان که ایمان آورده اند.گفت سلمان به قوم یهود که: چگونه دعا کنم برهلاکت شما؟ گفتند:دعاکن که حقّ تعالی مُنقلب نماید تازیانۀ هریک از ما را افعی که بگیر سراو را وخُرد نماید استخوانهای او را وبخورد.پس دعا کرد جناب سلمان ونماند تازیانه ای ازسیاط آنها مگرآنکه منقلب ساخت آن را حقّ تعالی به افعی دوسر که به یک سر،سرآنها را گرفتند وبه یک سر،دست راست آنها را وخُرد خُرد کردند وخوردند آنها را تمام در آن حال،حضرت رسول ص خدا درمجلس خود نشسته بودفرمود:یا مَعاشرَ المُسلِمین بدرستی که حقّ جلّ وعلا نصرت داد برادر شما سلمان را،بربیست نفر از شیاطین یهود ومنافقین ،ومنقلب فرمود سِیاط آنها را به اَفاعی دوسر

516-که می خورند آنها را برخیزید که برویم ونظر کنیم براین اَفاعی که به جهت نُصرت سلمان مبعوث شده اند.پس برخاستند حضرت رسول ص واصحاب او،به سوی این خانه آمدند. ناگاه جمع شده بودند برآنها همسایگان،از یهود ومنافقین، ومی شنیدند نالۀ قوم را به سبب خوردن افاعی ومی ترسیدند ازنزدیکی به آنها.پس چون رسول ص خدا واصحاب آمدند بیرون آمدند همگی ازخانه به شارع (=کوچه و گذرگاه) مدینه-وشارع تنگی بود،خداوند وسعت کرامت فرمود آن را ده برابر.پس ندا کردن افاعی:« السّلام عَلَیکَ مُحمّد یا سَیّـِدَ الاَوَّلینَ وَالآخِرینَ السّلام عَلَیکَ یاعَلیُّ یا سَیّد الوَصِیّین!السّلامُ عَلی ذُرّیَّتِکَ الطَّیّبینَ الطّاهِرینَ الَّذینَ جُعِلُوا عَلَی الخَلائِقِ قَوّامینَ،یعنی درود برتو ای محمّد ص ای سیّد اوّلین و آخرین درود برتو ای علی ع ای سید وصیّین درود بردودمان پاک وپاکیزۀ تو که ایشان سرپرست و نگهبان تمام آفریدگان قرار داده شده اند.»مائیم سیاط این منافقین که تقلیب کرده است حقّ تعالی ما را به اَفاعی ازدعای این مؤمن،سلمان. پس فرمود حضرت رسول ص«اَلحَمدُ لِلهِ الذَّی جَعَلَ مِن اُمَّتی مَن یُضاهي بِدُعائِهِ عِندَ کـَفّهِ وَعِندَ انبِساطِهِ نُوحاً نَبیَّهُ،یعنی سپاس خدائی را که قرار داد درامّت من کسی را که به هنگام تنگی وگشایش دراجابت دعا هم سنگ نوح ع پیغمبر است». پس ندا کردند اَفاعی:«یا رسول الله ص بدرستی که شدید شده است غیظ ما براین کافرین،واحکام تو و احکام وَصیّ تو جایز است برما درممالک حضرت ربّ العالَمین؛ سؤال می کنیم تورا آنکه سؤال کنی حقّ تعالی را که بگرداند ما را ازافاعی جهنّم،آن چنانی که می باشند ایشان درآن مُعذَّب،چنان که دراین دنیا خوردیم ایشان را». حضرت ص فرمود: اجابت کردم شما را،مُلحق شوید به طبق اسفل ازجهنبم،

517-بعد ازآنکه قی کنید آنچه دربُطون شماست ازاجزای این کافرین،تا آنکه بوده باشد باعث کمال خِزی وعارایشان که دفن کرده شوند وعبرت گیرند ازآنها عبور کنندگان وبگویند درحقّ آنها که ایشانند ملعونون مُعَذَّبون به دعای ولیّ ودوست محمّد ص سلمان که بهترین مؤمنین است.پس قی کردند افاعی،اجزاءِ آن ملعون ها را ازبطون خود،وآمدند اهالی آنها ودفن کردند آنها را. واسلام آوردند جمعی از کافرین،وخُلوص ایمان حاصل کردند کثیری ازمنافقین به سبب صبرسلمان بربلا وظهورثمره و کرامت آن؛وغالب شد شقاوت برکثیری از کافرین ومنافقین که گفتند:این سِحری است آشکارا . پس اقبال فرمود رسول ص خدا برسلمان وفرمود:«یا اَباعبدالله توازخواصّ برادران مؤمنین مائی،واز اَحباب قُلوب ملائکۀ مقرَّنین می باشی،وتو درمَلَکوت سماوات وحُجُب وکُرسی وعرشی ومادون اینها تا تحت الثَر (=زیرزمین)، مشهورتری درفضل درنزد ایشان ازشمس طالعه در روزی که ابروغباری نباشد ، واز اَفاضل ممدوحین به قول حقّ تعالی هستی که (وَالَّذینَ یُومِنُونَ بِالغَیب)-تفسیر حضرت عسکری (ع -). واگرذکر مصائب حضرات رسول وامیرالمؤمنین وائِمّۀ طاهرین علیهم الصلوةُ والسّلام-شود،معلوم خواهد شد که صفت صبر، ازخصایص ذات پاک این بزرگواران بوده؛ چنان که از کُتُب احادیث وسِیر (جمع سیره به معنی دفتر اعمال)،مصائب عظیمۀ یک یک ازایشان ظاهرمی گردد،وهمچنین طاعات و عبادات ایشان که اَقَلّ آنها درشبانه روز،هزار رکعت نماز است،الی غَیر ذلِک. پس رجوع نمائید

518-به کُتُب احادیث تا معلوم شود بر شما که محاسن اخلاق چگونه است.پس بدان که صبردرلغت به معنی حَبس است؛کـَما قال اللهُ تعالی: (وَاَصبِرنَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ وَالعَشِی،یعنی با آنان که صبح وشام پروردگارخویش را می خوانند درحالی که(تنها)رضای او را طالبند شکیبائی کن،سورۀ کهف 18/28)؛یعنی حبس کن نَفس خود را با ایشان به عذاب کشیدن ازمُجرمین ومنافقین،وتعجیل مکن درعذاب آنها. ودراصطلاح اهل اخلاق،حبس نَفس است ازجَزَع وذکراضطرار خود درشداید؛ زیراکه شداید رامقداری و وقتی معیّن است که زیاد وکم وپیش وپس نمی شود؛پس جزع بی حاصل،وحبس نَفس که صبر است از جزع، لازم.ونیز اهل معرفت می گویند که صبر،حبس نفس است ازمرغوبات آن؛وآن فضیلت قوّۀ شهوانیّه است، وبرمکروهات آن؛وآن کمال قوّۀ غَضبیّه است. وازبرای صبر،درجات و مقامات است برحَسب درجات بطون واسرار انسانیّه؛

اوّل:حبس نَفس است از معاصی،وثبات اوبرطاعات الهیّه اگرچه به آن مایل وازاین مُنزّجِرباشد. ثانی:جبس ومنع اوست از میل به شهوات، وعادت دادن او را به مشقّت عبادات،وترک جزع بربَلیّات . ثالث:منع وحبس نَفس است از رُکون(=مایل شدن) به سوی بطالت، وبرانگیختن اوست برمُشایعت ومتایعت قلب در وِقایَت(=حفظ ونگاهداشت)فواید ومنافع دینیّه.

رابع: حبس نَفس است از مخالفت حیاء،وبرتحمبل بلاء،به جهت حُرمت ورعایت محبوب.

خامس: صبر کردن است برصراط مستقیم وقصد سُلوک به سوی حقّ جلّ علا وبلند داشتن همّت در طلب او.

سادس: صبراست با حقّ تعالی ازبرای او ورضای او.

سابع: صبر است درحقّ جلّ وعلا یعنی در تجلبیات صفات او

519-و اِتّصاف به انوار صفات وتَخَلُّق (=به خوی وخصلتی آراستن) به اخلاق او.

ثامن:ثبات است بردوام مشاهدۀ تجلّیات الهیّه، ومعاینۀ وُجه کریم او که اکرم وُجوه است وصبر است از ملاحظۀ غیرآن وجه،و مقارنت(=مقارنه بمعنی قرین وهم شأن ساختن دو یا چند چیز) به ما سوای او جلّ وعلا.

تاسع:صبر است به حقّ، درمقام بَقاءِ بِالله بعد از فناءِ فِی الله.

وبه سبب جلالت رتبۀ این صفت حَسَنه وخُلق ممدوح محمود، حضرت امام ص می فرماید: هرکس ادّعاءِ مقام صبر را می کند ولیکن ثابت نمی مانند درنزد صبر

520-یعنی درمقام صبرمگر درمقام اهل اِخباث که اهل خُضوع وخُشوع وخوف از حقّ تعالی می باشند ؛کـَما قال اللهُ تعالی:(وَبَشرّالمُخبِتین،الَّذین اِذا ذُکِرَاللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم،یعنی مژده اهل خشوع را،آن دسته از اهل خشوع که چون سخت حقّ بمیان آید وخدا یاد شود دلهای ایشان ازشکوه وهیبت حقّ لرزان گردد ، سورۀ حج 22/34و35)؛زیرا که حالت اِخبات وخضوع وخشوع دلیل برمعرفت است؛ونورمعرفت باعث برصبردرمصائِب معبود وتحمّل طاعات ودوری ازمعصیت وشیّئات است. پس صبرازبرای اهل معرفت است؛ درهر مقامی که باشند،صبر به قدرمعرفت آن مقام است.ومی فرماید: اِنکار می نماید جزع واِضطرار را در شداید هرکس،وحال آنکه آن ظاهرمی شود برمنافقین؛ زیرا که نُزول محنت و مصیبت،خبر می دهد از صدق وکذب صادقین وکاذبین. وچون منافقین دردعوی ایمان وحُسن اخلاق ، کاذبند وباطن آنها موافق با ظاهر وادّعای ایشان نیست-چه بَواطِن آنها از نورمعرفت حقّ تعالی ودین او عاری وبَری است، وبه سبب جهل وعاری بودن از نورمعرفت وعقل- به ورود مصائِب برایشان، ظاهرمی شود از ایشان جَزَع وفَزَع و وحشت واضطراب واضطرار؛وچون بیخ شجرۀ طیّبۀ معرفت و ایمان وعقل در ایشان نیست،از اغصان آن- که اخلاق حسنه اند نیزمحرومند؛وچون باطنشان مَغرس(=محلّ کِشت) شجرۀ خبیثۀ جهل وقُصور است اغصان اخلاق ذمیمه ازظاهرایشان هویدا است. ومی فرماید صبراِستمرارمَذاق است یعنی استمرارمَشرَب ومَذاق است- دربلا وراحت به نَج واحدوجَزَع که ضدّ صبر است- اضطراب قلب وظهورحزن وتَغَیُّررنگ واحوال است درهنگام نُزول مَصایب.

521-پس هرمصیبتی که خالی باشد اَوائل آن ازاِخبات وانابه وتضرُّع به سوی حقّ جلّ وعلا،به یقین صاحب آن غیرصابروجَزوع(=بی صبروتاب)است،زیرا که ازاسباب صبرخالی است. وصبرازبرای طایفۀ صابرین که اهل معرفتند،اوّلش تلخ است به سبب حُرقَت وسوزش بلا،وآخرش شیرین است به سبب برخورد به ثمرات و فواید شریفۀ جلیلۀ عاجِله وآجِلۀ آن،چنان که سابقاً مذکورگردید.وازبرای طایفۀ منافقین که اهل جهل وقصورند،اوّل وآخرش هردوتلخ است؛زیرا که ازسبب اصلی صبر که معرفت است خالی اند؛پس ازثمرات عاجله وآجلۀ آن نیزمحرومند،بلکه ازبرای ایشان است ثمرات جزع که ضدّ ثمرات صبر است. پس کسی که داخل شود صبر را از اَواخِرآن که حُلُو است،بتحقیق داخل شده است صبر را؛یعنی اگرتلخی اوّل صبررا برخود گوارا وشیرین کند و قَلَق واضطراب ننماید،او را صابر توان گفت.واگرداخل شود صبر را از اوایل آن،بتحقیق که خارج شده است ازصبر؛یعنی اگرتلخی اوّل صبر را گوارا وشیرین نکند برخود بلکه به جزع واضطراب افتد،خارج شده است ازصبر؛یعنی حالت معرفت،تلخی اوّل صبر را براهل معرفت شیرین می کند وحالت جهل وقُصور،اِقتضای حلاوت تلخی اوّل صبر را ندارد؛ومیان این دو مَذاق ومَشرَب، بَونی است بعید(بون به معنی مسافت ودوری است یعنی فاصلۀ بسیار).بعد می فرماید:کسی که شناخت قدر صبر را به حُصول معرفت سابقه برصبر و شناسائی به ثمرات لاحقه ازصبر،صبرنمی کند ازمصائِب وطاعاتی که صبردرآنها لازم است؛یعنی

وَلوع واصرار دارد براموری که صبر درآنها

522-لازم است، تا به دریافت آنها،ظاهرسازد صفت صبر را،وبه ثمرات آن بیش ازبیش فایز گردد . علاه برآنکه دربلا،برآمدن مراد محبوب است ودرسلامتی ،حُصول مُراد خویش؛ومُحِبّ،مُراد محبوب را برمُراد خویش ترجیح دهد؛پس صبرنتواند ازبلای دوست نمود.

واشاره فرمود امام ص به صبر موسی(ع) درملاقات خِضر(ع) وبرخورد به علوم او به طریق تمثیل، بقولِهِ تَعالی:(وَکـَیفَ تَصبِرُعَلی مالَم تُحِط بِهِ خُبراً،یعنی وچگونه صبر می کنی برآنچه احاطه نداری به آن ازحیثیت خُبرت ، سوره کهف 18/68)؛پس حضرت موسی(ع) طالب شد مُصاحبت باخضر را و خضر(ع) گفت: (اِنکَ لَن تَستَطیعَ مَعِیَ صَبراً،یعنی همانا توهرگزبا من صبر نتوانی کرد سورۀ کهف 18 /67)؛زیراکه خود راصاحب علوم لَدُنّـِیّه(=علم لدنّی،علمی راگویند که بی واسطه ازحضرت حق افاضه شود هم چون علوم انبیاء و اولیا)؛می دانست وحضرت موسی(ع)را بی خبرازآن؛لِهذا سلب استطاعت صبرازموسی(ع)نمودوحضرت موسی،به سبب وَلوع وحرص به امتحانات الهیّه،درجواب گفت :(سَتَجِدُونی اِن شاءَ اللهُ صابِراً،معنی زودا که اگرخداخواهد مرا صابر یابی،سورۀ کهف18 /69)؛پس چون حضرت موسی قدرصفت صبر را می دانست وعلم براَعلَمیّت خضرازخود دعلوم لَدُنیّه داشت،میل کرد به آنکه خود را درمقام امتحانات الهیّه وخضر(ع) درآورد تا برخورد به صفت صبر نماید؛وبه سبب معرفت قدرصبر،نتوانست صبرکند ازامتحاناتی که صبردرآن لازم است، واصرار کرد درمُصاحبت با خضر(ع) اگرچه آخرالاَمرطاقت نیاورد برصبرباخضر(ع) واعمال او.

523-بعد حضرت مُنقَسِم می فرماید صبر را به دوقِسم؛صبرعامّ وصبر خاصّ؛اوّل آن است که صبرکند عبد برآنچه صبردرآن لازم است ازروی اِکراه،وشکایت نکند به خلق از ورود شداید برخود،وجزع و اضطراب ننماید که پردۀ اودریده شود؛ونصیب اواز این صبر،بشارت جنّت ومغفرت الهیّه است کـَما قال اللهُ تعالی:(وَبَشـِرالصّابِرینَ،یعنی وبشارت ده صبر کنندگان را ؛یعنی به جنّت ومغفرت.

وثانی که صبرخاصّ است،آن است که صبرنماید برآنچه صبردرآن لازم است به سکینه واطمینان و وقار،و رو آورود به بلا،به گشادگی رخسار؛ونصیب اوازاین صبر،مَعیّت حقّ تعالی است با او؛چنان که فرموده است: (اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین،بدرستیکه خداوند با صبرکنندگان است ،سوره بقره2 /153).واین دوقسم ازصبر،درتِلوِ درجات ومقامات صبر،مذکور گردید.« اَللهُمَ اجعَلنا مِنَ الصّابِرینَ بِالصَّبرِالخاصّ حتی نَکُونَ مَعَکَ بِحُرمَةِ الخَواصّ مِن اَصفیائِکَ الطّیّبینَ الطّاهِرینَ،یعنی با خدایا به حرمت خواصّ از برگزیدگان وپاکان پاکیزه ات،ما را از صابران به صبرخاصّ قرار ده تا پیوسته باتو باشیم»

خاتمه باب صبر

از کتاب مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقۀ امام صادق(ص)وتألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله سره

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1402 ساعت: 16:39