منهج دوم باب بیست ویکم در زهد(المنجیات)

ساخت وبلاگ

اَبوابُ المُنجیات وَهِیَ اَربَعَةَ عَشَرَباباً

البابُ الحادی وَالعِشرُون فِی الزُّهد

باب بیستم ویکم درزهد ترجمۀ اجمالیّه اصل فرمان:فرمود امام صادق علیه السّلام-:زهد،کلید باب اخرت وبیزاری ازآتش است.وحقیقت زهد،ترک کردن توست هرچیزی را که مشغول سازد تو را از حقّ تعالی بدون اَسَف وحُزن برفوت آن وعُجب داشتن در ترک آن، وانتظارفَرَج ازآن،وطلب مَحمَدَت وثناء برآن،وعوض ازبرای آن،بلکه ببینی فوت آن را راحت و وجود آن را آفت، وهمیشه گریزان باشی ازچنین آفتی وتَمَسُّک جویی به چنین راحتی. وزاهد،آن چنان کسی است که برگُزیند آخرت را بردنیا، وخواری را برعزّت، وجهد کردن را برراحت، و گرسنگی را برسیری،وعافیت دور را که عافیت آخرت است برمحنت نزدیک که محنت دنیاست و یادحقّ تعالی را برغفلت،وبوده باشد نَفس اودردنیا وقلب اودر آخرت؛فرمود رسول خداص:« محبّت دنیا سر تمام گناهان است». آیا نمی بینی چگونه دوست می دارد مُحِبّ دنیا آنچه را دشمن داشته حقّ تعالی آن را؟ وچه گناهی است که زیادتر باعث شود حِرمان ازحقّ وخیرات او را،از محبّت دنیا؟! وفرموده اند بعضی از اهل بیت رسول ص:«اگربوده باشد دنیا بتمامها لقمه ای دردهان طفلی،هرآینه می اندازم آن را».پس چگونه است حال کسی که انداخته است اَحکام الهیّه رادرپشت سرِخود درتحصیل دنیا وحرص بردنیا؟ وحال آنکه دنیا خانه ای است که اگر احسان نماید به سوی ساکن خود،هرآینه تَرَحّم خواهد کرد تو را ونیکو خواهد کرد وداع تو را؛یعنی بدون زحمت، از تو مُفارقت نماید. وفرمود رسول خداص :«چون که خلقت فرمود حقّ تعالی دنیا را،امرکرد دنیا را به اطاعت خود،پس اطاعت کرد پروردگارخودرا؛پس گفت حقّ تعالی به آن:مخالفت کن کسی را که طلب کند تورا، وموافقت کن کسی را که مخالفت کند تورا! پس این دنیا برآن چیزی است که عهد کرده است حقّ تعالی به سوی آن، وخَلق کرده است دنیا را بر آن».

شرح تحقیق تفصیلی باب زهد بقلم حضرت راز شیرازی قدس الله

بدان که دنیا به تحقیق دارآفت وهَوان است وبیت مِحنت وخُسران،نوشش نیش است ونیشش دردلها باعث رِیش،طالبش اگربا جاه است لیکن درچاه است،مُحِبّش درمحنت وتَعَب است اگرچه ازنعمت دنیا درعَجَب است،عامِرش(=آبادکننده)ناسیِ خویش است ومُخَرّب دین وکیش ، امیرش اگرچه ظاهراً باعزّت است امّا دایماً به سبب حَسرَت درذلّت،مَدّاحش پشیمان ومُریدش پریشان ،مطمئنّ ِبه آن مُتزلزل است و مُعجَبِ به آن خجل،مفتون به آن حیران،جمع کنندۀ آن درزیان و خُسران،مُشتاق به آن عَلیل است وبَخیل به آن ذلیل،مَلعون به لعنت حقّ تعالی،مَطرود تمام انبیاء واوصیاء ومَتروک تمام اولیا وعُرفاست،مَعقوده(=زنی که در پیمان زناشویی باشد)عَرازیل (=شیطان)بی عقل و حیا وطلاق دادۀ حضرت مولی است،اِقبالش وَبال است وباطِنش مارپُرخطّ وخال،مالش ماراست وهلاکتش شِعار،دینش کفراست واِضلالش دِثار(=بالاپوش،مقابل شِعار که آن لباس زیر است)،مغرورش درضرراست وعمرش درگذر،بقایش فناست وبذل واِفنایش مورث عمرجاوید وبقاست،جویایش مغروراست

376-وزاهدش مسرور،قبولش باعث اضطرب وحزن وترکش مورث اطمینان وسُرور،درزهدش فوایدَ است وبرقُبحَش شَواهد است ، مدحتش کارهرغافل نابیناست وذَمَّش(=نکوهش) دأب انبیاء و اوصیاست؛چنان که حضرت رسول ص عبورفرمود برمَزبَله ای،دید جَدیِ(= بزغاله)مرده ای را در آن؛فرمود به اصحاب:این راچه قیمت است؟!عرض کردند:اگرزنده بود مُساوی دِرهَمی نبود.پس فرمود:قَسَم به مالِک نَفس من که دنیا خوارتر است نزد خدا ازاین.ونیزفرمود: مَثَل دنیا،مَثَل ماراست؛بیسیارنرم،ودرجوف آن زهرکُشنده است که حذرمی نماید ازآن مردعاقل،ومیل می کند به آن طفل جاهل.و نیزفرمود:بپرهیزیدازآنکه نازل شود شما را موت،وفرارکرده باشید از پروردگار خود درطلب دنیا. ونیزفرمود:نمی یابد مَرد،حَلاوت ایمان را درقلب خود تا آنکه بی پروا نگردد به اَکل کنندۀ دنیا.وحضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود:دنیا مغرورمی سازد وضرر می رساند ومی رود:

«یا طالِبَ الدُّنیا یَغُرُّکَ وَجهُها / وَلَتَندَمَنَّ اِذا رَأَیتَ قَفاها »

یعنی،ای آنکس که درطلب دنیائی!تو را روی(ظاهر وزرق وبرق)آن فریفته است،چون باطن آن بر تو آشکار شود،پشیمان خواهی شد. ونیز فرمود:دنیا قَنطَره(پُل)وپُلی است؛عبور نماییدازآن وفرو نروید درآن. ومُعین ترین اخلاق بردین زُهد دردنیاست.وحضرت ابوعبدالله علیه السّلام

377-فرمود:زهد دردنیا مورث ثُبوت حکمت است دردل،وناطق می سازد زبان را به آن،وبصیرمی گرداند برعُیوب آن ودرد و دوا را،وبیرون می آورَد زاهد را از دنیا سالم به سوی دارالسّلام آخرت  و گردانیده شده است خیرات_تماماً_درخانه ای ومِفتاح آن زهد در دنیاست. و:درهردل شکّ یا شِرک است،ساقِط است؛وغرض اززهد دردنیا فراغت قلوب است از برای آخرت وعلامت راغب درآخرت زهداوست درنَعمای حاصلۀ دنیا.وناقص نمی سازد زهد دردنیا،ازنصیب او ازحقّ تعالی،چنان که حرص حریص، باعث بر اِزدیاد نصیب نگردد؛پس مغبون،کسی است که به سبب حرص در دنیا،محروم ماند ازحظّ آخرت خود. و:طلب نمی نماید کسی حقّ تعالی را بربابی،افضل از زهد در دنیا وزهد ضدّ رغبت دردنیاست ازبرای اَعادی خدا. پس بدرستی که دنیا ایّامی معدود است که می گذرد،وحرام است دریافتن طعم ایمان بدون زهد. و:هرگاه خالی گشت مؤمن ازمحبّت دنیا،بلند می شود ومی یابد حَلاوت محبّت الهی را درقلب خود،ودرنزداهل دنیا چون مَجانین است،امّا مجنونی است که مخالطه(آمیزش ؛ودراینجا درهم شدن فکر و دیوانگی است)کرده درآن محبّت الهی که نمی تواند مشغول گردد به غیراو. و:قلب،هرگاه صفا یابد به واسطۀ زهد،تنگ می گردد برآن ، اَرض دنیا تا آنکه بلند می شود. و:نیست عملی بعد ازمعرفت حقّ تعالی وحضرت رسول وذُرّیّۀ طاهرین اوعلیه السّلام درنزد حقّ تعالی،افضل ازبُغض دنیا.و:درطلب دنیا اِضرار است به آخرت.ودرطلب آخرت اِضرار است به دنیا؛وثانی،اَحَقّ است ازاوّلی. و:تذکربه موت،باعث زهد است در دنیا.و: مُنادی حقّ تعالی هر روز ندا کند که:بزائید از برای موت،وجمع نمائید از برای فنا،وبنا گذارید برای

378-خراب شدن.دنیا رَوَنده است وآخرت آینده؛پس باشید ازاَبناءِ آخرت نه ازاَبناءِ دنیا،وباشید از زاهدین دردنیا وراغبین درآخرت؛وزاهدین در دنیا آنانند که گرفته اند زمین را بساط وخاک را فِراش وآب را طیب،وبریده اند ازدنیا؛وکسی که مشتاق است به جنّت،می بُرَدازشهوات دنیا،وکسی که ترسان است ازآتش،بازمی گردد ازمُحرّمات،وکسی که زاهد شد دردنیا،سهل می شود براو مَصایب دنیا. بدرستی که از برای حقّ تعالی بندگانی است مثل آنکه ببینند اهل بهشت را در بهشت درخُلود درنعمت وببینند اهل نار را درجهنّم مُعذَّب،ازشُرورمأمونند ودلهاشان محزون، اَنفُسِ ایشان عَفیف است وحوایج ایشان خفیف،صبرمی کنند درایّام قلیل عمرخود ودرمی یابند راحت طویل آخرت را،مستقیم است اَقدام ایشان،درشب جاری می شود اشکهایشان بر رخسار و پناه می برند بر پروردگارخود،سعی دارند دربازکردن رَقَبات(=جمع رقبهاست به معنی گردن)خود را ازآتش،وامّا درروز حُلَماءِ (=مردمان بُردبار)عُلَماءِ اَخیاراَتقیاءِ چندند که ظاهرمی شود درایشان خوف درعبادت،نظرکننده درایشان ومی گوید که مریضند و نیست درایشان مرضی یا جُنونی،امّا مُخالطه کرده است ایشان را امرعظیمی ازذکرآتش واهل آن. و: زاهد،محزون و مشغول ُالقلب است؛زیرا که داخل شده است قلب او را خالص صافی ازدین الهی که مشغول ساخته قلب او را ازسوای حقّ تعالی. باقی نمانده است دنیا وباقی نمی ماند؛ونیست آن مگر طعامی که بخوری یا لباسی که بپوشی یا زوجه ای که دریابی. وایمن نیست زاهد به بقاءِ 379-خود دردنیا،وایمن نیست به قُدوم(=درآمدن)آخرت ازعذاب وراحت؛زیرا که دنیا دارفناء وزوال است وآخرت،دارقرار،لیکن اهل دنیا غفلتند و مؤمنین،اهل فقه وعبرتند؛نه آنچه بشنوند ازغافلین ایشان را ازذکرحقّ تعالی کرنماید،نه آنچه ببینند از زینت دنیا،ایشان را از ذکرمشاهدۀ آیات الهی اَعمی سازد؛پس به سبب این علم وهوشیاری،فایز شوند به ثواب آخرت.وبدرستی که اهل تقوا ،«قَلیلُ المَؤونة،یعنی کسی که با اندک خوراک وپوشاک ومسکن زندگانی کند»و«کثیر المُعاونة،یعنی بسیار مددکار»اند به دوستان؛اگر نِسیان نمایند،متذکّر می سازند آنها را. گوینده اند به حُکم الهی،قائمند برامر او،وقطع می نمایند محبّت های خود را به محبّت پروردگارخود و وحشتناکند ازدنیا ازبرای طاعت مَلیک (مالک،پادشاه،خداوند) خود،ونظرکننده اند به سوی حقّ تعالی ومحبّت او به قُلوب خود،ودانسته اندآنکه او جلّ وعلا-منظور است وبس. وبه سبب عِظَمِ شأن او،دنیا درنزد ایشان چون منزلی است که کوچ نمایند ازآن،ویا چون خوابی است که درآن مالی یابند وبیدار شوند ازآن ونباشد با ایشان چیزی. ورعایت نمایند آنچه را حقّ تعالی ازدین و حکمت به ایشان عطا فرموده،وسؤال نکنند ازاجرعمل خود که درنزد حقّ تعالی است مگرآنچه را ازحقوق الهی برایشان است.ونیز حضرت رسول ص خدا فرموده که:«مرا با دنیا چه کار است؛ مَثَل من ودنیا مَثَل راکِبی است که نُزُول کند در زیردرختی درروز تابستان گرم،واستراحت نماید کوچ کند.ونیز ازآن حضرت مَرویّ است که: روزی بیرون آمد،وحال آنکه محزون بود. پس آمد مَلَکی از جانب حقّ تعالی وبا او بود

 380- مفاتیح خزائن اَرض،وعرض کرد: یا محمّد!این است مَفاتیح خَزائن دنیا ! میفرماید حضرت پروردگار: بگیرآنها را وبازکن وبردار آنچه خواهی،بدون آنکه کسرکند ازآن چیزی درنزد من. پس حضرت رسول ص فرمود:دنیا خانۀ کسی است که خانه ندارد،وجمع می کند آن را کسی است که عقل ندارد. پس عرض کرد آن مَلَک: قَسَم به آن کسی که تو را برحق مبعوث کرده که هرآینه شنیدم این کلام را از ملکی که می گفت در آسمان چهارم دروقتی که مَفاتیح دنیا را به من می دادند که خدمت توبیاورم.ونیز ازحضرت ابوجعفرص وارد است که: مَثَل حریص بردنیا مَثَل کرم ابریشم است که هرچه زیاد نماید برخود لفاف را،دورتر گردد از بیرون آمدن، تا آنکه بمیرد از غصّه. و نیزاز حضرت ابوعبدالله ص از وَصایای لُقمان وارد است که:ای فرزند! بدرستی که مردم جمع کردند پیش ازتو ازبرای اولاد خود،پس باقی نماند آنچه کردند. واین است وجز این نیست که تو درنزد مُستأجری(اجیر گیرنده)که امر کرده شده ای به عمل،و وعده کرده شده ای برآن اَجری؛پس تمام کن عمل خود را وبگیراَجر خود را، ومباش دردنیا به منزلۀ گوسفندی که واقع شود در سبزه زاری، پس بخورد وفربه گردد تا آنکه هلاک دروقت فربهی اوباشد؛لیکن بگردان دنیا را به منزلۀ پلی برنهری که بگذری ازآن وبگذاری آن را وبرنگردی به سوی آن تا آخر روزگار دنیا؛خراب ساز آن را وتعمیرمکن که تومأموربه عمارت آن نیستی. وبدان بدرستی که وقتی که واقف شوی درپیش روی حقّ تعالی،سؤال کرده می شوی ازچهارچیز:آنکه جوانی خود را به چه چیزی به پیری رسانیدی؟وعمرت را در چه فانی ساختی؟ ومالت را از کجا کسب کردی؟ ودرکجا صَرف کردی؟

381-پس مهیّا باش ازبرای سؤالات حقّ تعالی وآماده شو وجواب آنها را،وتأسّف مخوربرآنچه فوت شداز دنیا تو را؛زیرا که قلیل دنیا دوام ندارد و کثیرآن مأمون نیست صاحب ازبلای آن،پس بگیر بهرۀ خود را وجهد کن درامرخود،وبگشای پرده را از صورت خود،و مُعتَرّض شو ازبرای معروف پروردگارت،وتازه کن توبه را درقلبت،وسعی کن درفراغت خود پیش ازآنکه قصد کند تو را موت و قضای تو به سررسد وحایل گردد میان تو ومراد تو.ونیزاز وصایای حضرت امیرالمؤمنین ص است که فرمود:وصیّت می کنم تو را ونَفس خود را به پرهیزکاری کسی که حلال نیست معصیّت او و امید نیست به غیراو وغنا حاصل نمی شود مگربه او؛پس بدرستی که کسی پرهیزکاری نماید ازبرای حقّ عزوجلّ قوی می شود وسیرمی گردد وسیراب می شود،وبلند می گردد عقل او از اهل دنیا؛پس بدن او با اهل دنیاست و عقل او وقلبش معاینه می نماید آخرت را،پس خاموش می نماید به روشنائی قلب خود،آنچه را می بیند دوچشم او ازمَحبوبات دنیا ؛ پس می گذارد حرام آن را واجتناب می نماید ازشُبهات آن ، و صَرف می کند ازبرای حق،حلال صافی را مگر آنچه لابُد مِنه(=آنچه که شخص ازآن ناچار است)است از نان پاره ای که پشت او را مستقیم دارد، و لباسی که بپوشاند او را ازغلیظ وخشن تر ازآنچه بیابد ، ونبوده باشد درمایحتاج او وثُوق و امیدی مگربرخالق اَشیاء. پس جِدّ وجهد نماید وبه تَعَب اندازد بدن خود را تا آنکه ظاهرگردد استخوانهای پهلوی او وفرو رود دوچشمان او؛پس تبدیل می فرماید حقّ تعالی به عوض این ،در بدن اوقوّتی و درعقل اوشدّتی، وآنچه ذخیره می سازد حقّ تعالی درآخرت از برای او، بیشتر است از دنیا ازآنچه

382-بخواهد پس بینداز دنیا را؛زیرا که حبّ دنیا،کور وکر وگُنگ می سازد تو را وذلیل می گرداند رَقَبات را. پس تدارک کن درمابَقی عمر خود و مگوی فردا وبعد ازفردا؛زیرا که هلاک شدند کسانی که پیش ازتو بودند براَمانیّ (=آرزوها)وآمال خود تا آنکه آمد ایشان را امرحقّ تعالی یک دفعه وحال آنکه ایشان غافل بودند،پس نقل کرده شدند برتابوت خود به سوی قبرهای ظُلمانی تنگ خود،و واگذاردند ایشان را اولاد واهالی آنها.پس مُنقطع شو به سوی حقّ تعالی به قلبی خُشوع کننده ازترک دنیا وعزمی که نیست درآن شکستگی وخواری. اعانت فرماید ما وتو را حقّ تعالی بر طاعت خود وتوفیق دهد برمَرضات خود. ومَثَل دنیا مَثَل آب دریاست که هرقدر شُرب نماید ازآن عَطشان،زیاد می شود عَطَش اوتا آنکه می کُشد او را. ونیزازحضرت علیّ بن موسی الرّضا ص که فرموده :گفته است عیسی بن مریم ع از برای حواریّین خود:یا بنی اسرائیل! تأسّف مخورید برآنچه فوت شد شما را از دنیا چنان که تأسّف نمی خورند اهل دنیا برآنچه فوت شده ایشان را از دینشان در وقتی که برخورند به دنیای خود. و نیز حضرت عیسی ع فرموده است به حواریّین خود:راضی شوید به دَنّیِ دنیا با سلامت دین، چنان که راضی می شوند اهل دنیا به قلیل دین با سلامت دنیا:

«اَری رِجالاً بِاَدنَی الدّین قَد قَنِعُوا / وَلا اَراهُم رَضو فِی العَیشِ بِالدُّون

فَاستَغنِ بِالدّینِ عَن دُنیا المُلوکِ کـَمَا / استَغنَی المُلوکُ بِدُنیا هُم عَنِ الدّینِ»از اشعار عبدالله بن مبارک «یعنی،کسانی را می نگرم که از دیانت به اندکی ازآن قناعت کنند درحالتی که از زندگانی به اندک آن رضا ندهند.پس تو (ای آن کس که چشم عبرت بین داری) از زندگانی شاهانه،خود را به دیانت و(تقوی)بی نیاز ساز چنان که پادشاهان به دنیای(پر زرق وبرق) خود ،خود را از دین بی نیازساخته اند»احیاء العلوم

383-وسؤال کرده شد حضرت علیّ بن الحسین ص از زهد.پس فرمود:زهد را ده درجه است،اَعلی درجۀ زهد،وَرَع است واعلی درجۀ وَرَع،پست تر درجۀ یقین است واَعلی درجۀ یقین،پَست تر درجه رضاست.آگاه باش آنکه تمام زهد دریک آیه ازکلام حقّ تعالی است که فرمود: (لِکـَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَلا تَفرَحُوا آتاکُم،یعنی تاهرگزبرآنچه ازدست رود دلتنگ نشوید وبه آنچه به شما رسد دلشاد نگردید،سورۀ حدید 57 / 23).پس ازکلمات اهل عصمت ص وبیانات ونصایح ایشان،فَضایح دنیا ومحبّت آن واهل آن_ کـَما یَنبَغی_ظاهر آمد.فَعَلی هذا،زهد ازدنیا بهترین سببی است از اسباب نجات ازمهالک دنیوی واُخروی،وتَبَرّی از عذاب الهی،وکامل ترین مِفتاحی است ازبرای باب آخرت و جنّت؛ ولیکن بحسب اختلاف مراتب نَفس انسان،زهد را ده درجه است موافق درجات ایمان درانسان؛درجۀ اوّل ازبرای اهل بدایات(=جمع بدایت یعنی آغازها؛واهل بدایات،کسانی اند که درمراحل نخستین سلوک الی الله اند)است،وآن ترک کردن هرچیزی است که مشغول سازد(=بازدارد)عبد را ازحقّ تعالی،وقطع کردن علایق ورفع کردن عوایق ازسُلوک به سوی حقّ جلّ وعلاست،اگر چه اَسَف برفوت آن واِعجاب از ترک آن وانتظار فَرَج به عوض آن وطلب کردن ثنا به اِزای آن،

دراوّل امر داشته باشد. درجۀ ثانیه:ساقط ساختن رغبت است ازهر چیز؛یعنی با وجود ترک،رغبت به آن اصلاً نداشته باشد.

درجۀ ثالِثه:ترک کردن فُضول ازدنیاست وقناعت کردن برحقوق نَفسانی ومایحتاج اوست،تا آنکه فارغ سازد قلب را ازبرای تعمیروقت خود به حضور قلبی وقطع اضطراب آن به توجّه به حقّ تعالی.

384-درجۀ رابعه:مُجَرّد شدن ازمیل داشتن به آنچه فانی است تا تواند عادت نماید بر ایثار و بذل ،واحترازنماید ازصفت حرص وبندگی دنیا ،تا بگردد ازجملۀ اَحرار،وآزاد شود از رِبقۀ(ریسمان کنایه از وابستگی)دنیا واهلش.

درجۀ پنجم:تَبَرّی وبی میلی از ما سوای الله است درطریق ارادت او،ومُلتَزم شدن فقر است به سبب غِنا یافتن قلب به حقّ تعالی.

ودرجۀ ششم: صافی کردن باطن است از ظلمت عالَم دنیا،وبینا کردن بصیرت است به نورقُدس،تا مُکاشِف(دیده باطن بین)گرددبه بُطون عالم،به قدر صفای باطن.

درجۀ هفتم:اِعراض کردن است ازما سوای محبوب،و وحشت داشتن است ازغیرآنچه اُنس گرفته به آن از انوار تَجَلّی مطلوب.

درجۀ هشتم:که درمقام ولایات الهیّه است،طلب وحشت کردن است ازآنچه اِطلاق شود برآن اسم غیروطلب تَرویحِ(=به خوشی وآسایش رساندن)روح کردن از کسی که دیده می شود از او هرخیر به حَسب بصیرت قلبیّه.

درجۀ نهم:که درمقام حقایق است،رفع مَحاسن صفات است ازمُزاحمت شُهود جمال ذات حقّ تعالی

. 385-درجۀ دهم:که مقام نهایات است،ترک ونَفی وفَناء وُجود است یطوری که محو نماید رسم اِثنینیَّت ودو گانگی با مجبوب را. وهرکس ازطالبین حقّ تعالی،به قدر قابلیّت وصفای باطن،مرتبه ای ازمراتب زهد را اختیار نماید،تا مُحِبّ مشتاق کامل که در زهد به مرتبۀ کمال رسد،و بَذل وترک هستی خود را در محبّت محبوب حقیقی اختیار نماید که فَناءِ فِی الله است. وحضرت امام ص به این عبارت مختصر،اشاره به تمام مراتب زهد فرموده که:زهد تَرک شاغل(آنکه آدمی را به خود مشغول سازد)ازحقّ تعالی است. وشاغل سازنده از حقّ تعالی را مراتب چند است که اَعلای آن،وجود زاهد است؛وترک وجود،فنا ودرجۀ دهم از زهد است که مقام اهل نهایت و کمال است. پس کلام حضرت،حاوی وجامع جمیع مراتب دهگانۀ زهد است، ولیکن حضرت،شرط فرموده ازبرای زهد_مطلقاً_یعنی درهمۀ مراتب آن،آنکه تأسّف برفوت آنچه ترک کرده است نداشته باشد واِعجاب برتَرک آن نیز نکندو انتظارفرج ازآن ننمایدوطلب ثناءِ برآن ننماید ،بلکه فوت شاغل ازحقّ تعالی را راحت بیند وداشتن آن را آفت بداند،وهمیشه فرار کننده ازآفت باشد تَمَسُّک جوینده به راحت شود. پس به این چهارشرط،کامل گردد زهد زاهد درتمام درجات عَشَره(=دهگانه)درهردرجه به حَسب خودش.

بعد می فرماید:زاهد کسی است که برگُزیند آخرت را بر دنیا،وذلّت را برعزّت،وجهد را برراحت ،و گرسنگی را بر شِبَع(سیری)،وعافیت آینده را برمِحنتِ بِالفِعل،وذکر محبوب رابر غفلت ازاو؛وبوده باشد نَفس اودردنیا وقلب اودرآخرت

. 386- وبدان صفات حمیده مذکوره را که ازبرای زاهد بیان فرموده،شامل می شود مراتب عَشَرۀ زهد را؛زیراکه اختیارآخرت به دنیا که یکی از آنهاست،آخرت انسان،مَآل ومَرجع ومَآبِ نَفس انسان است بعد از خراب بدن به موت اختیاری یا به موت اضطراری ومرجع ومَآلِ نفس انسانی را مراتب عشره است که آخرش فَناء فِی الله است که: (في مَقعَدِ صدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدرٍ،یعنی درنشیمنگاه راستی درپیشگاه فرمانروای با اقتدار،سوره قمر 54 /55 )وهمچنین ذلّت وعزّت،وجهد وراحت، وجوع وشِبَع،وعافیت ومحنت وذکر وغفلت را نیزمراتب عشره است ودرهر مرتبه از مراتب،به حَسبِ آن مرتبه است. بعد می فرماید از قولِ حضرت رسول ص خدا که حُبّ دنیا سَرِهمۀ گناهان است. حُبّ دنیا را نیزمراتب دهگانه می باشد؛زیرا انسان به هرچه بستگی دارد، شاغل ودنیای اوست اگر همه،وجود وهستی اوباشد که محبّت با وجود خود نیز محبت به دنیاست،مگرآنکه محبّت را به خود فانی سازد درمحبّت الهی، وفنا گردد درآن، تابِالمَرّه ازرسم محبّت دنیا که ما سوی الله است فارغ آید.

پس،ازبعضی ازاهل عصمت علیه السّلام مثالی نقل فرموده که اگر تمام دنیا -که سوی الله است -لقمه باشد دردهان طفلی،هرآینه می اندازیم آن را؛ وتخصیص فرمودن به لقمه دردهان طفل،بعلّت آن است که غذا دردهان طفل، لذیزتر ازهمه کس است،وتَرک کردن طفل لقمه را، بسیار مشکل؛لِهذا بیان فرموده که اگر دنیا به این لذیذی باشد،ما اهل بیت درراه محبّت حقّ تعالی ترک خواهیم کرد واَلَذّ(=لذیذتر)ازتمام مراتب دنیا،لذّت هستی وحیات است؛زیرا که

387-تمام لذّات فرع این است ومَعَ ذالک،زهد کاملین،ترک هستی است؛وترک هستی وفنا،راه به خداست؛ چنان که بعضی از انبیاء،مُناجات کردند که: پروردگارا! چگونه است راه به سوی تو؟وحی شد به ایشان که :نَفست رابگذار وبیا به سوی ما که:«دَع نَفسَکَ وَتَعالَ اِلَیّ». بعد می فرماید: که اهل عصمت ص به این مرتبه زهد ورزیدند که ترک هستی وحیات ظاهر در راه محبّت الهی کردند، پس چگونه است حال آن کسانی که در طلب دنیا وحرص برآن،حدود واحکام الهی را به خَلفِ قَفا(=یعنی پس پرده)انداختند؟ یعنی حال این دو طایفه،درسعادت وشقاوت،وکمال ونقص،ونجات وهلاکت،وقُرب وبُعد،وعزّت وذلّت،وعذاب و راحت،نقطۀ مقابل یکدیگر است. بعد می فرماید:عبرت بگیر از مشاهدۀ حال دنیا باساکنان دراو؛اگردنیا احسان به یکی ازساکنان خود کرده است،هرآینه رحم واحسان برتوخواهد کرد ؛وازآنکه براَحَدی رحم ندارد بلکه همه را هلاک می کند چه توقّع داری که برتو رحم نماید؟!فرمود رسول ص خدا که:«حقّ تعالی خلقت دنیا را فرمود و طلب اطاعت کرد ازآن،دنیا جابت کرداطاعت حقّ تعالی را. پس خواهش فرمود ازدنیا مخالفت طالبین خود را وموافقت مخالفین خود را ، و عهد کرد به سوی دنیا این مطلب را. پس دنیا قبول کردعهد الهی را ومطبوع(=سرشته شده) شد براین عهد ؛یعنی مخالفت طالبین وموافقت مخالفین ؛یعنی این صفت را حقّ تعالی،خَلقی وطبیعی دنیا فرمود که مَجبول است برآن، وترک آن نتواند

388-نمود،پس دنیا مُدبِر است-بِالطَّبع-ازطالبین خود،ومُقبل(=پشت کننده)است برزاهدین؛پس َصرفۀ زاهد درزهد است اگرچه طالب زیان خود نیست ؛یعنی این عَطیّه ای است ازحقّ تعالی برزاهدین،وخُسرانی است از او برمُحبّین وطالبین آن؛واین فایدۀ دیگرازفواید زهد در دنیاست به جهت ترغیب زاهدین.وپس ازتحقیق مراتب ذَمّ دنیا ومحبّت آن،ومدح زهد ودرجات واهل آن،باید دانست که دنیا دوقِسم است؛دنیای بَلاغ است ودنیای مَلعونه؛چنان که ازعلیّ بن الحسین ص وارد است که:«الدُّنیا دُنیَیان،دُنیا بلاغُ ودُنیا مَلعُونه» پس دنیای ملعونه آن است که حقّ تعالی لعنت فرمود برآن ومذمّت نمود آن را که «اَنَّمَا الحیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَلَهوٌ وَزینَةٌ وتَفاخُرٌ بَینَکُم وَتَکاثُرُفِی الاَموالِ وَالاَولادِ،یعنی همانا که زندگانی دنیا بازی کودکانه وبازیچه ای بیهوده وخود آرایی ومباهات میانه همچشمان وافزون طلبی درثروت واولاد است سوره حدید 57 /20 )وَمَذَمَّت آن واهل آن،برلِسان گُهر بار حضرت رسول ص واَئمۀ هُدی علیه السّلام وسایر انبیاءومرسلین وارد است چنان که به تفصیل ذکرشده؛وآن دنیائی است که به محض حُبّ نَفسانی به آن ومَشتَهَات آن بدون ملاحظۀ رضای حّق تعالی وامر او تحصیل نماید،وداعی(= موجب)برتحصیل اونباشد مگر محبّت دنیا ومُستَلَذّات (=چیزهایی که وسیله لذّت است)آن وبس.وچون محبّت دنیا مُضِرّ است به آخرت،لِهذا دنیای مَحبوبه،مَلعونه است ومَذمومه؛

389-چنان که حضرت رسول ص فرمود:«اِنَّ في طَلَب الدّنیا اِضراراً بِالآخِرةِ،وَ في طَلَبِ الآخِرةِ اِضراراً بِالدُّنیا؛فَاَضِرّواُبِالدُّنیا؛فَاِنَّها اَحَقُّ بِالاِضراراً،یعنی همانا که درپی دنیا رفتن ودنیا خواستن،زیان آخرت است ودر طلب آخرت بودن،زیان دنیاست؛پس(چه بهتر)که به دنیا(ی فانی زودگذر)زیان رسد؛زیرا که آن ،به زیان سزاوار تراست-کافی وو»؛و وجه اِضرارمحبّت دنیا به آخرت، ظاهر است ؛زیراکه محبّت دنیا،شاغل است مُحبیّن را از تحصیل آخرت وهمچنین اِضرار طلب آخرت به دنیا؛ زیرا که طلب ومحبّت آخرت ،شاغل اهل آخرت ازتحصیل دنیاست،به علاوۀ آنکه دنیا دشمن و مَبغوض حقّ تعالی است؛وکسی که دوست دارد کسی را،دشمن می دارد دشمن اورا؛پس محبّت دنیا باعث دشمنی است باحقّ تعالی؛واین باعث هلاکت است،وچه ضرراست عظیمتراز ضررهلاکت درآخرت،به سبب عداوت حقّ تعالی. و وَجه عداوت حقّ جلّ وعلا وبُغض ولعنت کردن برآن،آن است که دنیا وَسَخ(=چرک)وجیفه ای(=مردار)است؛ زیرا که مَآل ومَرجع آن به قَذارت(=نجاست وپلیدی)ونجاست وفساد وتلاشی واِضمِحلال است اگرچه ظاهر آن پیچیده است به طیب وطراوت وزینت؛پس اگر علم به حقیقت دنیا خواهی،ازمُستراح ومَقابِر(گورها)غافل مباش، وازطبقات وصفحات و«رَوایِحِ نَتِنَه،یعنی بوهای عفن» وقذارت وکثافت آنها، فَضایِحِ دنیا واهلش را شاهد باش؛وجناب ناصرخسرو دراین باب، این قطعه را چه خوش فرموده:

390-«ناصرخسرو به راهی می گذشت /مست ولایعقل،نه چون میخوارگان

دید قبرستان ومَبرَز روبرو / بانگ برزد،گفت کای نَظّارگان

نعمت دنیا ونعمت خواره بین / اینت نعمت، اینت نعمت خوارگان»-دیوان ناصرخسرو

واینکه مذکورگردید،فَضاحت وشَناعت ظاهردنیاست که شاید مُحبّین آن،به تَدَبُّردرمَآل ومَآب آن،عبرت گیرند واجتناب نمایند ازآن دو.فَضاحت و شَناعت باطن دنیا درنزد ارباب بصیرت،آن است که صورت وُجوه ومالیّۀ دنیویّه خواه حلال ازآن یا حرام درنظر بصیرت ارباب قُلوب،صورت فُضلات قَذِرۀ کثیفۀ خبیثه است که به کشف قلبی ایشان ظاهرمی شود؛وکشف این مطلب نیزازبرای مُطلق رجال ونِساء وخُرد وبزرگ وعاقل و مجنون،درخواب ،ظاهرمی گردد که اگرفُضلات دررؤیا ببینندیقین قطعی دارند برتحصیل دنیا؛وکشف این مطلب در رؤیا بُرهان قاطع وحُجّت بالغه ای است ازحقّ تعالی برتمام طبقات مردم درخباثت وقَذارت دنیا ومعرفت حقیقت آن،قطع نظرازوحی انبیاء ومرسلین وذَمّ اوصیاءِ صدّیقین وکشف عُرَفاءِ مُکاشِفین درحقیقت دنیا.وچنین خبیثی که ظاهروباطن آن به اتّفاق اهل ظاهروباطن،قذارت و کثافت وخباثت است، چگونه طاهرمقدّس قُدّوس بِالذّات که حقّ تعالی جلَّ قُدسُه است،عَدُوّ ومُبغیض ولاعِن(=لَعن کننده)آن نباشد؟ «فَاَینَ اَذیالُ جَلاِل القُدُّوس الطّاهِرِمِنَ الدُّنیا،یعنی دامن قدس وجلال حق کجا ودنیا(ی پلید)کجا؟ «اَینَ التُرابَ وَرَبُّ الاَرباب؟کجاخاک را با پروردگار پروردگاران،سَرِهمسری وبرابرایست؟یعنی آدم خاکی را با خدایتعالی چه نسبت ؟چه نسبت عالم خاک را باعالم پاک؟».ومثال دنیا ازبرای

391- اهل بصیرت که زاهدین وعارفین به اویند واهل غفلت که طامِعین وطالبین ومُحبیّن اویند،مثال حلوائی که خوش رنگ وبوی وطعم باشد- به حَسبِ صورت-ومخلوط به سمّ شده باشد؛پس آن کسی که دیده است که دراین حلوا سمّ داخل کرده اند،به سبب بَصارت ومعرفت برآن،نزدیکی نکند آن را و وفریفتۀ رنگ وبو وطعم آن نگردد بلکه قرب آن را حرام وزهد وترک آن را واجب داند وکسی که غفلت وجهل دارد برسمّی که در اوست به سبب رنگ وبوی وطعم آن فریفته آن حلواست ومحبّت وحرص وطمع دارد درآن،وتعجّب دارد ازآن که زاهد وتارک آن است،بلکه زهد وترک او را حمل برسفاهت وحماقت اومی نماید.این است مثل وحال محرَّمات دنیا که مَذموم ومَلعون است درنزد حقّ تعالی؛ ولِهذا زهد درحرام آن،زهد در دنیای مذمومۀ مَلعونه است و واجب وفریضه است ودخول درآن حرام است؛وزهد درآن ودخول درآن، موقوف ومَبنی برمعرفت وجهل برآن است؛ چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود:«اِنَّما مَثَلُ الدُّنیا مَثَلُ السَّمِ یَأکُلُهُ مَن لا یَعرفُه،یعنی مثل دنیا(ظاهرزیبای آن)مثل زهر است: کسی آن را می خورد که(ضرر) آن رانشناسد». وامّا مثل حلال دنیا،چون حلوائی است خوشرنگ وبو وطعم که داخل کرده باشند درآن،آب دهان ودماغ را ومخلوط کرده باشند آن را؛پس کسیکه دیده باشد اختلاط آن را به اینها،نفرت دارد ازآن ونزدیکی نکند به آن مگر دروقت ضرورت وحاجت به آن،از روی کُره وبی میلی،ونخورد مگر به قدر ضرورت؛وامّاجاهل برآن،حالش چون جاهل برسمّ،حرص ومحبّت وطمع است درآن،ولیکن خوردنش ضرر نرسانداو را،چنان که حلوای 392-مَشمومه(=خوشبو)ضررنرساند آکِلِ(خورنده)آن را؛ولِهذا زهد درحلال دنیا،نَفل(=کارپسندیده ازنظر شریعت)ومستَحَبّ ومیل درآن  به اِصرارومحبّت مکروه است.پس اگرجاهل مُحبّ دنیا بداند آنچه را زاهدعارف به آن داند وبیند،هرآینه اجتناب می نماید ازآن،واگر مَستورگردد از زاهد عارف به دنیا آنچه مَستور است ازجاهل مُحبّ دنیا،هرآینه محبّت حاصل کند به آن وداخل شود درآن، «عَصَمَنَا اللهُ وَاِیّاکُم مِنَ الجَهلِ وَالعَمِی بِجاهِ المُصطَفی وَالمُرتَضی وآلِهِمَا الطّاهِرین عَلَیهِمُ الصَّلوةُ وَالسَّلام،یعنی خدا ما وشما را ازنادانی وکوری(باطن) نگه دارد،به جاه محمّد مصطفی و علیّ مرتضی ودودمان پاک ایشان که درود برایشان باد». وامّا دنیای بلاغ،آن است که باعث بلُوغ به آخرت وحُصول درجات قُرب الهی گردد؛چه بُلوغ به آنها موقوف برطاعت وعبادت واِمتثال اَوامِرالهی است؛وآن موقوف است برقوام بُنیۀ انسانیّه،وقوام بنیه دردنیا برغذائی است که سدّ جوع نماید،اگرچه غلیظ باشد،وبرآبی است که دفع عطش کند،اگرچه گرم باشد،وبرلباسی است که سترعورت نماید،اگرچه خشن باشد،وبرخانه ای است که مسکن شود،اگرچه مَحقَّر باشد؛وچاره ازاین چهارازبرای قوام بدن وزیست دردنیا نیست،وتمام انبیاء واوصیاء واولیاء و مؤمنین وسایرمردم،محتاج به این قدرازدنیا می باشند که توانند در دنیا معاش وزندگانی نمایند ،وماسوای این چهار را فُضُول دنیا نامند؛واین قدرکه اِسراف وزیادتی درآن نیست، واجب است ازدنیا ومأمور بِه است؛چنان که جلّ وعلا میفرماید:

393-(کُلُوا وَاَشرَبُوآ وَلاتُسرِفُوا،یعنی بخورید وبیاشامید امّا زیاده روی نکنید،سورۀاعراف7 /31).وزُهّاد نتوانند که ترک نمایند این قدر را اگرچه قبول ننمایند وزهد ورزند وزهد ورزند درزیاده بر آن ازحلال.وتکلّف دراَکل وشُرب ولباس ومسکن ازحلال،بقدری که اسراف نشود ومیانه روی و اقتصاد باشد،مُستَحَبّ ومُباح است؛چه ازاهل عصمت ص وارد است که:«بخورید قَصداًیعنی بطورمیانه روی و بیاشامید قَصداًوبپوشید قصداً و مسکن سازید قَصداًونِکاح کنید قصداً»؛یعنی بطریق توسطّ،وزیادتی را درراه خدا به مسکینان بذل نمائید وصَرف طاعات و خیرات مَبَرّات کنید. وقدرضرورت ازدنیا را ممکن است که به سببی از اسباب دنیوی از زراعت وتجارت وکسب مشروع «بِاَیّ قِسم کان،(= به هرگونه که باشد) تحصیل نماید.وطلب به قدرضرورت از دنیا را- بِالحقیقة طلب آخرت وعبادت دانند اگرقصد ازآن،اسباب وقوّت برطاعت باشد نه لذّت و شهوت.وگاهی نیزممکن است که بدون سبب،مثل رزق طُیور،حقّ تعالی به واسطۀ عباد خود-رزق اورا به او رساند؛چنان که وارد است که رزق مؤمن چون رزق طیور است،صبح که ازآشیان بیرون آیند ندانند که رزق آنها به کدام اَرض مُحَوّل است،وگاهی نیزاتّفاق شده که رزق زاهدین صادق را ازغیب،حقّ تعالی عطا فرموده است،ازبرای کسانی که خلق دوری جُسته اند،وبطریق توکّل،درجِبال به عزلت ازخلق وطاعت حقّ تعالی به سربرده اند ودست از اسباب دنیّویّه ،بِالمَرّه بریده اند؛چنان که کُتُب اَحادیث و تواریخ ،مَشحون(=آکنده)است به حکایات ایشان،وحقّ تعالی درحقّ این دوطایفه فرموده: (وَمَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرجاً، وَیَرزُقُهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَمَن یتَوَکَّلِ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ،یعنی هرکه ازخدا ترسد برای وی راه برون رفتنی نهد و او را ازآنجا که بحساب نیارد روزی دهد،سوره طلاق 65 / 2و3).وبعضی ازبزرگان گفته اند که «زاهد صادق، کسی است قوتش آن باشد که بیابد و لباس اوساتِرش باشند ،ومسکنش هرمکانی است که برسد به آن، ودنیا مَحبَس اوست وخلوت ،مجلس اوست وقبر،خوابگاه او وعبرت،فکرت او و قرآن و ذکرحقّ تعالی حدیث او وپروردگار،اَنیس او وزهد،قرین او وحزن،شأن او وحیاء،شِعار او و جوع،نانخورش او وحکمت،کلام او وخاک،فِراش او وتقوی زاد او وسکوت،غنیمت او وصبر، مُعتَمَد(تکیه گاه) اوست وتوکلّ،کفایت او وعقل،دلیل او وعبادت،پیشه وحِرفَتِ او وجنّت،مبلغ وقیمت اوست». ونیز ازحضرت «عیسی ع بنِ مریم»وارد است که:«مستقیم نباید محبّت دنیا وآخرت در قلب مؤمن چنان که جمع نگردد آب وآتش درظرف واحد». پس زاهد باید درغیرضرورت،طمع ومحبّت دنیا را از دل بیرون نماید اگر سلامتی دین خود را خواهد:

به یک دل،کی توان اندیشۀ دنیا ودین کردن / که نتوان هردو دست خویش دریک آستین کردن

چه رسد به مُحبّین حقّ تعالی؛ زیرا که محبّت حقّ تعالی،نوری است که رافع ظلمت محبّت ماسوی است،ومُحبّین وفُقَراءِ فی سبیل الله،اَجَلّ از آنند که تذکّر به هم رسانند به دنیا ومحبّت آن،بلکه اول مقام محبّت و ولایت الهیّه که ترک هستی است ولازم دارد ترک ماسوی الله را از دنیا و آخرت،آخرمقام کامل زهد است که درجۀ عاشِره است. وزهد مُحبّین الهی واَبدال واولیاءالله،

395-زهد درمطلق حلال وحرام دنیاست؛زیرا که حلال ازدنیا درنزد ایشان به منزلۀ مُرداراست که نمی گیرند ازآن مگربه قدرضرورت وسَد ّرَمَق،وحرام دنیا در نزد ایشان به منزلۀ آتش است که قطع همّت کرده اند ازآن ونَجس ومُهلِک می دانند اورا ویاد نیارند ازآن،چنان که یاد نیارند ازسُموم قاطعه ونجاسات؛واین صفت درایشان نیست مگر به سبب نورمحبّت و ولایت الهیّه که باعث بصیرت قلب ومعرفت ایشان برحال باطن دنیا شده است. وکسانی را که اوّل قدم،ترک ماسوی الله وفناء ازهستی خود است،چه کاربا دنیا وزهد درآن ،زیرا که دنیا هرگز به یاد ایشان نیاید تا آنکه زهد آن را اختیار نمایند؛چنان که کسی خدمت حضرت امیرالمؤمنین ص مَذَمَّت دنیا را نمود، آن حضرت فرمود:«تو دنیا رادوست می داری » عرض کرد:«چرا»؟فرمود:به سبب آنکه یاد آن را می کُنی؛کسی که محبّت باچیزی نداشته باشد،یاد آن را هرگز نکند».پس اهل محبّت واولیاءِ الهی،هرگز یاد دنیا ننمایند،وزهد از وجود دنیا،اوّل قدم درمحبّت حقّ تعالی کرده اند چه رسد به حلال وحرام آن: «فَاَینَ زُهدُ المُحِبّینَ المُشتاقینَ العاشِقینَ مِن زُهدِ الزّاهِدین؟!یعنی پس زهد محبّان ومشتاقان وعاشقان کجا وزهد زاهدان کجا؟»

«ای دل نشایدسَرسَری،آئین فقر آموختن / باید کلاه فقر را،ازتَرک هستی دوختن»-الخزائن:123 «جَعَلَنَا اللهُ وَایّاکُم مِنَ الفُقَراءِ المُحِبّینَ لِلهِ الزّاهِدینَ في ما سِواه،یعنی خدا ما وشما را ازنیاز مندانی که دوستان حق،و ازغیرحق زهد ورزندگانند قرار دهد». ولیکن باید دانست که نه زهد،ترک مال است – بِالمَرّه –وحرام کردن حلال؛چنان که حضرت صادق ص فرمود:«لَیسَ الزُّهدُ فِی الدُّنیا اِضاعَةَ المالِ وَ تَحریمَ الحَلال، بَلِ الزُّهدُ فِی الدُّنیا اَن لاتَکُونَ بِما في یَدِکَ اَوثَقَ مِنکَ بِما عِندَاللهِ تعالی،یعنی زهد دردنیا به تلف کردن مال وبه حرام کردن حلال نیست،بلکه زهد در دنیا آن است که اعتماد واطمینان تو به آنچه داری بیش ازآنچه نزد حقّ تعالی است نباشد»؛

396-بلکه زهد،تُرکِ وُثوق واعتماد ومحبّت به آن چیزی است که در دست توست وصَرف کردن آن را درمَرضات الهیّه که دلیل برمحبّت الهی واعتماد برمَواعیدِ حَقّۀ اوست و وُثوق واعتماد به آنچه درنزد حقّ تعالی است ازخیرات دنیا وآخرت؛فَعَلی هذا،وجود مال حلال به اِعطای ّحقّ تعالی؛ مُنافی با زهد دردنیا نخواهد بود؛زیرا که بعضی ازاَئِمّۀ دین،صاحب ثروت بوده اند ودر راه ورضای حقّ تعالی صَرف می کرده اند.پس زهد،تَرک محبّت دنیاست نه ترک مال دنیا،اگریافت شود ازبرای مؤمن. وترک محبّت دنیا با وجود مال، وصَرف کردن درمَرضات الهی،نیست مگر ازبرای نُفوس کامله، وَالسّلام .

خاتمه باب در زهد

از کتاب مصباح الشریعه ومفاتح الحقیقه امام صادق علیه السلام تألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله

توضیح اینکه بقول استاد گرام زنده یاد غلامحسین پژمانیان شیرازی، امام صادق ص هم درد را گفته وهم درمان را وحضرت راز شیرازی قدس الله در حدود 150سال واندی قبل به زیبایی تفسیر کرده اند امید است که برای طالبین مورد استفاده قرار گیرد واز دعای خیر ما را بی نصیب نگذارند .توفیق رفیق راهتان سلام به عزیزان در مورد اینکه صفحه نوشته حدیدتنظیمات ندارد که بتوانم مثل قبل نوشته را رنگ سبز وآبی کنم .حتی اندازه قلم ونوع قلم و در تنظیمات نداره منو راهنمایی کنید قبلا تشکر میکنم 

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 162 تاريخ : شنبه 7 خرداد 1401 ساعت: 17:50