منهج دوم باب نهم درنفاق

ساخت وبلاگ

الباب التّاسع فِی النّفاق

باب نهم درنفاق

ترجمۀاجمالیّه اصل فرمان:فرمودحضرت امام صادق ص:صاحب نفاق،به تحقیق،راضی شده است به دوری خود از رحمت حقّ تعالی؛زیرا که او می آورد اعمال ظاهر خود شبیه به شریعت،واوبی فایده کننده وبازی نماینده وستم کننده است به قلب خودازحقّ شریعت، واستهزاء می کند دردل.ونشانۀ منافق،کم پروایی است به دروغ،وخیانت، وبی شرمی،واِدعّا بدون معنی،وبُخلِ چشم از گریه، و سَفاهت،وغلظت وعدم حیاء،وکوچک شمردن معاصی ،وطلب تضییع صاحبان دین،وخفیف شمردن مَصائِب دردین ، و کِبر،ومحبّت مدح،و حسد ،واختیارکردن دنیا برآخرت وشرّبرخیر،وتحریص وسرعت برسخن چینی ، و محبّت بی فایده،ویاری ومعاونتِ اهل فِسق وظلم،وتَخَلُّف ازخیرات ودشمن داشتن اهل خیر،ونیکو شمردن آنچه می کند ازبدی وقبیح شمردن آنچه می کندغیراو ازنیکی؛وامثال مَذکورات،بسیاراست.وبتحقیق،وصف فرموده است حقّ تعالی منافقین رادرغیرموضع واحد از «کلام الله»؛پس فرمود-وحال آنکه عزیز است قائل آن-:«وبعضی ازمردم کسی است که عبادت می کند خدا را برحرف؛پس اگر برخورد او راخیری، مطمئن می شود،واگر برخورد او را آلت امتحان،برمی گردد بر حال خود؛زیانکاراست دردنیا وآخرت ،و این زیانکاری آشکاراست»1وفرمود حقّ عزوجلّ درصفت منافقین:«وازجملۀ مردم،بعضی می گویند ایمان آورده ایم به حقّ تعالی وبه روز قیامت ونیستند ایشان ازاهل ایمان»2 .وفرمودحضرت رسول ص:«منافق،کسی است که هرگاه وعده کند خُلف می کند ، و هرگاه بکند کاری را اِفشاء می کند آن را،وهرگاه بگوید دروغ می گوید،وهرگاه امین کرده شودخیانت می کند،وهرگاه رزق داده شود سَبُکسَری نماید،وهرگاه منع کرده شود محجوب ماند».وفرمود حضرت رسول ص:«کسی که مخالف باشد باطنش ظاهرش را،پس اومنافق است؛هرکس باشد ، و هر جا باشد ، و درهرزمان که بوده باشد».

توضیحات 1-ومِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللهَ علی حَرفٍ فَاِن اَصابهُ خَیرٌ اَطمَأَنَّ بِهِ وَ اِن اَصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ خَسِرَ الدُّنیا وَالآخِرةَ ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبین، سورۀ حج22/ 11- وبعضی ازمردم کسی است که عبادت می کند خدا را برحرف؛پس اگر برخورد اوراخیری،مطمئن می شود،واگر برخورد او را آلت امتحان،برمی گردد برحال خود؛زیانکاراست دردنیا وآخرت،واین زیانکاری آشکاراست سورۀ حج22 /11 )

2-وَمِنَ النَّاس مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللهِ و بِالیَومِ الآخِرِ وَماهُم بِمُؤمِنین،یعنی وازجملۀ مردم،بعضی می گویند ایمان آورده ایم به حقّ تعالی و به روزقیامت ونیستند ایشان ازاهل ایمان سوره بقره2 /8 )

شرح تفصیلی باب نفاق بقلم حضرت راز شیرازی قدس الله سره

بدان که:نفاق،مخالفت قلب است با لِسان وجَوارِح(=اندامهای بدن)،دراَعمال واِقرار؛چنان که به ظاهر،اقرار وعمل می نماید،به قلب،عَقد می کند خلافِ آن را؛کـَما قال الله:(وَمِنَ النّاسِ مَن یَقُولُ آمَنّا بِاللهِ وَبِالیَومِ الآخِرِوَما هُم بِمُؤمِنینَ؛یعنی ازجملۀ مردم،بعضی می گویند ایمان آورده ایم به حقّ تعالی به یوم آخرت؛ونیستند ایشان ازاهل ایمان)؛ومُراد ازایشان «اِبنُ اُبَیّ»

149-واصحاب او،وخُلفاءِ ثَلاثه وامثال ایشانندازمنافقین که زیاد کردند برکفرِخود-که باعثِ خَتم وغِشاوۀ قُلوب است- نفاق را دراِقراربه خلافتِ حضرتِ امیرالمؤمنین ص.وداخل است دراین آیه،هرمنافق دردین،اِلی یوم القیام،اگرچه درمراتب نفاق،به شدّت وضعف،مختلف باشند؛چنان که حضرت محمّد بن علیّ باقرص فرمود:«حَکـَم بن عُتَیبه»ازاهل این آیه است».ودر«تفسیرامام حسن عسگری ص » از حضرتِ عالِم،موسی بن جعفر،منقول است آنکه حضرت رسول ص چون برپا داشت حضرت امیرالمؤمنین ص را دریوم غَدیر-درموقع خود که مشهور است-،فرمود:«یا عِبادالله نسبت مرا بگویید » عرض کردند:«اَنتَ مُحمّدُ بنُ عبدالله بن عبد المُطَلب بن هاشم بن عبد مَناف».بعد فرمود:«اَیُّها النّاس آیا نیستم من اولی به شما ومولای شما»؟عرض کردند بلی یا رسول الله ص»پس نظرکرد به سوی آسمان و عرض کرد:«پروردگارا شاهد باش به قول من».وسه دفعه،این عبارت را مکرّرفرمود ومردم نیز مکرّرکردند.پس فرمود:«اَلا فَمَن کُنتُ مولاهُ وَاَولی بِهِ،فَهذا عَلیِّ ُمَولاهُ وَاَولی بِهِ،آللّهُمَّ وآلِ مَن والاهُ وَعادِمَن عاداهُ وَانصُرمَن نَصَرَهُ وَاخذُل مَن خَذَلَهُ،یعنی،هان آگاه باشید که آن کس که من مولای او وازاو به اوسزاوارترم، پس علی نیزمولای او واز اوبه اوسزاوارتراست.بارخدایا دوست بدار دوستان او و دشمن بدار دشمنان اورا. ویاری فرما آن کس را که او را یاری کند.ومخذول فرمای آن کس را که اورا تنها وبی یاور گذارد».

150-بعدفرمود:«یا ابابَکربرخیزوبیعت کن با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ص که مولای شما اولی به شماست».پس ابوبکربیعت کرد به اسم اَمارَتِ (=فرمانروایی)مؤمنین.بعد به نُه نفردیگرازامثال او فرمود،بعد به رؤسای مُهاجرین وانصار.وبیعت کردند تمام.پس برخاست ازمیان جماعت،«عُمَربن خَطّاب»وگفت «بَخّ ٍ بَخّ ٍ لَکَ یا امیرالمؤمنین یابن اَبی طالب؛اَصبَحتَ مولایَ ومولی کُلّ ِ مُومنٍ و مُؤمِنَة یعنی،به به خوشاحال توای امیرمؤمنان ای پسرابی طالب که صاحب اختیارمن وصاحب اختیارهرمؤمن ومؤمنه ای شدی.وبعدازگرفتن میثاق مؤَکّدِ خلافت علی ص ازتمامی حاضرین،متفرّق شدند قوم،وعقد کردند مُتمَرِدینِ جبّارینِ ایشان به آنکه اگرحضرت رسول ص را نازِلۀ موت حادث شود،دفع کنند امر خلافت را ازحضرت امیرمؤمنان ص،وغصب کنند حقّ او را.وحقّ تعالی مطّلع بود بر ضَمایر ایشان؛ وهروقت می آمدند مُتمرّدین به خدمت حضرت رسول ص،عرض می کردند:«برپا داشتی برحکومت ما،دوست ترین خلق را به سوی حقّ تعالی وبه سوی خود وبه سوی ما،پس کفایت فرمودی به وجود او شرّ ظَلَمه وجبّارین را ازما».حال آنکه حقّ تعالی می دانست ازقلب ایشان،خلاف آن را،وآنکه اتّفاق دارند بعضی با بعضی برعَداوت امیرالمؤمنین ص.پس اخبار فرمود رسول خودرا ازضَمایر ونفاق ایشان،وفرمود:(وَمِنَ النّاس مَن یَقُولُ آمنّا بِاللهِ وَبِالیَومِ الآخِرِ،معنی، وازمردم گروهی می گویند:به خدا وروز جزا ایمان داریم درحالی که ایشان اهل ایمان نیستند،سوره بقره 2 / 8)،یعنی این قول،لسانی ایشان است امّا به قلب:(وَما هُم بِمُؤمنینَ یُخادِعُونَ اللهَ وَالّذینَ آمنواوَما یَخدَعُونَ اِلاّ اَنفُسَهُم وَما یَشعُرُون، معنی،باخدا وباا هل ایمان مکروفریب به کارمی برند،درحالتی که جز بانَفس خویش مکروفریب نمی کنند،وخود(ازاین حقیقت)غافلند،سوره بقره 2 /8

 151-یعنی خُدعه می نمایند به مخالفت داشتن ظاهرایشان با باطن امّا- درحقیقت-خدعه با نَفس خود کرده اند نه حقِ تعالی ورسول او که واقفند برما فی الضّمیرایشان.ازحضرت رسول ص سؤال کردند که فردای قیامت،نجات درچیست؟ فرمود:«درآنکه خدعه نکنید با حقّ تعالی که اونیزخدعه کند با شما ،و زایل نماید نورایمان را ازشما. بعد میفرماید:رسید توطئه وسوءِ تدبیرایشان درحقّ علی ص به حضرت رسول ص،پس خواند ایشان را وعِتاب فرمود،وایشان جهد کردند دراَیمان(3)؛گفت ابوبکر:یا رسول الله قسم به حقّ تعالی که اعتماد ندارم به چیزی مثل اعتماد داشتن به این بیعت،وهرآینه امیدوارم آنکه وسعت بدهد حقّ تعالی به این بیعت،ازبرای من درقُصور جِنان،وبگرداند مرا درجنّت،ازافضل نازل شوندگان وسُکان وعُمرعرض کرد:پدرومادرم فدای توباد یا رسول الله ص وثوق ندارم به دخول جنّت ونجات ازنارمگربه این بیعت؛وَاللهِ اگربشکنم این بیعت را ونَکث(=شکستن عهد)کنم ازآن بعد از دست دادن وعهد بستن به آن،مسرور نمی دارد مرا اگرما بین تَحتَ الثَری تاعرش مرواریدهای رَطبه(4) وجواهرفاخِره باشد.وعثمان گفت:واللهِ یا رسول الله ص من به سبب سُرور وفرح به این بیعت،چنان خود را در رضوان حقّ تعالی مُستغرَق می یابم که چنان یقین دارم که اگرذُنوب اهل ارض،تماماً،برمن باشد محوخواهد شدازمن به این بیعت.وقَسَم خورد برآنچه گفت،ولعنت کرد کسی را که خلاف آنچه قسم خورد به آن،به حضرت رسول ص خبرداده.وبعد سایرجبّارین ومنافقین نیز به

152-طُرُق مختلفه،عرض صِدق عهد وبیعت خود را درخلافت امیرالمؤمنین ص نمودند،وندانستند آنکه حقّ تعالی ازضمایروخُدعۀ ایشان با حضرت رسول وامیرالمؤمنین علیه السلام مطّلع است،بلکه با خود خدعه کرده اند؛زیرا که ضررنمی رسانداین مرض خدعه مگرایشان را،وحقّ تعالی غنّی است ازایشان و ازنُصرَت ایشان،واگرمهلت نمی داد ایشان را برفُجور وطُغیان خود،قدرت نداشتند،وشُعوربه عجز و ضعف خود ندارند وازامراض قلوب خود که حقد(=کینه)وحسد وعداوت علی ص است غافلند که مُؤَدّی است به عذاب اَلیم که:(فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاًوَلَهُم عَذابٌ اَلیم بُما کانُوایَکذِبون،معنی در دلهای ایشان،بیماری(نفاق)است پس خدا بربیماری ایشان بیفزاید وایشان را برای تکذیبی که می کردند شکنجه ای درد ناک است سوره بقره 2/ 10) ولهذا حضرت امام ص می فرماید:منافق،راضی شده است به دوری از رحمت پروردگار؛زیرا که اعمالش بظاهر،شبیه است به شریعت وبه قلب،لاعب(5)ولاهی(6)وستمکار است به حقّ شریعت و مُستهزی(=مسخره کننده)است صاحب شریعت را.وسبب نفاق آن است که:اگر –نعوذ بِالله –حُبّ شهوات نَفسانیّه درشخص غالب باشد،مورث می شود حُبّ دنیا را که مورث است حبّ

153-عزّت وجاه وجمیع امراض قلبیّه وافعال قَبیحه را،«حُبُّ الدُّنیا رَأس کُلٍّ خَطیئة،معنی،دنیا دوستی سرهمه لغزشهاست»،امّابحَسب ظاهر،اگراظهار کند مخالفت خدا ورسول ص را،مُستَحق می شود طعن ولعن ورَجم را به سبب اِرتِداد ازدین؛لِهذا پنهان می کند مخالفت را،وظاهر می سازد مُطاوعَت را، و اصلاح نمی کند قلب را ازامراض وفساد تا مَستحق گردد رحمت الهی را؛پس راضی شده است به دوری از رحمت حقّ تعالی.

توضیحات

3-در اَیمان=جمع یمین ،سوگند،جهدِ اَیمان،سخت ترین سوگند،اشاره به اَقسموا بالله جهد اَیمانهم سوره 5 / 53-ووو

4-رطبه= تر،واین امتیازی برای مروارید است

5-لاعِب=بازی کننده، یعنی کسی که امرخدای را به بازی گیرد وکوچک وبی اهمیّت شمارد

6-لاهی=بیهوده کار،کسی که قوانین الهی رابیهوده پندارد.

ادامه باب نفاق

بعد بیان می فرماید علامات منافق را،وبیست علامت بیان فرموده؛اوّل:کم مُبالاتی به کِذب که فساد عقاید را پنهان می دارد،وخلاف آن را ظاهرمی کند؛پس نفاق مستلزم است کِذب را. دوّم:خیانت است به معنی ناراستی ونادُرُستی،وضدّ امانت است که ازصفات عقل است، وخیانت ازصفات جهل است ،ومنافق،جاهل است نه عاقل؛زیرا که علامت عقل،عبادت رَحمان واکتساب جِنان است ومنافق به سبب جهل-ازهردومحروم است، که: (وَاِذا قامُوا اِلَی الصّلوةِ قاموآ کُسالی،معنی،وچون به نماز برخیزند بحالت کسالت وسستی برخیزند،سوره نساء 4 /142 ).

سیُم: وقاحت به معنی سخت رویی وبی شرمی،وضدّ حیاء است؛وحیاء ازخصال عقل است،و وقاحت از صفات جهل است که درمنافق است.

154-چهارم:ادّعا بِلا معنی؛یعنی آنچه را مُدعی شود حقیقت ندارد،که:(یَقولُونَ بِاَفواهِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهم، معنی،به زبانچیزی گویند که دردلهایشان نیست،سورۀ آل عمران3 /167). پنجم:شِحَّة وبُخلِ عین است ازبُکاء؛زیراکه گریه دلیل بررقّتِ قلب است،وقُلوب اهل نفاق غلیظ است به سبب عدم اعتقاد به حقّ تعالی،که:(لَهُم قُلُوبٌ لایَفقَهُونَ بِها،معنی،دلهایی دارند که با آن فهم نمی کنند سوره اعراف 7/179)

ششم:سَفاهت یعنی کم خِرَدی ونادانی که ازصفات منافق جاهل است که:(اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَلکِن لایَعلَمُونَ ،معنی هان آگاه باشید که آنان(منافقان که اهل ایمان را سفیه می پندارند)خود،بی خرد وسفیه باشندامّا نمی دانند،سوره بقره 2/ 13 ).

هفتم:غلظت است،ومراد،غلظت قلب است که لازم جهل به معرفت است که لازم منافق است. هشتم:کمی حیاء است به سبب کم عقلی درمنافق.

نُهُم: صغیرشمردن معاصی الهی است به سبب عدم معرفت آمِر وناهی.

دهم: طلب ضابع کردن صاحبان دین است به سبب عدم اعتقاد به ایشان وعداوت نهانی. یازدهم:خفیف وسهل شمردن مصائب واقعه دردین را،چون قتل و غارت وهلاک مؤمنین به سبب عدم مُبالات،وحِرمان ازمعرفت دین واهل دین. دوازدهم:کبروبزرگی که لازم کوری قلب است ازکِبریایِ الهی که:(وَلکِن تعمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدور، معنی،امّا دیده آن دلها که درسینه های ایشان نهفته است کوروبی نور است ،سوره حج22 /46

 سیزدهم:حُبِّ ستایش ومدح است زیرا که جاهل است برآنکه مدح وستایش،شایسته نیست مگرجَمیل بِالذَّات را؛ومحروم است از معرفت وستایش او.

چهاردهم:حسداست درمال وجاه دنیا براهل ایمان؛زیرا که محبّت دنیا که درمنافق است مُفتَضی است حسد را.
155-پانزدهم:ایثاردنیا برآخرت وشرّبرخیر،به سبب عدم معرفت آخرت وخیرات آن که چون طلای باقی است،وعدم علم به حقیقت دنیا وشرور آن که چون خَزَف فانی است؛وبه سبب عدم عقل ترجیح می دهد خَزَف فانی را بر طلای باقی،وحال آنکه،عاقل ترجیح نمی دهد طلای فانی را برخَزَف باقی،که:(وَماعِندَاللهِ خَیرٌواَبقی،معنی،وآنچه نزد خداست نیکوتر وپاینده تراست سوره قصص28 /60).

شانزدهم:حرص وسرعت درسخن چینی به سبب میل به فساد فیما بین مؤمنین که ثمرۀ عداوت با ایشان است.

هفدهم:محبّت لَهوولَعب واموربی فایده است به سبب غفلت ازفواید و منافع اعمال اُخرویّه ازطاعات وغیره. 

هیجدهم:معاونت اهل فسق وظلم که تجاوزمی نمایند ازاحکام الهی به سبب جهل به حقّ تعالی وفوائد احکام،وضررمخالفت اوبه معاونت اهل ظلم که منتهی عَنه است،که:(وَلاتَعاوَنُواعَلَی الاِثمِ وَالعُدوانِ،معنی،وبه گناه وستم کاری کمک نکنید.سورۀ مائده 5 /2 ).

نوزده:تخلُّف ازخیرات وبُغض اهل آن به سبب جهل به خیروشرّکه ازخِصال عقل وجهلند؛پس منافق،به جهل خود،طالب شُروردنیا، وتارِک خیرات اُخرویّه است باعداوت داشتن به اهل آن به سبب عدم مناسبت با ایشان.

علامت بیستم:نیکو شمردن فعل بد خود،وقبیح دانستن فعل نیک دیگران به سبب جهل تمیزحَسَن وقبیح که از لوازم عقل است؛لهذا تمیز حَسَن ازقبیح نتواند نمود. ومی فرماید:امثال این علامات ازبرای منافق،بسیاراست؛یعنی خِصال ذمیمۀ او،محصورومعدود نیست ؛ زیرا که تمام صفات حَسَنه وخصال محموده،لازم عقل ونورقلب است،وجمیع اخلاق ذمیمه واعمال سَیّئه ازلوازم جهل وظلمت قلب است؛پس منافق،به سبب ظلمت قلب وجهل،حاوی است آنها را.

156-بعدمی فرماید حقّ تعالی وصف فرمود:منافقین را درغیرموضع واحدیعنی درمواقع عدیده،شَناعتِ اعمال وسوءِاخلاق وبُطلان عقاید آنها را وصف فرموده؛چنان که حقّ عزّوجلّ می فرماید:(وَمِنَ النّاس مَن یَعبُدُاللهَ عَلی حَرفٍ فَاِن اَصابَهُ خَیرٌاطمَأَنَّ بِهِ اَصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلی وَجهِهِ خَسِرَالدُّنیا والآخِرَةَ ذلِکَ هُوَالخُسرانُ المُبینُ،- وبعضی ازمردم کسی است که عبادت می کند خدا را برحرف؛پس اگر برخورد او را خیری،مطمئن می شود،واگر برخورد او را آلت امتحان برمی گردد برحال خود؛زیانکاراست دردنیا وآخرت،واین زیانکاری آشکاراست سوره حج22 / 11) ،یعنی چون عبادت منافقین،به محض لسان است،وازعقاید ومعارف قلبیّه خالی وعاری اند،لِهذا عبادات ایشان به حرف وقول است؛یعنی جسمی است بی جان؛زیراکه روح عبادت،ایمان قلب معرفت حقّ تعالی است؛پس اگردریابند خیرات دنیا را به عوض طاعات بدنیّه،مطمئن می شوند به آن،واگربرخورند به امتحانات الهیّه ازقبیل مَصائب وبَلایا وفقر ومذلّت،برمی گردند برکفرباطنی خود؛ودراین حال ،خُسران دنیا وآخرت ایشان راست؛واین زیانکاری آشکاری است که دردنیا و آخرت،محروم مانند ازرحمت پروردگار.دیگرحقّ تعالی دروصف ایشان می فرماید:(وَمِنَ النّاس مَن یَقُولُ آمنّا بِاللهِ وَبِالیَومِ الآخِرِوَما هُم بِمُؤمنین،وازمردم گروهی می گویند:به خدا وروزجزا ایمان داریم درحالی که ایشان اهل ایمان نیستند،سوره بقره 2 /8)،ومعلوم شد که این آیه دربارۀ چه طایفه ازامّت است وسایرمنافقین درآن داخلند. ونیز دربارۀ ایشان می فرماید:(یُخادعُونَ اللهَ وَالّذینَ آمنواوَمایَخدَعُونَ اِلاّاَنفُسَهُم وَما یَشعُرُون، معنی باخدا وبا اهل ایمان مکروفریب به کارمی برند درحالتی که جز بانَفس خویش مکرو فریب نمی کنند،وخود(ازاین حقیقت)غافلند،سوره بقره 2 / 9و8)؛( فَزادَهُم الله مَرَضاوَلَهُم عَذابُ اَلیم بُما کانوایَکذِبون،معنی،دردلهای ایشان،بیماری(نفاق)است،پس خدا بربیماری ایشان بیفزاید وایشان را برای تکذیبی که می کردند شکنجه ای دردناک است سورۀ بقره2/ 10 ) ،و نیز درحقّ ایشان فرمود: وَاِذا قیلَ لَهُم لاتُفسِدُوافِی الاَرضِ قالُوا اِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ،اَلااِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ ولکِن لایَشعُرُونَ،معنی،وچون به ایشان گفته شود:درزمین فساد مکنید گویند:مامصلحانیم آگاه باشید که اینان خود،فساد کارانندامّا(به این حقیقت)توجّه ندارند،سوره بقره /12و11)؛

157-یعنی فساد درمیان مؤمنین و خلایق،ازافعال منافقین است،وشُعورواطّلاع برآن ندارند، یاکِتمان می کنند وخود را مصلح می شمارند.ونیزدرحقّ ایشان است:(واِذا قیل َلَهُم آمِنوا کما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤمِنُ کما آمَنَ السُّفَهاءُ اَلااِنَّهُم السُّفهَاءُ وَلکِن لایَعلَمون،معنی وچون به ایشان گفته شود:چنان که مردم ایمان آورده اند شما نیز ایمان آرید گویند:آیا ما هم چون سفیهان نادان ایمان آوریم؟هان آگاه باشیدکه اینان خود سفیهانند امّا نمی دانند،سورۀ بقره 2/ 13)؛یعنی ایمان مؤمنین راسَفاهت می شمارند،ونمی دانند که سَفاهت که کم خردی است خود دارند که ایمان قلبی نیاورده اند.ونیزدرحقّ ایشان است:(وَاِذا لَقوا الذَّینَ آمَنوا قالُواآمَنا وَاِذا خَلَوا اِلی شَیاطینِهِم قالُوا اِنّا مَعَکُم اِنّما نَحنُ مُستَهزِؤُن،اللهُ یَستَهزِیُ بِهِم وَیَمُدُّهُم فی طُغیانِهِم یَعمَهُون،معنی،وچون بااهل ایمان برخورند،گویند،ایمان آورده ایم وچون با یاران شیطان صفت خود خلوت کنند،گویند ما با شماهستیم،مافقط(اهل ایمان را)مسخره می کنیم ،خدا آنان را(آن منافقان تبهکار)را ریشخنند می کند،وبه طغیانشان می کشاند تا کور دل بمانند.سوره بقره 2/ 15و14)؛یعنی هرگاه برمی خوردند به سلمان وابی ذرّ ومِقداد وعمّارکه صاحبان حقیقت ایمان،وکِبارِ اصحاب رسول الله ص اند،اظهارمی نمایند ایمان را،وهرگاه خلوت می نمایند با شیاطین خود یعنی منافقینِ مُشارکین ایشان،درانکارحضرت رسول ص می گویند:«ما با شماییم دردین واعتقاد چنان که بودیم،واستهزاء میکنیم حضرات مؤمنین را». حقّ تعالی جزاء می دهدایشان را جزاءِ مُستهزِئینومهلت می دهد ایشان را به رفق ومُدارا،ودعوت به توبه درطغیانشان، درحالی که کوردل وحیرانند.ونیزدرحق منافقین فرموده:(اُولئِک الَّذینَ اشتَرَوا الضّلالَةَ باِلهُدی فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَماکانُوا مُهتَدین،معنی،اینان همانانند که گمراهی را به هدایت (مبادله و)خریداری کرده اند،واین تجارت،ایشان راسود نبخشد؛چه ایشان از هدایت یافتگان نیستند.سورۀ بقره 2/16)

158-یعنی چنان که عقاید ایشان بامؤمنین باطل است،همچنین مُبایعۀ ایشان هدایت را به ضلالت ، غیر رایج وکاسِد است. بعدتمثیل می فرمایدایشان را به اَمثلۀ مختلفه؛ اوّل ازآنها:(مَثَلُهُم کمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَناراً فَلَمّا اَضاءَت ماحَولَهُ ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِم وَتَرَکَهُم فی ظُلُماتٍ لایُبصِرُون،یعنی،حکایت آنها،چون کسی است که آتشی بیفروخت وهمین که اطراف وی راروشن ساخت،خدا نورشان را بگرفت ودرظلماتی رها شان کرد که دیدن نتوانند.سورۀ بقره2 /17).واظهارتمثیل ازبرای منافقین،اظهارحالات عجیبۀ ایشان است تا سوءِ طریقۀ آنها برایشان ومؤمنین ظاهرگردد بلکه ازطریق نفاق رجوع به طریق ایمان وهدایت نمایند ؛ معنی آیه آنکه:ایمان منافقین درظاهرباعث حفظ خون وسلامتی مال است،امّا درآخرت،چون ازحقیقت ولُباب خالی است،مورث خِزی وعذاب ونَکال است؛مِثل آتش که حوالی صاحب خودرا روشن می نماید وبه واسطۀ باد یا باران،نورآن مُنطَفی می شود،وصاحبش درظلمت باقی می ماند.بعد می فرماید:(صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعون،معنی،کرولال وکورند،وازگمراهی بازنیایند،سورۀ بقره2/ 18)؛یعنی کروگُنگ وکورند ازادراک حقایق ایمانیّه ومعارف الهیّه،ولِهذا رجوع نمی کنند ازضلالت به هدایت،مثال ثانی:( اَو کـَصَیّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَرَعدٌ وَبرقٌ یَجعَلُونَ اَصابِعَهُم فی آذانِهِم مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَالمَوتِ وَاللهُ مُحیطُ بِالکافِرین،معنی،یا همچون(کسانی که در)بارانی سخت که ازآسمان ریزد،باظلمات ورعد و برق(قرار گیرند)که از نهیب صاعقه ها وبیم مرگ،انگشتان خویش درگوشها کنند،درحالی که خداوند برکافران محیط است سورۀ بقره 2/ 19 ) ؛

159-یعنی چنان که مَطَر وباران نازل ازآسمان،باعث حیات ارض وزرع است،امّا هرگاه مُشتمل باشد بررعد وبرق وظلمات وصاعقه ها،باعث خوف شدید،واحتیاط ازآن واجب است به جهت حفظ از موت همچنین ایمان لسانی منافقین،باعث حیات وحفظ مال ایشان است ، امّا موجب خوف است ازاطّلاع یافتن حضرت رسول ص برکفرونفاق ایشان وقتل واِستیصال(=برانداختن) آنها دردنیا،و وَعید وعذاب آخرت و حقّ تعالی محیط است به کُفّار-به علم وقدرت -؛اگرخواهد نفاق ایشان را ظاهر سازد که مورد غضب وقتل دردنیا وسَخَط و عذاب آخرت شوند؛امّا ازباب رفق ومُدارا،مهلت داده است ایشان را،مثال ثالث:( یکادُ البَرقُ یَخطَفُ اَبصارَهُم کُلَّما اضاءَلَهُم مَشَوافیهِ وَ اِذا اَظلَمَ عَلَیهِم قالُواوَلَوشاءَاللهُ لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ اَبصارِهِم اِنَّ اللهَ عَلی کُلّ ِشَیءٍ قَدیرٌ،معنی،نزدیک است که تابش(خیره کننده) برق ، نور از جشمهاشان برباید؛هرآنگاه(روشنی برق)راه ایشان راروشن سازد،درروشنی آن راه پیمایند،وچون تاریکی برایشان سایه افکند ، از رفتاربازایستند.واگرخدای تعالی می خواست،ایشان را(به واسطۀ تابش برق وغرّش رعد)کوروکر می ساخت؛همانا خدای تعالی برهمه چیزتواناست.سوره بقره2/ 20)؛یعنی ایمان منافقین،مثل برق است که گاهی که به سبب ایمان خود،می یابندمحبوباتِ دُنیوی وتَمَنّیاتِ طبیعی خود را-به اقبال دنیا برایشان-،فرحناک می شوند به ایمان وسِعَتِ خود،گاهی که که می یابند مَکروهات دُنیوی را-ازبلایا و اِدبار دنیا ،اندوهگین می شوند به ایمان وبیعت خود با حضرت رسول ص؛چنان که به ضَوءِ برق،حرکت کرده می شود درطریق،ورفع آن باعث وُقوف است درطریق به سبب ظلمت؛یعنی چون منظورازایمان اهل نفاق،عزّت وراحات دنیاست،چون برق بی ثَبات ،و فوایدش قلیل است وحَذَرش بسیاراست.واگرحقّ تعالی خواهد،نورچشم وگوش ایشان را زایل می کند،

160-وبرهرقِسم ازعذاب ایشان قادر است،ولیکن ازبابت رِفق ومُدارا،مهلت داده است که توبه نمایندورجوع کنند ازضَلال به هدایت.وآیات،درحقّ اهل نفاق بسیاراست،به همین قدر اِقتصارکرده آمد؛ومآلِ حال وعذاب ونَکالِ ایشان را دراین آیه بیان فرموده که:(اِنَّ المُنافِقینَ فِی الدَّرکِ الاَسفَلِ مِنَ النَّارِ،یعنی بدرستیکه منافقین در درک اَسفل از آتش اند سوره نساء4/ 145). بعد،حضرت امام ص ازحضرت رسول ص نقل می فرماید بعضی ازصفات و احوال منافقین را: اوّل خُلف وعده است؛زیرا که وفاءِ به وَعد،ازصفات مؤمنین است،که:«اَلمُؤمِنُ اِذا وَعَدَ وَفی،یعنی،مومن،چون وعده کند (به وعدۀ خویش) وفا نماید»پس منافق به سبب خالی بودن ازایمان قلبی،مُخلِفِ (= خلاف کننده)وَعدِخوداست.دوّم:اِفشاءِاَفعال خیریکه ازاوصادرمی شود؛زیرا که افعال منافقین چون ازاخلاص عاری است به جهت خودنمایی واظهار مُتابعت دین،ومستورداشتن عقاید باطلۀ خود-اَعمال خیرخود را اِفشاء می نماید سیُم:کِذب قول که لازم نفاق است چنانکه مذکور شد. چهارم:خیانت کردن امانات که سابقاً ذکرآمد. پنجم:سَبُک سَرس ومستی،درحال دریافت رزق وافِر؛زیرا که منافق،ازسایرلَذَّات طاعات واَشواقِ الهیّه و اَذواقِ اُخرَویّه به سبب عدم اعتقاد محروم است، وسرگرم لذّات دنیاست؛پس درحال اقبال دنیا ودریافت رزق دنیوی سَبُک سَری ومستی می نماید،وهرگاه ممنوع شود ازرزق،افسرده میشود به سبب عدم حُصول تمنّی-،واز اعمال خیروطاعات رسمیّه محجوب می گردد.

161-وبعد می فرماید:حضرت رسول ص فرموده:مخالفتِ سَریره(=نهان،باطن)با عَلانیّه،مُسَمی است به نفاق-درهرکس که یافت شود،ودر هرمکان،ودرهرزمان،ودرهرمرتبه باشد-؛یعنی آیات مذکوره در کلام الله،اختصاص به منافقین مُعاصرین حضرت رسول ص ندارد؛هرکس به صفات ایشان مُتَّصِف باشد.آیات اورا شامل است؛زیرا که درمقام خود،محقّق است که احکام الهیّه،اگرچه بحَسب خطاب خاصّ باشد به طایفه ای، درحقیقت،عامّ است وجاری است بر حقایق کُلّیّۀ نوعیّه که شامل است جمیع افراد آن نوع را اِلی یوما القیام؛چنان که ازحضرت اَبی جعفر ص منقول است که فرمود قرآن نازل شد اَثلاثاً؛ثُلث آن درشأن ما ودوستان ماست،وثُلث ان درشأن دشمنانما ودشمنان کسانی که بوده اند قبل ازما،وثِلث آن درسنّت ومثال است؛وهرگاه آیه ای نازل شده باشد درشأن طایفه ای،پس بمیرند ایشان،باید بمیرد آن آیه، وباقی نمانَد ازقرآن چیزی،لکن قرآن جاری می شود اوّلش برآخرش مادام که سَماوات واَرض باقی است،وازبرای هرقوم،آیه ای است که تلاوت می نمایند آن را وایشان اهل آن آیه اند،خواه آیات خیر باشد یا آیات شرّ. پس باید تقوی ورزد،واحترازنماید مؤمن ازآنکه داخل گردد با اَعداءِ اهل عصمت علیه السّلام درآیات شرّ ونفاق. «اَعاذَنَا اللهُ وَاِیّاکُم مِنَ الشّرکِ والشَّکِ وَالنّفاق،یعنی خدای تعالی ما وشمارا ازشرّشرک وشکّ ونفاق پناه دهد»

خاتمه باب نفاق

از کتاب مصباح الشریعه ومفاتح الحقیقه امام صادق علیه السلام تألیف جناب آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی قدس الله

یاد استاد ...
ما را در سایت یاد استاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golemolao بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:44